eitaa logo
گروه راویان سردار شهیدعلیرضا عاصمی
140 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📰 دکه روزنامه| یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ @Farsna
هدایت شده از کانال شهید عاصمی
🌷 📚قسمت نهم خندید و گفت: «من یک جای سالم در بدنم ندارم، حالا مانده تا تو من را بشناسی!» با تعجب گفتم: «چرا؟» گفت: «فعلاً در مورد همین پایم برایت بگویم. توی یکی از عملیات‌ها از ناحیه لگن آسیب دیدم، ناچار شدند از استخوان پایم بردارند و بچسبانند به لگنم. برای همین یک‌کمی این پایم کوتاه‌تر از آن یکی است!» 🍀🍀🍀 علی! نمی دانستم من که دلِ دیدن یک زخم کوچک را نداشتم، می توانم با آن همه زخم-هایی که روی تنت بود، زندگی کنم! بعدها به چشم خودم دیدم که حرفت درست بود و یک جای سالم روی تنت نیست، اگر هم یک جای بدون دوخت و دوز و بی وصله و پینه روی بدنت بود، به جایش یک اثر سوختگی کوچک وجود داشت که هر وقت دست می¬گذاشتم رویشان، یک تکة ریز آهن زیر دستم سُر می خورد و دلم به لرزه می افتاد. از انگشتِ قطع شده و پای کوتاه‌شده‌ات که بگذریم، ترکش‌‌های تنت آن‌قدر زیاد بود که اگر می شمردم‌شان، سر به فلک می زد و هوش از سرم می پراند. پس به شمردن زخم هایت بسنده کردم؛ یکی روی کتف، یکی روی پا، یکی روی دست، یکی روی پیشانی، یکی روی... آخ! چقدر شمردن‌شان طول می کشید آن زخم-های دوخته‌شده! به که بگویم وقتی دستگاه مین یاب را به شوخی می کشیدیم روی تنت، بوق‌‌زدن و اخطاردادنش تمام نمی شد؟ چه کسی باورش می‌‌شود خودت و رفقایت بلندبلند به این جریان می خندیدید، انگار که یک گروه پسربچة شیطان هستید و این کارتان هم بازی است و برای خنده و خوشی؟ 🌺🌺🌺 جواب آزمایش را گرفتیم. مشکلی وجود نداشت. بدون اینکه من را دخیل کنند، خودشان رفتند برایم خرید کردند و هرچه خریده بودند، آوردند گذاشتند توی خانه‌مان. گفتند: فعلاً یک مراسم عقدکنان کوچک بگیریم تا بعد ببینیم چه می‌شود؟ شما هم هرکس را دوست دارید دعوت کنید، تشریف بیاورند. از روز خواستگاری تا مراسم عقدمان، فقط چهار روز طول کشید. چهارم بهمن¬ سال 1362، ساعت چهار عصر مراسم عقدکنان‌مان بود. لباس سفیدِ عروسیِ زهراخانم خواهر علی را تنم کردند. از بس لاغر و ریزه بودم، ناچار شدند تا می‌توانستند این‌طرف و آن‌طرفش را تنگ کردند تا اندازه‌ام شود و به‌اصطلاح به تنم زار نزند و توی ذقّم نخورد. نه خرید عقد برایم مهم بود نه اینکه لباس یکی دیگر را آن روز پوشیده‌ام. فقط این برایم مهم بود که خدا حاجتم را داده و قرار است به همسری مردی درآیم که رزمنده بود. ادامه دارد... 👇👇👇👇👇 🌺 @shahidasemi