eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
25.8هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
943 ویدیو
592 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است پرسیدم ازهلال ماه: چرا قامتت خم است؟ آهی کشیدو گفت: که ماه محرم است! گفتم‌که چیست محرم؟ با ناله گفت:ماه عزای اشرف اولاد آدم است 🖤پیشاپیش فرا رسیدن ماه محرم و 🖤ایام سوگواری سالار شهیدان 🖤امام حسین(ع) تسلیت باد. 🏴السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ 🏴وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ 🏴بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ 🏴اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
|⇦•وقتی ندارم سرپناهی غیر از... روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدرضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن وقتی ندارم سرپناهی غیر از اینجا من دستم به دامانت نکش از دستِ من دامن شأنی برای خویش قائل نیستم اصلاً خوب، نوکران بهتر از من داری اما من پیدا نخواهم کرد بهتر از تو آقایی تنها تو را دارم حسین! از دارِ دنیا من خوب و بدِ عالم به زیرِ پرچمت جمع هستم میانِ گریه کن های تو حتی من مانند حُر که عاقبت او را بغل کردی وا میکنی آغوش خود را میرسم تا من *همه ی مارو حسین بغل گرفته، خبر نداریم، عجب آغوشِ گرمی، حسرت این آغوش به دلِ سه ساله موند، گفت: بابا! حالا که اومدی با سر اومدی...* از دوستی با غیر تو خیری نمی بینم تنها تو هستی که رفاقت میکنی با من سرمایه ای دارم اگر قطعاً خودت هستی اصلاً که را دارم به جز اولاد زهرا من کی رو زدم، چیزی طلب کردم به جز اینکه سالی فقط یک کربلا دارم تمنا من
|⇦•امشب برایت دخترت مرثیه... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدرضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ امشب برایت دخترت مرثیه میخواند آزرده شد روحم همانند تو بابا من آنکه سرش پی در پی افتاد از نوک نی تو آنکه کنارِ نیزه ات افتاده از پا من ماهِ کبودِ من، بیا تا صبح بشماری تو بیشتر از شمر سیلی خورده ای یا من قصه ی ناقه و آن نیمه ی شب یادت هست به زمین خوردم و دیدم کمرم زخم شده زجر هم مثل مغیره چه قدَر بد می زد! زیر شلّاق و لگد، بال و پرم زخم شده گفت: حالا که آمدی بابا! یا مرا با خودت ببر یا باش راستی دختری که آن کوچه است کتک سیر خوردم از باباش چگونه شد مویم این مثالِ ناگهانی را کمانِ اَبرویِ من خوشحال کردی قد کمانی را چگونه یافتی مارا در این ویران سرا امشب گرفتی از صدایِ گریه ام شاید نشانی را سرت را از طبق برداشتم با یاریِ عمه چهل منزل تحمل کرده ام این ناتوانی را حلالم کن که اشکم را به استقبال آوردم پدر از یاد بُردم شیوه ی شیرین زبانی را خبر دارم شبی کنجِ تنوری میهمان بودی بجا آورده کوفه خوب حقِ میزبانی را به قولِ تازیانه من یتیمی دردسر سازم معطل میکنم با زخم پاهایم کاروانی را لبت را قاریِ قرآن هزاران بار می بوسم که طشت زر ببیند راه و رسمِ قدر دانی را اگرچه دختران شام تحویلم نمی گیرن نیاوُردم به رویِ خویش این نامهربانی را دلِ آسمان میلِ دارد ببارد که ویران نشینیِ ما گریه دارد سَرانگشتِ مشکل گشایم ضعیف است که خار از کفِ پایِ من دربیارد بیا تا تماشاچیانم نگویند که این طفلِ آواره بابا ندارد بیا تا که همسایه يِ این خرابه برایم دگر نان و خرما نیارد عجب روزگارِ عجیب و غریبی ست! یهودی مرا خارجی می شمارد اَلا خیزران خورده يِ مجلس طشت غم تو گلوی مرا میفشارد تا رفته ام از حال گوشواره خلخال گم کردم اینا چیزی نیست بابا تو گودال گم کردم با صورتم چیکار کنم فقط بگید کدوم طرف فرار کنم چجوری دست به موم زدن منو درست جلو سر عموم زدن خشکِ حلقومم گفتم مظلومم، بدتر زد بعد از هق هق هام تا دید آرومم، بدتر زد یه جوری زد، که جون بدم یه روز بیا زجر رو بهت نشون بدم همون که قد بلندتره یه ساعت هم از زدنم نمیگذره این پهلو ناقص این بازو بی حس، ای بابا! مارو چرخوندن مجلس به مجلس، ای بابا! یه شهری رو شریک کنن فقط میخواستن عمه مو کوچیک کنن چطور بگم که پیر نشد این خونواده مَردِش هم اسیر نشد بند اومد راهها دستِ بد خواهها سنگین بود هرکی سنگم زد باریک الله ها سنگین بود یتیم و با طناب زدن سرِ تو رو تو بغل رباب زدن برا یه زن بدِ غمش زمین که میخوره نباشه مَحرمش عمه! من از عمو عباس توقع دارم چند وقت است کز او هم خبری نیست که نیست *اینقدر بابا بابا کرد، همین جور که نشسته بود زانوهاش رو بغل گرفته بود، یهو دید یه بویی داره میاد، عمه! خبری شده؟ عمه این چیه؟ یه طبقی واردِ خرابه شد، بی بی دوید جلویِ دَرِ خرابه، گفت: نمیذارم سر رو ببرید براش، بچه ببینه دق میکنه، خودم قول میدم آرومش میکنم، اول زینب رو با تازیانه توی خرابه زدن، بعد سر رو گذاشتن جلوی این بچه، بعد از چند لحظه دیدن دیگه صدایِ این بچه نمیآد، یه مرتبه دیدن سر از توی دستای این بچه یهو افتاد رو زمین، بچه یه طرفه، سَرِ بابا هم یه طرف، ای حسین!...*
