شهید محمود شهبازی
🌷 وقتی صدای اذان رو میشنید، دست از غذا خوردن میکشید و میرفت نماز بخونه. بهش اصرار میکردیم و میگفتیم: غذات سرد میشه، تمومش کن، بعد برو نمازت رو به خون. اما محمود میگفت: آگه نروم نماز به خونم، غذای روحم سرد میشه.
منبع: کتاب محراب عشق ، صفحه 35
🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi
http://eitaa.com/joinchat/4159045644Cadd99fd3e7
🌹 شهید حسن باقری
کف اتاق توی یکی ازخانه های گلی سوسنگرد نشسته بود
سه نفر بهزحمت جامیشدند
هم نقشه پهن بود جلوش
هم گوشی بیسیم روی شانهاش به توپخانه گرا میداد
همروی نقشه کارمیکرد
به کناریاش سفارش کرد آب یخ به بسیجیها برساند
به یکی سفارش الوار میداد برای سقف سنگرها
گاهی هم یکتکه نان خالی برمیداشت میخورد
🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi
http://eitaa.com/joinchat/4159045644Cadd99fd3e7
🌹 شهید جهاد مغنیه 🌹
#تداوم_ارتباط_با_شهدا👇
🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi
http://eitaa.com/joinchat/4159045644Cadd99fd3e7
سیّدحُسین شَهید
🌹 شهید جهاد مغنیه 🌹 #تداوم_ارتباط_با_شهدا👇 🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi http://eitaa.com/joinchat/4159
🌹 شهید جهاد مغنیه 🌹
دفعه اولی که جهاد را دیدم با دوستانش به مشهد آمده بود که وقتی متوجه حضور من شدند آمدند کنارم. او چهره مرا از جلسات مداحی که دیده بود میشناخت و به خاطر علاقه اش به اهل بیت و عزاداری به سبک جوانان ایرانی مداحی های مرا دیده و شنیده بود. آن دیدار خیلی به طول نیانجامید. یادم می آید که موقع رفتن از من خواست حتما سفری به لبنان داشته باشم. میگفت جوانان لبنانی بسیار با ایرانی ها علاقمندند به خصوص نسبت به حزب الهی ها.
این دیدار گذشت تا اینکه او برای آخرین بار حدودا دو ماه مانده بود به شروع ماه محرم به ایران آمده بود. یکی از دوستانش که می دانست من در فلان تاریخ در حرم خواهم بود هماهنگ کرده بودند که همدیگر را ببینیم.
آن شب ما از ساعت حدودا 2 بامداد تا اذان صبح در حرم بودیم و صحبت کردیم.
در آن دیدار بود که جهاد از ارادتش به مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله برایم حرف زد و دائم میگفت می خواهم با اسرائیل مبارزه کنم. از سبک عزاداری های ما خوشش میآمد و بسیار با ارادت نسبت به سید الشهدا(ع) صحبت میکرد. میگفت اگر بشود حتما برای محرم به ایران میآیم. میگفت از مداحی محمود کریمی خوشم میآید و مداحی «اللهم الرزقنا شهادت» را که من خوانده بودم برایش جذاب بود.
شاید به نظر اغراق بیاید و اینکه حالا چون شهید شده این حرف را می زنم ولی باور کنید ذره ای از حرفهای جهاد دنیایی نبود و به راستی او لایق شهادت بود.
راوی:(سیدمجید بنی فاطمه)
#تداوم_ارتباط_با_شهدا👇
🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi
http://eitaa.com/joinchat/4159045644Cadd99fd3e7
🌷 شهید ابراهیم امیرعباسی🌷
#تداوم_ارتباط_با_شهدا👇
🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi
http://eitaa.com/joinchat/4159045644Cadd99fd3e7
سیّدحُسین شَهید
🌷 شهید ابراهیم امیرعباسی🌷 #تداوم_ارتباط_با_شهدا👇 🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi http://eitaa.com/joinchat/
🌷 شهید ابراهیم امیرعباسی🌷
کنارِ خیابان مشغولِ صحبت بودیم که ناگهان دیدم صورت ابراهیم سرخ شد.
رد نگاهش را دنبال کردم، چشمش خورده بود به یک زنِ بدحجاب ...
ابراهیم با دلخوری رویش رو برگرداند و گفت:
" غیرت شوهرش کجا رفته؟ غیرت پدرش کجا رفته؟ غیرت برادرش کجا رفته؟!!! "
بعد رو کرد به آسمان و با پریشانی گفت:
"خدایا! تو شـاهد باش که ما حاضر نیستیم چنین صحنههایِ خلاف دینی
را توی مملکت ببینیم، نکند به خاطر اینها به ما غضب کنی؟"
🔅 روحش شاد یادش گرامی وراهش استوار🔅
#تداوم_ارتباط_با_شهدا👇
🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi
http://eitaa.com/joinchat/4159045644Cadd99fd3e7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹وقتی خبر شهادت پسر ۲۰ سالش رو میشنوه😭😭😭
#تداوم_ارتباط_با_شهدا👇
🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi
http://eitaa.com/joinchat/4159045644Cadd99fd3e7
🌹 شهید ابراهیم هادی
باران شدید در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود.
چند پیرمرد میخواستند به سمت دیگر خیابان بروند، مانده بودند چه کنند.
همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد.
🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi
http://eitaa.com/joinchat/4159045644Cadd99fd3e7
امــام ...!
شنیـدم نالہ تو را از دست
صاحبــان زر و زور و تزویـــر
و دیـدم اعمال ڪسانے را ڪہ
شــعار حسینـے بر لب
لیڪن عمـل ڪـوفیــــان
در پشتـــ پـــرده دارند ...
شاهــد باش ما پابــرهنگان
همــراه تو هستیــم ...
#شهید_علیاصغر_جودی_نعمتی 🌹
🍃🌺 @Asadullah_Ebrahimi
http://eitaa.com/joinchat/4159045644Cadd99fd3e7