اگر میخواید معنی ایمان، صبر، رضا، استقامت و... رو بفهمید این تصاویر رو ببینید... #غزه #حسین_دارابی | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0

_انتخابات نیست که انتصاباته، هرکیو بخوان از صندوق درمیارن +جدی میفرمایید؟ پس اینایی که رفتن دور دوم رو از کجا آوردیم؟ یا مثلا چرا آمار مشارکتو دروغ اعلام نمیکنن؟؟ #حسین_دارابی | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0

💢 محبت مادری ▪️هرچه که شما نگاه می‌کنید، در طول دوران دفاع مقدس، اسم مبارک حضرت زهرا از همه‌ی نام‌های مطهر و مبارک دیگر بیشتر مطرح است، بیشتر آورده می‌شود. حاج قاسم سلیمانی از توجه حضرت زهرا(س) در جبهه‌های جنگ به رزمنده‌ها می‌گوید: «هر وقت در سختی‌های جنگ فشارها بر ما حادث می‌شد، پناهگاهی جز مادرمان حضرت زهرا (س) نداشتیم» @sulook

سلام به همه اعضای گروه، این تصاویر کاملاً واقعی است ،من شخصاً این مکان‌ها را با چشم خودم دیدم،حتی در مدینه نیز پشت هتل های شیک، مردم در یک همچین بیغوله هایی زندگی میکنند،اما جالبه که هر پنج وعده بمحض بلند شدن صدای اذان،با وضو وبی وضو میریزن تو مسجدها،مخصوصا مسجدالحرام و مسجد النبی، اللهم الرزقنا حج بیتک الحرام وزیارت قبر نبیک 🤲 ان شاالله با براندازی آل سعود وآل یهود

#خلاصه_خوبیها 🌷قسمت دهم یکی از اقوام‌شان آمد سراغم و گفت: «مرضیه‌خانم!‌ ما که نتوانستیم علی‌آقا را از جبهه بیرون بکشیم، ببینیم تو چه‌کار می کنی!» از حرفش تعجب کردم. توی دلم گفتم: «اگر به خواست شما تلاش کنم تا علی را از جبهه بیرون بکشم، پس خواسته دل من چه؟ خواسته دل علی چه؟» پای سفرة عقد نشستیم. عکس برادر کوچک علی، عباس هم سرِ سفره‌مان بود. همان‌جا با خودم نیت کردم درباره عباس بیشتر بدانم و از علی بپرسم برادرش چطور آدمی بوده که لایق شهادت شده است؟ آقای محضردار آمد و خطبه عقدمان را خواند. بقیه هم صلوات فرستادند و مراسم عقدکنان با خوبی و خوشی تمام شد. دایی ام رفت سراغ علی و گفت: «آقای عاصمی؟ می¬دانی معنای فامیلی ات چیست؟» علی سرش را به نشانه بله تکان داد و گفت: «بله. عاصم از عصمت می آید؛ به معنای بازدارنده از خطا و لغزش. گویا اجداد بنده، انسان های موقّری بوده اند و در کاشمر یا همان ترشیز سابق به این اسم شهرت داشته‌اند.» دایی ام گفت: «به به! آفرین.» بعد هم مهمان‌ها شام خوردند و رفتند. علی هم آن شب با خانواده‌اش رفت و پیش ما نماند. موقع خداحافظی شوهرخواهرم آمد سراغم و گفت: «مرضیه‌خانم! بهتر از این‌ها مهمان نداشتید دعوتشان کنید؟» با تعجب گفتم: «چرا؟» گفت: والا یک ردیف رفیق‌های علی‌‌آقا نشسته بودند که یا کر بودند یا کور، یا دستشان قطع بود یا پایشان! خداوکیلی همه‌شان را وصله‌پینه می‌کردیم، یک آدم درست‌وحسابی و کامل ازشان درنمی‌آمد! @shaidasemi

سلام به به لذت می بره آدم ازاین همه اخلاص شهدا، شادی ارواح مقدس همه شهدابویژه سردار خاکی جبهه هاعلی رضاعاصمی صلوات،