|⇦•پشت خرابه دخترکی کج نشسته... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۱ به نفس سیدرضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ پشت خرابه دخترکی کج نشسته بود می خواست تا ادای مرا در بیارود زخانه ها همه بوی طعام می آمد ولی به جانِ تو بابا گرسنه خوابیدم به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا نهادی سر به زانوی عُبیدالله و خوش خفتی! نگفتی دختری داری که آن هم شانه ای دارد داره موهام یواش یواش، شبیه مادرت سفید میشه بیا که داره از همه رقیه نا امید میشه اون زخمی که تو گلومِ، زخم رو سَرِ عمومِ امشب تا سحر بابا جون، کارم تمومِ
‍ ورودیه سبک: امشب به صحرا بی کفن ای سرزمین کربلا ای کوی جانانم من بر تو مهمانم بنگر به پیر و کودک و خیل جوانانم من بر تو مهمانم حاجت به قربانی نباشد ای مِنای من سعی و صفای من آورده ام قربانیان عید قربانم من بر تو مهمانم چون باغبان هم لاله و هم یاسمن دارم سرو چمن دارم یک باغِ گل، نه صد گلستان گل به دامانم من بر تو مهمانم پُر گُرگ اگر صحرا شود عباس من شیر است میرعلم گیر است آب آورست او از برای تشنه طفلانم من بر تو مهمانم من قامت خود پیش دشمن خَم نمی سازم بر نِی سرافرازم آزاده و پَروَرده زهرا روی دامانم من بر تو مهمانم التماس دعا هر کس که حسینی است حقیرش مشمار در رتبه کبیر است صغیرش مشمار عنوان گدائی درش آقائی است آقاست گدای او فقیرش مشمار
👆🏻روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم۱۴۰۰به نفس سیدمجید بنی فاطمه کاروان سلاله های خدا کاروان امام عاشورا کاروان بهشتیان زمین کاروان فرشتگان سماء یکی از نوکرانشان جبریل یکی از چاکرانشان حوا گوشه ای از صدایشان داوود نفسی از دعایشان عیسی نوجوانانشان چو اسماعیل پیرمردانشان خلیل آسا زائر اشک هایشان باران تشنه ی مَشک هایشان دریا یوسفان عشیره ی حیدر مریمان قبیله ی زهرا تا به حالا ندیده هیچ کسی این همه آفتاب در یک جا همه با احترام و با معجر همه در پرده های حجب و حیا پرده را از مقابل محمل باد حتی نمی برد بالا دور تا دورشان بنی هاشم تحت فرمان حضرت سقا پای اولیا مخدره زینب روی زانوی اکبر لیلا از غروب مدینه می آیند در زمینی به نام کرب و بلا میرسیدند و یاد می کردند از سر و تشت و حضرت یحیی حق نگهداره این همه مجنون حق نگهداره این همه لیلا *هر چه کرد دید ذوالجناح حرکت نمی کنه، یه نگاه به زن و بچه اش کرد شروع کرد گریه کردن، فرمود: پیرمردِ کاروان رو بگید بیاد، تا اومد، بله آقاجان!؟ بگو ببینم این سرزمین رو میشناسی یا نه؟ بله آقا جان! نام این سرزمین چیست؟ عرض کرد: آقاجان! به این سرزمین نینوا میگویند، چندتا اسم گفت، حضرت فرمود: آیا نام دیگری هم دارد یا نه؟ عرض کرد: بله آقا جان! به اینجا کربلا هم میگویند، گریه‌ی حسین بیشتر شد، فرمود: بار بگشایید اینجا کربلاست..اینجا همون جایی است که جدم رسول خدا فرمودن، بابام علی مرتضی فرمود، اینجا همون جایی است که با اسمش مادرم صدیقه کبری گریه کرد... فرمود: خیمه هارو عَلَم کنید، شروع کردن خیمه هارو زدن، من یه سوال دارم میدونی زینب چطور از محمل پایین اومد؟ خبر داری چه دلشوره ای تو دل بچه های حسین اومد؟ صدای ناله‌ی زینب بلند شد: حسین جان! بیا برگردیم داداش، از اون ساعتی که پامون رو توی این سرزمین گذاشتیم غم عالم روی دلم اومده، داداش سن و سالی نداشتم بین و در دیوار مادرمون رو کشتن، گفتم: سایه‌ی سرم حسینِ، بابامون رو کشتن، گفتم: الحمدلله برادر دارم، پاره های جگر حسن بالا اومد، اما گفتم: حسین رو دارم، حسین جان من میترسم این سرزمین تو رو از من بگیره... با احترام جوانان هاشمی اومدن جلوی محمل عمه جانشون، بی بی حضرت زینب میخواد پایین بیاد، علی اکبر یه دست زینب رو گرفته، یه دستش رو قاسم گرفته، عباس زانو زده، جوانان هاشمی کوچه باز کردن میدونی چرا؟ بخاطر اینکه مبادا از دور چشمی بخواد قد و بالای عمه شون رو ببینه، زینب با احترام اومد کربلا... من ادامه نمیدم روضه رو، فقط یه جمله میگم میخوام خودت باخودت روضه بخونی، اصلاً من از شما یه سوال دارم، زینب چطور برگشت از کربلا،چطور خارج شد؟ همچین که همه رو سوار کرد، سکینه رو سوار کرد، رقیه رو سوار کرد، رباب رو سوار کرد، اما یه وقت نگاه کرد دید کسی نیست کمک خودش کنه، صدا زد: کجایی عباس ببینی خواهرت تک و تنها شده؟ ای حسین...* بیا بریم بیا باهم از این بیابونا بریم دل شورمو ببین تورو خدا بریم بعد تو ما کجا و با کیا بریم؟ اینها فکر سَرِ تواَند فکر انگشترِ تواَند حتی تو فکر غارت از گوش های دختر تواَند قلب زینب و غرق غم نکن دور زینب و بی مَحرم نکن *حسین جان بیا برگردیم داداش* همه کَسَم دق می کنم داداش به جون تو قسم وقتی که بالایِ تَنِ تو می رسم مثل سرت بریده میشه نفسم داداش! می کُشنت چه کارها که نمی کنند با بدنت یه جای سالم نمیذارن رو تنت دعوا میشه حتی سر پیروهنت
