eitaa logo
ارزانسرای کفش و صندل کیانی 👠
21.3هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
6.4هزار ویدیو
16 فایل
❤️هوالرزاق❤️ کفش‌و‌کتونی تک به‌قیمت عمده🤩 ✅مستقیم ،بدون واسطه از تولیدی خرید کن🥰 بهترین کیفیت با کمترین قیمت 😍 اول مقایسه کنید بعد خرید💰 جهت ثبت سفارش👇 🧑‍💻 @Hamzeh4k 📲 09165520623 ✅لینک کانال جهت عضویت👇 https://eitaa.com/ArzansarayeKiani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️ سرنوشت دو برادری که یکی عابد بود و دیگری لات!! 📌استاد دارستانی یا فاطرُ بحقِ فاطمه عجِّل لولیک الفرج 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: «اعتراف معاویه به غصب حق اهل‌بیت علیهم‌السلام» 🔸اهل منبر خوب استقصا نمی‌کنند روایات عامه (اهل سنت) را درباره این مطالب که آن‌چه این‌ها نقل کرده‌اند حجت است. 🔸می‌گوید حضرت امام حسن تشریف داشت، یزید هم بود، معاویه هم بود، شاید کس دیگری هم بوده که این را نقل کرده. حضرت امام مجتبی سلام الله علیه، کلمه‌ای گفت، [که] در نظر آن‌ها تند بود، بر علیه معاویه بود. [اما] وقتی که داشت تشریف می‌برد، [معاویه] یک جایزه خطیره‌ای (بزرگی) برای او حواله داد. 🔸یزید اعتراض کرد؛ او آن حرف را به تو زد، [تو] به او این مقدار جایزه می‌دهی؟! [معاویه] گفت: «یا بُنَیَّ، والله إنَّ أَلْحَق لَهُمْ، أَخَذْناهُ مِنْهُمْ أَفَلا نُرْدِفُهُمْ دآبةً أَخَذْناها مِنْهُمْ؟!؛ فرزندم! حق [حکومت] از آن ایشان (خاندان پیامبر) است، و ما [به ظلم] از آن‌ها گرفته‌ایم! آیا آن‌ها را بر مرکبی که از آن‌ها غصب کرده‌ایم، سوار نکنیم!» حاضر نباشیم پشت سر خودمان هم بنشینند؟ ... 📚بیانات در درس خارج فقه، کتاب حج، ١۴ دی ١٣٨۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: همیشه اول روضه، از آقا امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف می‌خواندم. آن روز هم غزلی خواندم در وصف عارض و قامت، از مو و روی یار غایب از نظر... آقا بلافاصله پیغام فرستاد که به فلانی بگویید: «این‌قدر وصف چشم و ابرو و چهره نکند!» مقام امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را وصف کند، عظمتش را... بر اساس خاطرۀ مداح مسجد معظم‌له 📚 این بهشت، آن بهشت، ص41 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
🔴من گنـــاه میڪنم 🏷فردی نزد امام حسین(ع)آمد و گفت: من گناه می کنم و از بهشت و جهنم خدا برایم نگو که من این ها را می دانم ولی نمی توانم گناه نکنم و باز گناه می کنم! امام حسین علیه السلام فرمودند: برو جایی گناه کن که خدا تو را نبیند، او سرش را پایین انداخت و گفت: این که نمی شود.(چون خداوند بر همه چیز ناظر است) امام حسین(ع) فرمودند: جایی گناه کن که ملک خدا نباشد. مرد فکری کرد و گفت: این هم نمی شود.(چون همه جا ملک خداوند است) امام فرمودند: حداقل روزی که گناه می کنی روزی خدا را نخور، گفت:نمی توانم چیزی نخورم... امام فرمودند: پس وقتی فرشته مرگ" عزرائیل" آمد و تو را خواست ببرد تو نرو. مرد گفت: چه کسی می تواند از او فرار کند. امام فرمودند: پس وقتی خواستند تو را به جهنم ببرند فرار کن، مرد فکری کرد و گفت: نمی شود. امام حسین(ع) فرمودند: پس یا ترک گناه کن یا فرار کن از خدا، کدام آسان تر است؟ او گفت: به خدا قسم که ترک گناه آسان تر از فرار کردن از خداست. 📚بحار الانوار؛جلد78؛صفحه؛126 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
🗝 تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد. سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد .... تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟» صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟» آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!» کمی تا بهجت🌷 @behjat135
👌 مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم. کمی تا بهجت🌷 @behjat135
نقل است در قرن نهم هجری در تبریز کودکی در پشت‌بام بازی می‌کرد، که در حین بازی پایش لیز می‌خورد و از بالا به پایین پرت می‌شود؛ پیرمرد حمّالی که امور زندگی خود را با حمل بار میگذارند كودك را که در حال افتادن بود دید؛ او به زبان محلی خود میگوید: «ساخلیان ساخلار» یعنی «نگهدارنده نگهدار»! در این هنگام بچه آرام پایین آمده، او ‌را میگیرد و بر زمین میگذارد! مردم که شاهد ماجرا بودند حمال پیر را در میان گرفتند، و لباس‌های او را تکه تکه کردند و به عنوان تبرک برداشتند و از او جویا میشدند که چگونه این‌کار را انجام داده؟! آیا او امام زمان است؟!! آیا او‌ از اولیای الهی است؟ و... او پاسخ داد: ای مردم، من آدم فوق‌العاده‌ای نیستم، کشف و کرامت ندارم، اکنون هم کار خارق‌العاده‌ای نکرده‌ام، یک عمر من امر خدا را اطاعت کردم، یک لحظه هم خداوند دعای مرا اجابت کرد. مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد. 🌺بقره آیه ۱۸۶: و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند. کمی تا بهجت🌷 @behjat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 ❣ ❣ ترسم که بیایی و من آن روز نباشم ای کاش من آن روز سر کوی تو باشم ❤️الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج❤️ 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 کمی تا بهجت🌷 @behjat135 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✅خزانه بى ‏انتها‏ حاج آقا قرائتی: به خانه پدر دو شهید در همدان رفتم، ایشان نقل مى‏ كردند كه روز عیدى به منزل آخوند ملاعلى همدانى رفتیم. مردم به زیارت آقا مى ‏آمدند، نوبت به فقرا كه مى ‏رسید آقا از زیر تشك پولى برمى‏ داشت و به آنها مى‏ داد. گفتیم: به یقین آقا پول زیادى زیر تشك ذخیره كرده است. از قضا آقا براى كارى از اتاق بیرون رفت، ما شیطنت كردیم و تشك را برداشتیم تا ببینیم چقدر پول هست، دیدیم هیچ نیست! گفتیم: لابد تمام شده است. آقا برگشت و سرجاى خود مستقر شد و فقیرى وارد شد، دیدم آقا دست كرد زیر تشك و به او پولى داد، فقیر بعدى آمد باز هم آقا از زیر تشك به او پولى داد! فهمیدیم قصّه از جاى دیگرى آب مى‏ خورد. کمی تا بهجت🌷 @behjat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا