قسمت سیزدهم اسمی که هرگز نشنیده ایم ؟!
به خونه قدیمی .... دو طبقه اما تمییز و نوسازی شده مادرش هنوز گریه میکرد .... به زحمت میتونست حرف بزنه .... برام عجیب بود ... از زمانی که خبر مرگ پسرشون رو شنیده بودن چند ساعت می میگذشت و به بچه شرور چیزی نبود که این همه به خاطرش گریه کنن ....
پدرش برای بانک کار میکرد ... و مادرش خیاط لباسهای مجلسی و پرام .... هر دوشون به سختی کار می کردن تا بتونن پسرشون رو به به کالج و دانشگاه خوب بفرستن .... تا بتونه آینده خوبی داشته باشه. چیزی که کریس هم توی سال آخر عمرش به دنبالش بود .....
دیدن تلاش خانواده باعث شده بود مسیرش رو عوض کنه؟ یا بعد از عوض شدن مسیرش تلاش خانواده چند برابر شده بود؟ .... هر چند مادرش بیشتر از سه سال بود که به برای کمک به مخارج خانواده وارد عرصه شده بود .....
چیزی مبهم و کنگ توی ذهنم موج میزد ... چیزی که هیچ سوالی آرامش نمی کرد و نمی تونستم پیداش کنم .... چیزی که توی حرفهای پدر و مادرش هم بهش اشاره ای نمی شد ......
تنها اشاره ارزشمند ... اسم ساندرز بود .... اونها حتی به اینکه پسرشون سابقا عضو به گروه گنگ بوده
اشاره ای نکردن ....
لالا .... دختری رو به این اسم می شناسید؟ .....
با شنیدن این اسم هر دوشون جا خوردن .... چشمهای مادرش پرید و نگاهی که توش نگرانی با قدری ترس قاطی شده بود رو چرخوند سمت همسرش . .... ذهن خودش نمی تونست جوابی براش پیدا کنه .....
آقای تادئو کمی خودش رو روی مبل جا به جا کرد ... نسبت ،همسرش کنترل بیشتری روی چهره اش داشت ... اما اون هم ....
خیر کارگاه .... ما هرگز چنین اسمی رو نشنیدیم ......
با هیچ جمله ای به این اندازه نمی تونستم مطمئنم بشم که اونها دارن خیلی چیزها رو مخفی می کنن ..... اما چرا؟ چرا باید به افرادی که دنبال پیدا کردن قاتل پسرشون هستن دروغ یکن؟
اویران هنوز میخواست با اونها صحبت کنه .... اما صحبت باهاشون دیگه فایده ای نداشت ... نمی شد به هیچ حرف شون اعتماد کرد .... نه تا وقتی که به جواب این چرا ... پی می بردم ...... از جا بلند شدم....
خانم تادنو ... میتونید اتاق کریس رو بهم نشون بدید؟ .....
نگاهی به همسرش کرد و از جا بلند شد .... انگار منتظر اجازه و تایید اون بود .....
نسبت به همسرش کنترل کمتری روی خودش داشت .... باید از همدیگه جداشون میکردم .... اینطوری
دیگه نمی تونست در پاسخ سوال ها به شوهرش تکیه کنه و اوضاع آشفته درونش این فرصت رو در
اختیارم میگذاشت که جواب اون چرا رو پیدا کنم .
#او_می_آید۱۳
هدایت شده از -عروةُالوثقی!
لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛
و هر چیزی را که در راه او انفاق کنید ،
عوض آن را میدهد و او بهترین روزی
دهندگان است .
- سباء | 39
با قلم و قدم و زبانتان
پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید
شهید عزادار نمیخواهد رهرو میخواهد.
_ شهید علیرضا موحد دانش
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معنی ندارد کسی بگوید من گرفتارم
تا وقتی #امام_رضا ( ع) هست
قسمت چهاردهم اتاق مقتول
قبل از اینکه شوهرش فرصت پیدا کنه همراه خانمش بلند شه .... با لبخند به لوید نگاه کردم ..... کارآگاه اوبران .... شما به صحبت تون با آقای نادنو ادامه بدید.....
بهتر از هر شخص دیگه ای .... اویران میتونست توی چنین شرایطی منظور حالت و نگاه من رو بخونه ..... با نگاه معناداری چرخید سمت پدر مقتول ..... خوب آقای تادئو. گفتید که ......
و من دنبال مادرش ..... از پله ها بالا می رفتم .... توی در ایستاده بود ... و من با دستکش کل اتاق رو می گشتم...... آخرین بار کی اتاق پسرتون رو تمییز کردید؟ .....
چشم های سرخش دوباره لرزید .... کریس خودش اتاقش رو تمییز می کنه ....
این بار صداش هم لرزید ..... یعنی می کرد.
هنوز نتونسته بود مرگ پسرش رو باور کنه .... باور کردنش سخت بود .... همون طور که باورش برای من .... که به پسر ۱۶ ساله چنین اتاق مرتب و تمییزی داشته باشه چند لحظه بهش نگاه کردم ......
خانم تادئو ... من بیشتر از ۸ ساله که دارم توی دایره جنایی کار میکنم شاید به نظر جوون بیام و ۸ سال زیاد نباشه اما نسبت به خیلی از همکارهام کارم بهتره ......
پسر شما قبلا عضو به کنگ بوده .... چیزی که اصلا بهش اشاره نگردید .... و خودتون هم می دونید چقدر
می تونه در پیدا کردن قاتل مهم باشه شما مادرش هستید .... مادری که اون رو بزرگ کرده و براش زحمت کشیده چطور می تونید به ما دروغ بگید؟ - نمیخواید قاتل پسرتون رو پیدا کنیم؟ .....
نشست روی تخت کریس .... نمی تونست جلوی اشک هاش رو بگیره - تمام بدنش می لرزید .....
شوهرم گفت اگه پلیسها بفهمن کریس عضو کنگ بوده بیخیال پیدا کردن قائل میشن .... میگن
بین اعضای گنگ یا دو تا گنگ دیگه بوده و همه چیز تمام میشه .... و و خیلی راحت پرونده رو درگیری مختومه اعلام میکنن . من فقط میخوام قاتل پسرم پیدا بشه ... میخوام به سزای کاری که با پسر می کرده برسه.
دیگه نمی تونست حرف بزنه .. فقط گریه میکرد .... حتی اگر دلداری دادن رو بلد بودم .... چه کلمه ای می تونست اون زن رو آرام کنه؟ ... حتی زمانی که میتونستیم قاتل رو پیدا کنیم .... هیچ وقت قلب خانواده مقتول آرام نمی شد ....
خانم تادنو ... میدونم این کلمات قلب شما رو آروم نمی کنه و نمی تونم قول بدم صد در صد پیداش
میکنیم ... اما می تونم قول بدم برای پیدا کردن قاتل از هیچ کاری دریغ نمی کنم .... متاسفم که .... این
تنها قولی هست که میتونم بهتون بدم
#او_می_آید۱۴
حزبالله در بیانیهای رسمی، شهادت سید هاشم صفی الدین رهبر بزرگ و شهید عظیم در راه قدس، رئیس شورای اجرایی حزبالله را در حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستی اعلام کرد.
#شهید_هاشم_صفی_الدین
#حزب_الله
هدایت شده از -عروةُالوثقی!
لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