شب سوم روضه حضرت رقیه سلام الله علیها متن روضه 1 •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• 😭مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست 😭به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها... گوشه خرابه... 💔نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست 😭دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست شب سوم محرم... معمولا رسمه... متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله... زهرای سه ساله... 💔به سنگ قبر من بی‌گناه بنویسید 😭اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست چه کردن با این نازدانه...خدا... 😭عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم 😭بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست (سازگار) نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه... کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه... با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه... هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه... اما ... هر جا شما بچه یتیم ببینید... حتما نوازشش می کنید... باهاش همدردی می کنید... من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله... چه خوب نوازشش کردند... چه خوب باهاش همدردی کردن... کنار سر بابا... هر کجا رسیدن... بهش تازیانه زدند... بهش سیلی زدند... 💔بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست گوشه خرابه... نیمه های شب... بی بی رقیه... شروع کرد به گریه کردن... هی بهونه بابا میگیره... میگه عمه جان زینب... من بابامو میخام عمه جان...بابام کجاست... بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست... صدازد... عمه جان انقده بی تابی نکن... عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن... هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد... اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن صدای ناله اهل خرابه بلند شد... خبر به کاخ یزید معلون رسید... خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده... گفتن دختر ابی عبدالله... گوشه خرابه... هی بهونه بابا می گیره... نانجیب صدا زد... خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش... ❤️یا صاحب الزمان... امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه... گذاشتند جلو دختر بچه... حالا تصور کن... یه دختر سه ساله... سر باباش رو در مقابلش بگذارن... چه حالی پیدا میکنه... تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد بابای خوبم... کجا بودی... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده... يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي (نفس المهموم 456) بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد... هی دست رو صورت بابا میکشه... هی نوازش میکنه... گریه میکنه... صدا زد... بابا... نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا... يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ بابا... بعد از تو داد از غريبي (انوار الشهادة 244) خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا دستهامون رو بستند...بابا طناب به گردنمون انداختند...بابا ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند... بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند... 💔شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا 😭عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب... بدن رو سپر میکرد... مبادا تازیانه به ما اصابت کنه... بابا اصلا باورم نميشه... 💔زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا 😭پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا 😭صورت نیلی، بابا،بابا، بابا 😭بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا بابا... ببین صورتم کبود شده... موهای سرم سفید شده... مثل مادرم زهرا قدم خمیده... بابا دیگه طاقت ندارم... دیگه تنهام نزار... منم با خودت با خودت ببر بابا... انقدر کنار بدن بابا ناله زد... یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف... عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده... 💔ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 😭بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🙏تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 😭جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ شعراء 22 •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
