eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. {تبیلغ| @Abmin_Kaf} -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
—تبیین را اساس کار بدانید!— ـخضرت‌آقا!
هدایت شده از -عروةُ‌الوثقی!
لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛
و هر چیزی را که در راه او انفاق کنید ، عوض آن را می‌دهد و او بهترین روزی دهندگان است . - سباء | 39
با قلم و قدم و زبانتان پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید شهید عزادار نمی‌خواهد رهرو می‌خواهد. _ شهید علیرضا موحد دانش
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌معنی ندارد کسی بگوید من گرفتارم تا وقتی ( ع) هست
قسمت چهاردهم اتاق مقتول قبل از اینکه شوهرش فرصت پیدا کنه همراه خانمش بلند شه .... با لبخند به لوید نگاه کردم ..... کارآگاه اوبران .... شما به صحبت تون با آقای نادنو ادامه بدید..... بهتر از هر شخص دیگه ای .... اویران میتونست توی چنین شرایطی منظور حالت و نگاه من رو بخونه ..... با نگاه معناداری چرخید سمت پدر مقتول ..... خوب آقای تادئو. گفتید که ...... و من دنبال مادرش ..... از پله ها بالا می رفتم .... توی در ایستاده بود ... و من با دستکش کل اتاق رو می گشتم...... آخرین بار کی اتاق پسرتون رو تمییز کردید؟ ..... چشم های سرخش دوباره لرزید .... کریس خودش اتاقش رو تمییز می کنه .... این بار صداش هم لرزید ..... یعنی می کرد. هنوز نتونسته بود مرگ پسرش رو باور کنه .... باور کردنش سخت بود .... همون طور که باورش برای من .... که به پسر ۱۶ ساله چنین اتاق مرتب و تمییزی داشته باشه چند لحظه بهش نگاه کردم ...... خانم تادئو ... من بیشتر از ۸ ساله که دارم توی دایره جنایی کار میکنم شاید به نظر جوون بیام و ۸ سال زیاد نباشه اما نسبت به خیلی از همکارهام کارم بهتره ...... پسر شما قبلا عضو به کنگ بوده .... چیزی که اصلا بهش اشاره نگردید .... و خودتون هم می دونید چقدر می تونه در پیدا کردن قاتل مهم باشه شما مادرش هستید .... مادری که اون رو بزرگ کرده و براش زحمت کشیده چطور می تونید به ما دروغ بگید؟ - نمیخواید قاتل پسرتون رو پیدا کنیم؟ ..... نشست روی تخت کریس .... نمی تونست جلوی اشک هاش رو بگیره - تمام بدنش می لرزید ..... شوهرم گفت اگه پلیسها بفهمن کریس عضو کنگ بوده بیخیال پیدا کردن قائل میشن .... میگن بین اعضای گنگ یا دو تا گنگ دیگه بوده و همه چیز تمام میشه .... و و خیلی راحت پرونده رو درگیری مختومه اعلام میکنن . من فقط میخوام قاتل پسرم پیدا بشه ... میخوام به سزای کاری که با پسر می کرده برسه. دیگه نمی تونست حرف بزنه .. فقط گریه میکرد .... حتی اگر دلداری دادن رو بلد بودم .... چه کلمه ای می تونست اون زن رو آرام کنه؟ ... حتی زمانی که میتونستیم قاتل رو پیدا کنیم .... هیچ وقت قلب خانواده مقتول آرام نمی شد .... خانم تادنو ... میدونم این کلمات قلب شما رو آروم نمی کنه و نمی تونم قول بدم صد در صد پیداش میکنیم ... اما می تونم قول بدم برای پیدا کردن قاتل از هیچ کاری دریغ نمی کنم .... متاسفم که .... این تنها قولی هست که میتونم بهتون بدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حزب‌الله در بیانیه‌ای رسمی، شهادت سید هاشم صفی الدین رهبر بزرگ و شهید عظیم در راه قدس، رئیس شورای اجرایی حزب‌الله را در حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستی اعلام کرد.
هدایت شده از -عروةُ‌الوثقی!
لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛
همۀ ما و همۀ ملت باید پاسدار باشد و پاسدار از اسلام و قرآن کریم باشد. -آسیدروح‌الله‌خمینی
قسمت پانزدهم: بچه شرور ما با چشم های سرخ و یاد کرده اش بهم خیره شد ...... کریس وارد دبیرستان که شد تحت تاثیر یکی از گروههای کنگ اونجا قرار گرفت - عضوشون شده بود .... نمی دونم مواد هم مصرف میکردن یا نه .... اما چند بار توی جیب هاش سیگار پیدا کرده بودم ... با لالا هم همون جا آشنا شد .... خیلی بهم نزدیک بودن... نیمه شب به بعد برمی گشت .... حتی چند بار مست بود .... باورم نمی شد. مگه چند سالش بود که از اون سی شروع کرده بود؟... می گفت اونها من رو درک میکنن بین ما پیمان برادری بسته شده .... ماها به تیم هستیم .... به خانواده ایم.... من اونجا از ادم .... سرش پر شده بود از این کلمات ... مگه ما چی بودیم؟ ... زندان بانش بودیم؟ - ما خانواده اش بودیم .... پدر و مادرش ...... بغض سنگینی راه گلوش رد بست .... و چشم هاش بیشتر از گذشته میلرزید .... انگار منتظر کوچک ترین اشاره برای بارش دوباره بودن . رابطه اش با پدرش چطور بود؟ .... نگاه پر از دردش از پنجره به بیرون دوخته شد. .... و سکوت ناخوش آیندی فضا رو پر کرد .... ثانیه ها به سختی می گذشت. نگاهش با حالت معناداری برگشت روی من..... اینکه شوهرم نتونست بهتون اعتماد کنه و حقیقت رو بگه .... باعث شده بهش مشکوک بشید؟ ... شما بچه دارید کارآگاه؟ ... سرم رو به علامت رد تکان دادم ...... اگه بچه داشتید حسن ما رو درک می کردید .... و میدونستید هیچ پدر و مادری نمی تونن به بچه خودشون اسیب بزنن ... نمی دونستم توی اون شرایط چی بهش بگم .... بهش بگم من خانواده هایی رو دیدم که پدر یا مادر ..... قاتل فرزند خودشون بودن؟ .... با .... توی اون لحظات کاری جز سکوت کردن به ذهنم نرسید استیو مرد خوبیه واقعا به مرد خانواده است .... از وقتی کریس به دنیا اومد با همه وجود برای ما و آینده بچه مون تلاش میکرد و نمی تونست تحمل کنه که پسرش دست به چنین کارهایی می زنه. از هر راهی جلو اومدیم . اما فایده نداشت ... حتی پیش مشاور رفتیم استیو عاشق کریس بود ... عاشق پسرش بود .... مخصوصا بعد از آشنایی با آقای ساندرز ... کریس دیگه اون بچه شرور قبل نبود ... عوض شده بود . درسش .... رفتار و اخلاقش... دوست هاش - همه چیزش .... این به سال و نیم .... بهترین سالهای تمام عمرمون بود ..... یک سال و نیمی که چقدر زود به پایان رسیده بود ....