eitaa logo
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
852 دنبال‌کننده
23هزار عکس
10.2هزار ویدیو
201 فایل
•《﷽》• ❀حࢪف‌دلٺ‌ࢪابگوبێ‌آنڪہ‌ڪسےهویٺت ࢪابشناسڊ↯♥️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1664157 ❀پاسخ ڼأشڹٲسمون📮⛱↯ ❥ @Nashenas_Zohor ❀شرایط‌وٺبلیݟاٺ↯💰 ❥ @Sharayet_Zohor ❀﴿ڪانال‌وقف‌ِآقامون امام زمانه🫀🙂﴾ ⁅ᗘ@Asheghan_zhoor
مشاهده در ایتا
دانلود
یه جوری زندگی کن که خدا عاشقت بشه اگر عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه((:♥️
«🎞» - یہ‌زمانۍمیگفتن‌شھیددادن‌واسہ‌ڪسب پیروزۍعادیہ‌ولۍبعد،توجنگ‌باداعش میگفتن‌وقتۍفرمانده‌عملیات‌ حاج‌قاسم‌باشه‌یه‌شھیدهم‌زیاده؛ اینطوری‌میشه‌معادلات‌روبھم‌زد وموندگارشد...!
باید به یک زندگی عاقلانه راضی شد؟ این برای ما دیوونه ها محال است......:) لبیک یا زینب ( س )♥️
〔🙃💔〕 روزچهارشنبہ‌مجروح‌شدنش‌آخرین‌ ڪلاس‌حوزه‌روباهم‌بودیم... ڪلاس‌ڪہ‌تموم‌شد‌سریع‌وسایلشو جمع‌ڪرد‌که‌بره؛ گفتیم‌آرمان‌ڪجا‌میری؟ گفت‌امشب‌آماده‌باش‌هستیم‌:) گفتم‌آرمان‌نرو💔'! گفت‌نہ‌!باید‌برم.. بہ‌شوخۍ‌گفتیم:آرمان‌میرۍ‌شهید‌ میشی‌ها!باخندھ‌گفت این‌وصلہ‌ها‌بہ‌ما‌نمیچسبه:) گفتیم‌بیاعڪس‌بگیریم‌‌‌شھیدشدی‌ میگذاریم‌پروفایلمون نیومد‌؛هرکاری‌ڪردیم‌نیومد:)💔🖐🏼'! ‌‌ 🖤⁦⁩⁩⃟🥀⇜ 🖤
دختران سر زمینم برای امنیت پدر می دهند اما چادر نه!...(: 🌸⃟🕊
برای امنیت.....!
خلاقیت بسیجی هامون😂👌💪🇮🇷
پسر‌جوون‌اومدھ‌بود خبر‌شهادت‌و بہ‌خانوادش‌بدھ . . . اون‌شهید‌یہ‌خواهر‌۴سالہ‌داشت. خبر‌رو‌داد‌، همہ‌داشتن‌گریہ‌میکردن‌.دختر‌یواشکے اومد‌در‌گوش‌اون‌پسر، چادر‌کوچولوشو‌گرفت‌گفت: «همہ‌عروسکامو‌میدم‌بهت‌میشہ‌داداشمو‌بدے؟! آخہ‌دلم‌براش‌خیلےتنگ‌شده ... •🙂💔• 💚⇜اَللّٰھُم‌؏َـجَل‌َلَوِلیِّڪ‌َالفَࢪَجِ⇝💚 🌸⃟🕊
👌 یه بنده خدایی دختر کوچیک داشت دخترش مریض بود.....بچه فلج بود💔 همه گفتن نبرش اونجا.... گفت:نه!میبرم اونجا خود حضرت رقیه(س)شفاش میده😔 بردش دمشق حرم بی بی، خادم های حرم میگن هر روز بچه به بغل میومد زیارت😭 بعد چند روز می‌بینند اومده اما بچه باهاش نیست😱 باباهه داد میزنه😞میگه: کی گفته تو جواب میدی...💔): کی گفته تو شفا میدی....🥀): من پاشدم‌ اومدم حرمت.. همه گفتن نبرش...): گفتم نه!😭رقیه(س)دخترمو شفا میده....😔💔): الان بلیط گرفتم امروز دارم بر می گردم،آخه با چه رویی برگردم؟....💔): __ برگشت هتل... دید دخترش داره دور اتاق میدوه و گریه می کنه...😭 بچه ای که فلج بوده....): دختره به باباش میگه:چرا منو ول کردی رفتی؟....😞): باباهه میگه:تو چطور میتونی راه بری؟ دخترش میگه:تو که رفتی تنها شدم ترسیدم☹️ خیلی گریه کردم😭 یهو یه دخترکوچولو اومد....): گفت:چی‌شده؟ گفتم:بابام رفته...💔تنهام😟می ترسم...): گفت:بابات الان میاد.بیا تا اون موقع باهم بازی کنیم☺️ گفتم:من فلجم....😔): گفت:عیبی نداره بیا😇 دیدم می تونم راه برم😳باهم بازی کردیم....😍): قبل اینکه تو بیای گفت:بابات داره میاد....من دارم میرم ولی به بابات بگو دیگه سرم داد نزنه...💔): کسی سر بچه یتیم داد نمی زنه🙂🖤!
فڪرشوبڪن . . روبہ‌گنبدش‌نشستۍ؛ بہش‌نگاه‌میڪنۍ! دست‌خودت‌نیست‌ یہو‌بغض‌میڪنۍ . . میبارۍ! هق‌هق‌میڪنۍ:)! یھو‌این‌وسط‌میخندۍ؛ حرف‌میزنۍ بازگریت‌میگیره . . اشڪات‌میشن‌یادگاریت ‌بہ‌سنگ‌فرشاۍڪربلا . . قشنگہ ‌نہ!؟ همچین‌صحنہ‌اۍ‌نصیبمون . . . ♥️(:
⁦⁦ دخترش زار زار گریه میکرد... ازش پرسیدن چی میخوای ؟! گفت : میخوام صورت پدرمو بوس کنم جیغ و دادش دل همه را کباب کرده بود یکی رفت و به سرباز روی سر تابوت گفت : خب بگذارید صورت پدرش را ببیند دخترش است چه می‌شود مگر !!؟ سرباز اشکش جاری شد گفت : آخ که من برایش بمیرم پدرش سر ندارد _شهید‌جواد‌الله‌کرمی..:)