بسم الله الرحمن الرحیم روضه شب سوم ماه محرم شب سوم ماه محرمدی معمولا بو گئجه رسمیدی متوسل اولیلار خانم رقیه نازدانه ابی عبدالله... زهرای سه ساله بیزده گئداخ خانمین قاپیسینا آی دردین گوتوروب بو قاپلارا گلننر بیلمیم ایندیننکیمین یتیم اوشاق گوروبسن یا نه بابانین بدنینین کنارینده ایلشیب ناله اله اوز اوشاق دیلینن سوزلرین دیدی بابایه هر کس بو یتیم بالانین ناله سین ائشیدسیدی ناخداگاه اوزوده آغلاردی اما هر طرفده سیز یتیم اوشاق گورسوز حتما نوازش الرسوز ال چکرسوز باشینا ولی جانیم قربان خانم رقیه نه گوزل نوازش الدیلر نه قشنگ همدردی الدیلر هر یاندا گوردولر خانمی تازیانه نن ایجیدیدیلر خانیما سیلی ویردیلار 😭 الان کی اوره لروز آماده دی گداخ خرابه شامه 🔸خرابه گئجه وقتی چوخ توکوبدی گوز یاشینی 🔸قویوبدی عمه سینین قوجاقینه باشینی 🔸بیر آز یوخی آپاروب گوردی دل صفایه گلوب 🔸خرابه ده بو گیجه حسین آتاسی گلوب 🔸اوپوپ یوزون دئدی قلبیم داغلوسان رقیه بالا 🔸نیه یانا یانا آغلوسان رقیه بالا 🔸ددی عمه یوخودا بابانی گوریدیم 😭 من الان بابامی ایستورم ...رقیه آغلادی ارض و سمایه اوت سالدی یزید شومین الیندن استراحتین الدی ...خرایه چوخ یوخونیدی چون یزید منزلینه ظالم بو سسی ائشیدی ... ددی گئجه زمانی بو نه سس دی گلور ...گیدون خرابیه گورون نه سسدی گلور ....(گیدیلر یزید ملعونه خبر گتیدلر )( ددیلر حسینون قیزیدی دی من بابامی ایستیم)...😭😭😭😭 ملعون دستور وئردی ددی آپارون حسین باشین بلکه گوره ساکت اولا قویوبلا طشته حسین باشین اورتوک اوستونده ....خرابیه گتوروبلر اودم ال اوستونده نجه خانم زینب اورتوگی رد الدی گوزی دوشدی قارداشین یارالی باشینه قانلی گوزلرینه😭😭😭 ایکی الی خانم باشینه ووردی ددی زینبون سنه قربان آی یارالی قارداش . اوننان چاغیردی رقیه بالا گل قوناقون وار آی بالا ....آی آتاسیز بالام آی قارداش یولی گوزتلین بالا...خانم رقیه گلدی بابانین یارالی باشین گوتوردی آلدی سینه سینین اوستونه اول اوپدی او قانلی لبلریندن ...سورا او خردا اللرینن گوزلرینین قانین سیلدی ...ددی... 🔸 بو دل شبده منی یاد ائلدون سن یارالی 🔸بو نه عالمدی بابا سن یارالی من یارالی 🔸گلموسن بو گئجه وقتی قیزوی یاد ائدسن 🔸غملیدی غصه لیدی غصه دن آزاد ائده سن 🔸غصه ویران ائلین گوگلیمی آزاد ائده سن 🔸ائوون آباد اولا گل یاخشی گلیبسن یارالی سورا او خردا اللرینن گوزلرینین قانین سیلدی ...اوننان بدن یاپراق کیمین اسدی ...جسمینین طاقتی گئتدی آخی تصور ائله اوچ یاشیندا اوشاق اولا بابانین کسیک باشی اولا ...نه گلدی بیلمورم الله رقیه نین جانینا ...او باش دوشوبدی یره رقیه ده یانینا 🔹بیردن اوجادان سسلدی الله بالام ئولدی 🔹گلثومه دئدی گل باجی والله بالام ئولدی 🔹دنیاده وفا گورمدی الله بالام ئولدی ▪️دئدی بالا دائم قره معجر سالان عمون سنه قربان ▪️آرامیمی غملر آلان عمون سنه قربان ▪️قارداشسیز اوغولسوز قالان عمون سنه قربان ( بالا دینجلدون قمچیلرین الیندن 😭) 🔸ای قارداشیمون نازلی جگر گوشه سی لایلای 🔸اللرده قالان خرداجا گوشواره سی لایلای 🔸غربتده وئرن جان وطن آواره سی لایلای ( خانم زینب اوزون توتدی ربابه ساری .خطاب ائلدی رباب گل سنده بالوی اوخشا خانم رباب گلدی قباقه باخدی خانم زینبه ددی 🔸 خانم چوخ سوز دئمرم چون اورگون ایستین ئولدی 🔸باشون ساغ اولا اصغره لایلای چالان ئولدی التماس دعا 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
|⇦•عشق یک سینه ی پر از آه... مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ شهادت طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ عشق یک سینه ی پر از آهُ یک دل بی قرار میخواهد خواب راحت برای عاشق نیست عاشقی حال زار میخواهد دیدن یارگرچه شیرین است نیست عاشق کسی که خودبین است حرف عشاق واقعی این است هرچه میل نگار میخواهد مدتی هست یادمان رفته پسری مانده از تبار علی او که مثل حسن برای قیام بی سپاه است و یار میخواهد یار هرکس به غیر او بودیم دل به هرکس به غیر او دادیم چه کسی را عزیز تر از او دل از این روزگار می خواهد؟ چند روزی به سَمت آقاییم چند ماهی به سَمت دنیاییم بی تفاوت به اینکه جاده وصل قدمی استوار می خواهد خوش به حال مدافعان حرم عشق را در عمل نشان دادند تا بفهمیم یوسف زهرا عاشقی جان نثار میخواهد شیعه تنهاست یا اباصالح با همان هیبتِ علی برگرد گردن دشمنان آل الله گردش ذوالفقار میخواهد گر بگویی بمیر، میمیرم بین دستان توست تقدیرم عبد بی دست و پا برابر تو کی ز خود اختیار می خواهد
حاج محمد رضا طاهری_محرم1401 - شب چهارم -مناجات با امام زمان (عج)-1661592594.mp3
2.1M
|⇦•عشق یک سینه ی پر از آه... مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ شهادت طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
