eitaa logo
گروه راویان سردار شهیدعلیرضا عاصمی
146 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مجتبی سالاری
. یکی از کارهای علی نوشتن خاطره بود . او جایی از این خاطرات نوشته : یکی از میادین مین در نزدیکی سوسنگرد به طور کامل شناسایی نشده بود . برای شناسایی آن رفتم. حدود 4 ساعت در داخل میدان کار می کردم. به جز یک ردیف محل مین های خنثی شده چیزی ندیدم. به پایگاه برگشتم و بعد از ظهر ، مجددا با یکی از برادران برای شناسایی داخل میدان رفتیم . باز هر چه گشتیم ، هیچ مینی پیدا نکردیم . خودم با موتور داخل میدان رفتم. اثری نداشت. پس از مقداری شناسایی ، با دو موتور به داخل میدان رفتیم . تا آخر میدان دور زدیم و برگشتیم. هیچ اثری از مین نبود. تصمیم بر این شد که مین کوب بیاوریم و برای اطمینان بیشتر میدان را با مین کوب بکوبیم و مین های احتمالی را منفجر کنیم. روز تاسوعا بود و می خواستم از سوسنگرد بروم. فرمانده جدید را بردم تا میدان را برای او توجیه کنم. ابتدا نمی خواستیم برویم ، زیرا باران شدید آمده بود ، همه جا را گِل کرده بود و راه رفتن نیز مشکل بود آن هم داخل میدان ، ولی چون می خواستم بروم ، حتما می بایست آن برادر را ببرم میدان را ببیند و تذکرات لازم را بدهم . با ماشین تا کنار میدان رفتیم ، پیاده شدیم ، من از جلو و آن سه برادر دیگر هم از پشت سر می آمدند . وقتی که به اول میدان رسیدیم ، با منظره باورنکردنی روبه رو شدیم . خدایا چه می دیدیم؟ باران دیشب باعث شده بود که تمام خاک های روی مین ها شسته شود و مین ها مثل نقل و نبات ، روی زمین مشخص شوند . میدان ، پر از مین بود و عجیب این بود که من خودم بارها پیاده و بارها با موتور داخل آن رفته بودم ، ولی به خواست خدا روی مین نرفته بودم . وقتی که مین ها مشخص شده بود ، دیدیم که لاستیک موتور ما درست در کنار نوار مین ها حرکت کرده است و حتی جایی بود که از بین دو مین رد شده بودیم و روی آنها نرفته بودیم . واقعا جای شکر داشت : الهی رضا برضائک و تسلیما لامرک .
هدایت شده از کانال شهید عاصمی
✍قسمت هجدهم سرش را به چپ و راست تکان داد و گفت: «چند روز بعد برگشتم کاشمر تا خانه را برای مراسم آماده کنم. آقاجان و بقیه چند روزی شهادت عباس را پنهان نگه‌داشته بودند تا مامان بارش را به سلامتی زمین بگذارد. وقتی خبر دادند بچه‌اش را به دنیا آورده و حالش خوب است، رفتم بیمارستان دیدنش. من را که دید خیلی خوشحال شد. گفتم: مامان!‌ مسئله خمس را بلدی؟ گفت: «بلدم، چرا می پرسی؟» گفتم: می‌دانی که باید یک پنجم مالت را در راه اسلام بدهی؟ گفت: «می‌دانم!» گفتم: خوب! پنج‌تا بچه داشتی، باید یکی را به‌ عنوان خمس برمی‌گرداندی به صاحبش! مادرم خودش را زد به زمین و آسمان. با مشت زد ضرب گرفت روی سینه اش و عباس عباس کرد. آرام که شد اسم برادر تازه به دنیا آمده‌مان را گذاشت عباس!» فهمیدم علی از آمدن به آنجا هم قصد خاصی داشته است و می‌خواسته آماده باشم و بدانم آخر و عاقبت او چه می‌شود. وقتی برگشتیم داخل اتومبیل، گفت: «برای این گفتم کنارم راه نیا تا همسران شهدایی که آمده‌اند زیارت قبور شوهرهایشان، دلشان از اینکه من و تو کنار هم هستیم، نگیرد.» آن روز بعد از گشت‌وگذارهایمان! من را برد یک رستوران و ناهار خوردیم. توی رستوران کلی من را خنداند و به نوعی آن‌همه بغض و اشکم را جبران کرد. بعد هم من را رساند خانه و خودش رفت. مادرم گفت: «مرضیه!‌ از الآن تو زن علی هستی. می‌دانی وقتی او می‌خواهد برود جبهه، اجازه‌ات دست اوست؟ شرعاً هرجایی بخواهی بروی باید از او اجازه بگیری و دیگر نمی‌توانی مثل قبل هر جا دوست داری یا هرجایی که ما اجازه بدهیم بروی و به کسی هم توضیح ندهی. حتی برای رفتن به مسجد که خانة خداست، باید از او اجازه بگیری.» همان شب بود که علی دوباره آمد خانه‌مان. مقابلم ایستاد و گفت: «مرضیه!‌ من دارم می‌روم!» جاخوردم. گفتم: «به همین زودی؟» گفت: «من آنجا خیلی کار دارم. الآن هم یک روز اضافه مانده‌ام تا تو را ببرم گردش و بیشتر با من آشنا شوی.» با خودم گفتم: «آن هم چه گردشی!» به او خیره شدم و گفتم: «علی! مامانم می‌گوید اجازه زن دست شوهرش است؛ یعنی اجازه من هم دست توست. اگر تو بگویی فلان جا بروم، می‌توانم بروم، اگر هم اجازه ندهی، حق ندارم پایم را از خانه بیرون بگذارم.» به چشم‌هایم خیره شد و گفت: «من یک جمله می‌گویم و تمام! هر جا خدا راضی است، برو! من هم راضی‌ام. دیگر هم نیازی به اجازه من نداری و آزادی هر جا دوست داری، بروی.» بعد هم خداحافظی کرد و رفت. شاید خودش خبر نداشت، اما با همان یک جمله من را بزرگ کرد. از آن به بعد هر جا می‌خواستم پایم را بگذارم، به معنای واقعی خدا را در نظر می‌گرفتم و خوب سبک‌سنگین می‌کردم ببینم خدا راضی است یا نه؟ بعد پایم را می‌گذاشتم آنجا و خیالم راحت بود که علی هم راضی است. شبی که برای خداحافظی آمده‌ بود، فکر نمی‌کردم برود و حالاحالاها از او خبری نشود. با خودم فکر می‌کردم این هفته می‌آید، ده‌ روز دیگر می‌آید؛ اما خبری نشد که نشد. از وقتی با علی عقد کرده بودم، هر کس می فهمید شوهرم پاسدار است، یک حرفی می زد. یکی از همسایه‌ها زبان شیرینی داشت و همیشه سربه‌سرم می‌گذاشت و می‌گفت: «مرضیه‌خانم!‌ آن‌قدر کلاه و شال‌گردن بافتی فرستادی آنجا که بالاخره یکی‌شان را کشاندی اینجا!» @shahidasemi
هدایت شده از h. Sadeghi
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ هشدار شهید کاظمی به مسئولین آقای مسئول آیا واقعا مراجعین شمارو شبیه شهید همت میبینند؟؟
۲۰ اسفندماه روز ملی راهیان نور گرامی باد. سال ها است که بنا به تدبیر آقا و سرورمان حضرت امام خامنه ای عزیز ، یادگاران دفاع مقدس مان این راویان روایت های شور و سرمستی شهدایی و ایثار و از جان گذشتگی ها ، شب های عید را در کنار دل های به جا مانده شان در سرزمین های عشق و حماسه و برای تبیین شور و شعور و دلاورمردی رزمندگان و شهیدانمان در خوزستان می گذراندند. این نخستین هفته پایانی سال پس از دفاع مقدس است که رزمندگان راوی و معلمان بی ادعای مان می توانند روز های پایانی سال را در کنار خانواده عزیزشان سپری نمایند. بنده به نوبه خودم ضمن تشکر و ابراز ارادت به مقام والای شما یادگاران ۸ سال دفاع مقدس، در برابر از خود گذشتگی همه دوستان سر تعظیم فرود می آورم و ضمن تبریک مجدد این ایام ، امیدوارم که در کنار خانواده محترم روز های آغازین ماه مبارک را به عبودیت و بندگی و آخرین روزهای سال ۱۴۰۲ را به همراهی در کنار عزیزانتان به شادی و سرور سپری نمایید. یا علیمدد، مسئول مرکز حفظ آثار و نشرارزشهای دفاع مقدس سپاه و بسیج و دبیرخانه مرکزی کنگره شهدا ، استان خراسان رضوی. 🔻آدرس سایت و آیدی ما در سروش و ایتا: 📌@congress18000 🌐yadvarane.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫آمد رمضان و 🌸آسمان آبی شـد 💫شب‌های زمین ، 🌸دوباره مهتابی شـد 💫هستی ، 🌸به نماز عاشقی قامت بست 💫عالَم ، غزل خجسته نابی شد 🌙پیشاپیش حلول ماه مبارک رمضان مبارک باد💐💐
🌿 ✅ أمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام: 🔸أقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، 🔹خطاهای جوانمردان را ناديده بگيريد و ببخشيد، 🔸فمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ، 🔹هيچ يک از آنان به لغزش نمی‌افتد، 🔸إلَّا وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ. 🔹مگر اين كه دست خداوندی دستش را بگيرد و بلندش كند. 📚نهج‌البلاغه، حکمت ٢٠، (ترجمه مرحوم علامه محمدتقی جعفری) ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت @bahjat_ir
🗓 دوشنبه ٢١ اسفند ماه ١۴٠٢ از آیت‌الله بهجت قدس‌سره ❓ سؤال: با چه کاری _ غیر تدریس و همت‌گماردن به کتاب خداوند متعال و تفسیر اهل‌البیت علیهم‌السلام _ می‌توان بر تقوا و سیر به سوی خداوند متعال، قوت پیدا نمود. ✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸تصمیم همیشگی و دائمی بر ترک گناه در اعتقاد و عمل. 🔻مناسبت‌ها: 🔹 روز بزرگداشت نظامی گنجوی ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir
هدایت شده از مالک انقلابی
21.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️‌مهم | شرح کامل و دقیق ماجرای بیمارستان قم 🚨 به لشکر سایبری قدس بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
هدایت شده از موسم آزادگی
29.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم┋ظهور او ، درمان دردهاست! ⛔️ داغ غزه و رگ غیرت به خواب رفته جهان اسلام ... خواهش می کنم تا آخر ببینید باشد که آه دل لرزانتان کاری کند و فرجی شود. 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
هدایت شده از موسم آزادگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام صادق علیه السلام نقل از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم : كسی كه صبح كند و اهمیتی به كارهای مسلمانان ندهد او از آنان نیست و كسی كه صدای مردی بشنود كه فریاد كمك خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست. 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