من چه در پای تو ریزم، که پسند تو بُود؟
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست…
#سعدی
@robaiiyat_takbait
۱۱ دی ۱۴۰۳
۱۱ دی ۱۴۰۳
در دل نَبُود جای کسی الّا تو
پنهان شده در سایه ی فرداها تو
گفتی دو بهار صبر کن می آیم
نارنج دو بار غنچه کرد اما تو...
#نوروز_رمضانی
@robaiiyat_takbait
۱۱ دی ۱۴۰۳
پیراهنی از شتاب خواهم پوشید
دیدار تو را به شوق خواهم کوشید
گر آتش صد هزار دوزخ باشی
ای مرگ، تو را چو آب خواهم نوشید
#قیصر_امین_پور
@robaiiyat_takbait
۱۱ دی ۱۴۰۳
من کشتهی بیداد تو باشم کافیست
همسایهی فرهاد تو باشم کافیست
روزی که تو بر مزار من میگذری
یک خاطره در یاد تو باشم کافیست
#سید_موسی_موسوی_کوهی
@robaiiyat_takbait
۱۲ دی
۱۲ دی
۱۲ دی
این چه جنگیست که چشمان تو با من دارد
این دلِ خسته چرا این همه دشمن دارد
#علی_مقیمی
@nabestaan
۱۲ دی
گفت : آدمـی را دارید که وقتـی از زندگی
خسـته شدیـد ، شما را دوبـاره به زندگی
برگردانـد ؟! من از تـو برایشان گفتـم :]
۱۲ دی
۱۲ دی
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
#حافظ
@nabestaan
۱۲ دی
نفسم تنگ شده باز هوا می خواهم
به چه رویی بنویسم که تو را می خواهم؟
#عرفان_اربابی
@nabestaan
۱۲ دی