|⇦•عالم علی و نورِ جهان تاب... وتوسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ عالم علی و نورِ جهان تاب زینب است مثلِ علی و مثلِ نبی ناب زینب است از جلوه‌های فاطمه سیراب زینب است تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است یعنی که پنج تَن دلِ یک قاب زینب است این کیست این عقیله‌ی آقای کربلاست این کیست این که غیرت فردای کربلاست این کیست این رَاَیتُ جمیلای کربلاست این کیست حضرت زهرای کربلاست عصمت کم است، صاحب القاب زینب است آورده رویِ دست خودش جانِ خویش را آماده کرده است دو قرآن خویش را رو کرده است بر همه شیرانِ خویش را دو گِرد باد خویش دو طوفان خویش را خورشیدِ این دو اختر نایاب زینب است *تاريخ نوشته: اين دو تا آقازاده ها از اولش از مدينه همراه كاروان نبودن، تا چند منزل فقط بي بي حضرت زينب سلام الله عليها خجالت ميكشيد، ميديد نجمه بچه هاش رو آوُرده، اُم ليلا علي اكبرش هست، رباب بچه اش توي آغوششه، هي به خودش ميگفت: زينب! همه فدايي هاشون رو آوُردن، اما تو دستت خاليه، چه جوري ميخواي تو روي داداشت نگاه كني؟ چند منزل گذشته بود، عبدالله بن جعفر اين بچه ها رو فرستاد، پيغام هم فرستاد، بي بي جان! نكنه مراعات كني بگي بچه هاي من هستن، هر كجا ديدي داداشت تو غربته، اول بچه هاي من رو بفرست، چقدر بي بي خوشحال شد، فدايي هاي داداشم از راه رسيدن...* زخمِ دلِ شکسته‌ی خود را که هَم گذاشت اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت از خود گذشت و تُحفه‌ای از بیش و کم گذاشت سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت قبله حسین باشد و محراب زینب است زینب رسید و باز امام احترام کرد مثلِ علی، حسین به پایش قیام کرد تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد زینب که است؟ آنکه ادب را تمام کرد در کربلا معلمِ آداب زینب است * يه وقت ديد آقازاده هاش دارن با چشم گريون از خيمه ي دايي ميان، چي شده مادر؟ چرا داريد گريه مي كنيد؟ چرا برگشتيد؟ گفتن: مادر! هر كاري كرديم دايي قبول نكرد بريم ميدون، گفت: برگرديد نميتونم جوابِ باباتون رو بدم، شما امانتيد پيشِ من...* دو مرد از قبیله‌یِ خود انتخاب کرد آئینه بود و رو به سوی آفتاب کرد با التماس دامنِ خود را پُر آب کرد بر روی نام مادرش اما حساب کرد فرمود این شکسته‌ی بی تاب زینب است *گفت: داداش! به حق مادرمون زهرا روم رو زمين نزن... تو هم امشب اگه گره ي كوري توي زندگيته اينجوري بگو: آقا! به جانِ مادرت آن مادر غم پرورت ما را نراني از درت جانم حسين! جانم حسين!* بالی اگر نیست برادر دلی که هست آورده‌ام شعله کشم حاصلی که هست حل کن به دست خویش مرا مشکی که هست از من بخر دو هدیه‌ی ناقابلی که هست باور بکن که اولِ اصحاب زینب است *حالا ديگه اجازه رو گرفت، خيالش راحت شد؛ رفت توي خيمه نشست، گاهي پرده ي خيمه رو بالا ميزنه، شير بچه هاش رو نگاه ميكنه، چه رَجزي خوندن:" اَميري حُسينٌ وَ نِعمَ الاَمير"...* رفتند سمت معرکه پَر در بیاورند عباس گشته‌اند جگر در بیاوَرَند چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند این دو دو موج بوده و سیلاب زینب است از دور دید و گفت: علمدار مرحبا بر ضربه‌هایشان صد و ده بار مرحبا بر دو امیر به دو جگردار مرحبا زینب شدند و حیدر کرار مرحبا اما میانِ خیمه‌ی بی آب زینب است اما رسید لحظه‌ی در خون صدا زدن خونین نَفَس نَفَس زدن و دست و پا زدن یک بار تیغ و بار دگر نیزه را زدن دور از نگاهِ مادرشان بی هوا زدن در بینِ خمیه شاهدِ گرداب زینب است یک نانجیب دشنه به اَبرویشان کشید یک بی حیا دو نیزه به پهلویشان کشید یک ناصبی که چکمه سَر و رویشان کشید یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید آنکه دو چشم او شده خوناب زینب است لطفی
وتوسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ *ابي عبدالله اول بدن عون رو به بغل گرفت، بعد بدنِ محمد رو، هي نگاش به خيمه ي زينبِ، چرا از خيمه نميآد بيرون، چرا كمكِ من نميآد، بچه هارو به سختي آوُرد تو خيمه ي دارالحرب، همه ي سعي و تلاشِ ابي عبدالله اين بود، قبل از اينكه بدن ها دست دشمن بيوفته اون هارو برگردونه، تا حسين زنده است كسي سر از بدن ها جدا نكنه، الهي بميرم اولين كسي كه سرش جدا شد خودش بود، ديگه كسي نبود كمكش كنه، فقط زينب از بالاي تل نگاه ميكرد، دستاش رو روي سرش گذاشت، صدا ميزد:" وامُحمدا! واعَليّا! وا اُماه"... گذشت تا برگشت قافله ي اُسرا مدينه، همه اين سئوال براشون مونده، ديدن عبدالله بن جعفر عصا زنان داره مياد، سراغ گرفت، يك به يك تو محمل هارو نگاه ميكنه، دنبال زينب ميگرده، رسيد تو محمل زينب، يه نگاه كرد نشناخت، گفت: شما از خانومِ من زينب خبر نداريد؟ صدا زد: عبدالله! حق داري من رو نشناسي... گفت: الهي بميرم برات زينب جان، چرا اينقدر شكسته شدي، چرا اينقدر پير شدي؟ فرمود: عبدالله! نبودي جلوي من حسينم رو زدن... عبدالله گفت: بي بي جان! يه گِله دارم ازت اول بذار بگم، من شنيدم هر كدوم از شهدا و بني هاشم روي زمين افتادن، اول شما از خيمه بيرون اومدي، بي بي جان! مگه بچه هاي خودمون قابل نبودن، چرا بيرون نيومدي از خيمه؟ چرا نيومدي لحظه ي آخر بالا سرشون؟ صدا زد: عبدالله! تو چرا اين سئوال رو ميكني؟ ترسيدم نگاهِ حسين به من بيوفته از من خجالت بكشه، نخواستم داداشم رو خجالت زده ببينم... وقتي زينب اربعين برگشت كربلا، گفت: داداش! يادته وقتي بچه هام افتادن رو زمين، از خيمه بيرون نيومدم، گفتم: نكنه از من خجالت بكشي، حالا تو بيا برا من تلافي كن، همه بچه هات رو آوردم، اگه ميخواي زينب خجالت نكشه سراغ رقيه ات رو ازم نگير، اي حسين.....
|⇦•ای دیده خون ببار... مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ شهادت حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ای دیده خون ببار نیامد نگار ما آخر سحر نگشت شبِ انتظار ما صاحب عزا به مجلس ما هم سری بزن رحمی نما بر این جگر داغدار ما ای کاش گریه وا کند این دیده بنگريم در مجلس عزا تو نشستی کنار ما یا صاحب البکاء سبوئی حواله کن خشکانده است گناه دو ابر بهار ما سوگند بر نوای حسین جان فاطمه باشد گدائی حرمت اعتبار ما خیمه زدی به چادر خاکی ِ مادرت تا درس نوکری بدهی بر تبار ما ای کاش با دعای شما تا خدا رویم همراه تو زیارتِ کرب و بلا رویم قاسم نعمتی
حاج محمد رضا طاهری_محرم1401 - شب پنجم -مناجات با امام زمان (عج)-1661593020.mp3
3.92M
|⇦•ای دیده خون ببار... مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ شهادت حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
|⇦•سخن اهل عشق... وتوسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ سخن اهل عشق این سخن است کربلا در احاطه ی حسن است هرکسی رو به کربلا کرده باطناً رو به مجتبی کرده بَزم مارا حَسَن فراهم کرد او حسین‌ را عزیز عالم کرد *اِبن عباس ميگه: گفتم آقا جان! اين همه ادب ميكنيد وقتي حسين مياد، كسي ندونه فكر ميكنه برادرتون امامِ بر شماست، امام حسن فرمود: بايد هم احترامش كنم، من هيبت بابام علي رو در حسين مي بينم، شجاعتِ علي رو در حسين مي بينم... هر كجا حسين رو مي ديد ادب مي كرد، احترام مي كرد...* اینهمه مجلس مصیبت ها پرچم یاحسین هیات ها خیر ها را به ما حسن داده او به ما اِذن سوختن داده *اون ذاكرِ اهلبيت كه از سادات هم بود ميگه: در عالم رؤيا بي بي حضرت زهرا سلام الله عليها رو ديدم، ديدم بي بي حضرت زهرا از من ناراحته، سلام كردم جوابم رو با ناراحتي دادن، گفتم: بي بي جان! قصوري از من سر زده؟ اشتباهي كردم؟ من عُمري نوكري دَرِ خونه ي شما رو كردم... بي بي فرمود: ازت دلگيرم، به من بگو آيا حسن پسر من نيست؟ دو ماه از حسينم داري ميخوني، خدا خيرت بده، چرا از حسنم حرفي نمي زني؟ حسنم مظلومه، غريبِ...* میوه ي نور میدهد شجرش ای به قربان هردوتا پسرش با حسن، جانِ تازه میگیریم امشب از او اجازه میگیرم که بگویم ز جلوه آن ماه مددی یا جنابِ عبدالله یازده ساله است و صف شکن است پس یتیم حَسَن خودش حَسَن است دست آورده جای شمشیرش همه ماتند مات تکبیرش حق شده پیش هو بزرگ شده این پسر با عمو بزرگ شده گریه کن ها نظر به راه کنید حسن کوچه را نگاه کنید از روی تل خدا خدا میکرد عمویش را فقط صدا میکرد *اين بچه دستش تو دستِ عمه است، سفارش خودِ ابي عبدالله است، فرمود: زينب جان! اين بچه خيلي بي قرارِ، من سَرِ قاسم خيلي خجالت زده ي داداشم حسن هستم، نكنه دستش رو رها كني... يه جايي دست زينب بي حس شد، عبدالله تونست دستش رو از دست عمه جدا كنه، اون جايي كه زينب نگاه كرد، ديد"فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْض" «بلندمرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد تو نیزه خوردی و یک بار زمین خوردی هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه رسید اول گودال، مادرت افتاد» *دستورِ وقتي ميخواي بري زيارتِ امام "فَاخْلَعْ نَعْلَيْك" كفشات رو در بيار، بايد احترام كني، يه وقت ديدن عبدالله داره دوان دوان مياد، نانجيب چكمه ات رو از روي سينه ي عمويِ من بردار...* چه عمویی؟میان چندسپاه تشنه ای در میان قربانگاه.. صحنه را تا که دید گفت حسین دست خود را کشید گفت حسین *چه صحنه اي بوده اين صحنه، عبدالله مي دويد، زينب مي دويد، چادرِ عربي به پاهاي عمه ي سادات گير مي كرد، هي با صورت روي زمين ميخورد...* حَسَنِ کربلا به جان آمد پابرهنه دوان‌دوان آمد آمد و دید گریه بی اثر است یک نفر روی سینه ی پدر است *ابي عبدالله هميشه به عبدالله مثل بچه هاي خودش نگاه كرده، لذا گاهي صدا ميزدن: عمو! گاهي صدا ميزدن: بابا!...* پاره پاره شدست پیرهنش میزند با قلاف بر دهنش بند بند تنش گسسته شده نیزه ها در تنش شکسته شده داد زد ای عموی خون جگرم غم نخور من برای تو سپرم چشم بر سمت خیمه گاه ندوز دست ناقابلم که هست هنوز میدهم دست در برابر تو تا بلا دور باشد از سر تو دیدی آخر تنم ز عشقت سوخت تیر من را به روی جسم تو دوخت پوریا هاشمی
وتوسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ *اومد بالا سرِ عمو ايستاد، چند نفر اومدن به قصد جدا كردن سر مقدس ابي عبدالله، يكي شون اِبن كعب ملعونِ، وقتي عبدالله اومد ديد اين نانجيب شمشير كشيده ميخواد سر عموش رو جدا كنه، فرمود: " يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي؟" آيا ميخواهي عموي من رو بكشي؟ مگه عبدالله مُرده باشه، دستش رو جلو آوُرد، همچين كه نانجيب شمشير رو پايين آوُرد، استخون دست كه شكست، مثل اينكه يادِ مدينه افتاد، يه مرتبه ديدن صدا ميزنه: "وا اُمّاه!..." از سخت ترين لحظه ها براي ابي عبدالله جون دادنِ عبدالله تو بغلش بود، وقتي حرمله ي نانجيب آخرين تير رو در كمان گذاشت، گلوي عبدالله رو نشونه گرفت، چنان نانجيب تير رو زد، گلو به سينه ي عمو دوخته شد، خون تو صورت حسين پاشيد... تا قبل از اينكه عبدالله بياد دستور ابي عبدالله بود كه زينب برگرد خواهرم، برو به سمت خيمه ها اين صحنه هارو نبيني، ان شاءالله اين صحنه رو هم عمه نديده باشه، اين بچه رويِ سينه ي حسينِ، يه مرتبه ده تا اسب رو نعل تازه زدن، حسين!...*
|⇦•از خيمه ها اومد ... و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ از خيمه ها اومد به ياريِ عموش مي بينه شمر چطور رسيده روبروش ميگه چكار داري با تنِ زير و رو بايد كه برداري چكمه رو از گلو ميشه كه نعل اسب سراغ من بياد اون و رها كنه ميشه كه ساربون دستِ من و جايِ عمو جدا كنه اما نشد اوني كه من ميخواستم تنش رو مركب خاكِ كربلا كرد تنم با عمو تو گودال يكي شد ساربون هم انگشتش رو جدا كرد
|⇦•اول راه جمع شدن بسیاری.... اول وتوسل به سید الشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ "اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَاَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعا.. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.." اول راه جمعِ بسیاری؛ نامه دادن محضر سلطان بی وفاها یکی یکی رفتند گرچه ماندند بهترین یاران *امشب، شب بهترین یارانِ، ابی عبدالله یه مدال داد به همه ی این شهدا، یه مدال عمومی برا همه ی اصحابش، اين جمله ای كه حضرت فرمود: من از این شهدا از اینایی که تو‌کربلا در رکابم به شهادت می رسند بهتر و با وفاتر ندیدم...این مدال عمومی بود.* یک به یک آمدند کرب و بلا، دور اربابِ عشق جمع شدند مثل هفتادو دو گلِ عاشق، همه پروانه‌های شمع شدند زینب آرام بود وقتی که، یار سوی غریب می‌آمد آن طرف سی هزار آمده و، این طرف هم حبیب می‌آمد *به لشكر دشمن هی اضافه میشدن. وقتی لشگر اضافه میشد نامردا دَمّام میزدند، طبل میزدند، شادی می کردن، این طرف بچه های حسین تو‌ خیمه ها می لرزیدند. هی میگفتن چی شده؟ میگفتن: لشكرِ کمکی برا دشمن اومده. بچه ها بهم‌ میگفتن مگه ما چند نفریم؟! آخه این هشتاد و چهار تا زن و بچه لشكر کمکی می خواد برا چی؟ میومدن به عمه شون میگفتن، عمه پس برا ما کی لشکر کمکی میاد؟ چرا برا ما نمیاد؟ عمه میگفت: صبر کنید لشکر ما تو راهه داره میاد. یهو به خانم حضرت زینب خبر دادن دوتا سوار دارن میان. خانم خوشحال شد گفت: بچه ها رو خبر کنید. همه از خیمه ها اومدن بیرون ببینن لشکر کیه. دیدن دوتا پیرمرد دارن میان. خانم فرمودن: اینم لشکر باباتون حسینه، این حبیبِ، اینم مسلم ابن عوسجه است. ابی عبدالله به بعضی از شهدا جدای از اون‌ جمله، مدال خصوصی داده. یکیش همین‌ حبیبه."مِنَ الغَریبِ إِلی الحَبیب" گفت حبیب پاشو بیا، آقات، تو‌ بیابون تنها مونده. پاشو‌ بیا حسین رو‌ غریب گیر آوردن. * با حبیبان که راه میوفتی، عشق را باید انتخاب کرد مسلم عوسجه به ما آموخت، چهره با خون خّضاب باید کرد زن‌ و فرزند را رها کرد و رفت با عشق آشنا بشود عشق یعنی زُهیرِ عثمانی، خواست صد مرتبه فدا بشود *جَذبه ی امام بود هرکس که می رفت و راهش رو عوض می کرد، مثل زهیر که اینقدر راهش رو عوض کرد، اما بالاخره جذبه ی ابی عبدالله گرفتش. نقش همسر زهیر بعضی وقتها ندید گرفته میشه چقدر معرفت داشت همسر زهیر.چند بار فرستاده ی امام رو رد کرد آخرین بار زنش بهش گفت خجالت نمی کشی میدونی کی برات پیغام داده؟ این پسرِ پیغمبره. سراغ همه نمیره ، خیلی خاطرتو خواسته دنبالت فرستاده. راهش انداخت رفت نزد ابی عبدالله .این زهیری که رفت با زهیری که برگشت متفاوت بود با اکراه رفت اما وقتی برگشت رو پاش بند نبود. گفت حسین من رو‌ خرید....* بیست سالِ تمام هر شب‌و روز از اّجل خواست تا امان بدهد آرزوی بُرِیر این بوده است در رکاب حسین جان بدهد در میان سواره های یزید این دلاور پیاده می‌جنگید بوی صِفِین داشت شمشیرش مثل حیدر جُناده می‌جنگید رفت عابِس برهنه در میدان مستِ مست از می سبوی حسین ما همه عاشقیم اما او شاه دیوانگان کوی حسین
وتوسل به سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ چهارم‌ محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ چند تا شهیدِ کربلا رو‌سنگ بارون کردن، حُر رو سنگ باران کرد،قاسم ابن الحسن رو سنگ باران کرد، یکیش همین عابس ابن ابی شبیب شاکری بود. دشمن چه کسی رو سنگ بارون می کرد؟ اوناییکه حرص دشمن رو‌ در میاوردن ، دشمن کوچیک و حقیر می کردن. اینقدر خبیث بودن از لجشون سنگ باران می کردن. حُر رو سنگ باران کردن چون یهو تو لحظه ی آخر رفت تو دامن حسین . عابس رو سنگ بارون کردن چرا؟ چون همه با سپر و زره و کلاه خود میان میدان جنگ. عابس اومد وسط میدان لباسش رو در آوُرد...صدا زد: حُبُّ الحُسَین أجَنَّنِی...* آن زمانی که عشق می‌آید هیچ چیزی مقابلش سَد نیست رو سفیدیِ جُون ثابت کرد، رو سیاهی همیشه هم بد نیست. *غلام بود خودش رو رسونده بود کربلا ابی عبدالله یه مدال خصوصی بهش داد. اومد بالاسرش گفت: اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَه..* کربلا ظهر روز عاشورا، یک دم انگار روز محشر گشت نام زهرا معجزه کرد، آخرین لحظه بود حُر برگشت کم‌ کَمک ظهر شد اذان‌ گفتند، شد فدای نماز خواندن او تیرها را به‌ جان خرید سعید، تا نباشد گَزَند برتن او *سعید ابن عبدالله حَنفی شهید نمازه، این شهیدی که سیزده تا تیر خورد تا یه تیر به امام نخوره.تو‌ تاریخ از این شهدا کم داریم. امیر المؤمنین هم یه شهید مثل سعید داره، برادرِ صَعصَعةِ ابن صوحان، زید ابن صوحان، عاشق امیرالمؤمنین بود تو بغل امیرالمؤمنین شهید شد. مثل سعید ابن عبدالله‌ که تو بغل ابی عبدالله شهید شد. وقتی که زید ابن صوحان شهید شد امیر المؤمنین سرش رو بغل کرد. حضرت فرمود: فواَللَّهِ مَا عَرَفْتُکَ إِلاَّ خَفِیفَ اَلْمَئُونَةِ وَ کَثِیرَ اَلْمَعُونَةِ .زید ابن صوحان تو رو اینجوری شناختم. تو کمترین هزینه رو برا ما داشتی، کمترین دردسر رو برا ما داشتی، اما بیشترین تلاش رو‌ کردی، تمام عمرت رو صرف ما کردی.امیر المؤمنین فرمود این شهید برای ما هزینه ای نداشت ، زحمتی نداشت در عوض بار ما رو‌ برداشت خودش رو‌ خرج‌ ما کرد. بعد گریه کرد صورت گذاشت رو صورت این شهید.این شهید هم‌ گفت‌:"منَ مِثلی" کی مثله منه که علی صورت بذاره رو صورتش؟حالا کربلا هم یه شهید داره. دید امام وایستاد نماز بخونه ایستاد تا تیر به امام نخوره، می تونست بره تو صف نماز جماعت به امام اقتدا کنه. منتظر نشد کسی بهش بگه برو وایستا جلو تیرا خودش رفت.گفت: کی از من اولیٰ تر. سعید ابن عبدالله پیک بوده چهار بار این مسیر مکه به کوفه رو رفته و اومده، بالای هزار و دویست فرسخ راه رفته، تا به آرزوش برسه. «حاج قاسم تو نامه ای به دخترش یه جمله داره که نوشته: دخترم! اگه نیستم کنارت غصه نخور من تو بیابونا در بدر شهادتم تا بهش برسم...» سعید این همه راه آواره شد تا ظهر عاشورا گفت‌: من وایمیستم.وایستاد، امام‌گفت: الله اکبر، نگاه کردن دیدن دشمن رو دو‌کُنده ی زانو نشسته تیرها تو‌کمان آماده ی پرتابه، سعید گفت اماممِ هرجور شده نمیذارم نماز امام بشکنه. نمیذارم یه مو ازش کم‌ بشه...