(( رباعیات اربعین قسمت 7))
به خوان اشک مهمانم نمودی
اسیر آه و افغانم نمودی
مرا خونین جگر ای یار تشنه
ز لعل خشک و عطشانم نمودی
نمانده تابی اندر جسم زارم
شد از داغت هماره گریه کارم
تو رفتی گشت،پرپر لاله هایت
خزان کردند از کینه بهارم
یک طرف خندۀ قاتل به دلت آذر زد
یک طرف ناله ز تنهائی تو مادر زد
آتشی بیش به جان تو فتاد آن لحظه
که عدوکعب نی ازکین به تن خواهرزد
تو را لب تشنه از تن سر بریدند
تنت را در میان خون تپیدند
به روی خاک صحرا پیکرت را
به هر سو با سر نیزه کشیدند
نشستم در کنارت دل پریشان
غمین و زارومغموم و هراسان
خودم دیدم به روی پیکر تو
نشان سم اسب و نیزه هاشان
کربلا هستی من را به خدا آتش زد
حاصلم را ستم خصم دغا آتش زد
چشم من دید که در گودی گودال چه شد
زیرو گشتن تو جان مرا آتش زد
تیغها مقصدشان بود، تمامی تنت
دشنه ها تشنۀ سیراب شدن از بدنت
بین آن معرکه از کینه،خدا میداند
نیزه ها در طلب زخم زدن بر دهنت
ساربان برد ز انگشت تو انگشترتو
خنجر از کینه جدا کرد سر از پیکر تو
وای از دشمن و از لحظۀ تاراج حسین
چه کشید از غم بی معجریش خواهرتو
پشتش ز داغ و غصه اکبر چو دال شد
پاشیده تن نبودن جسمش محال شد
رحمی نکرد خنجر قاتل به حنجرش
در زیر سم است تنش پایمال شد
تاحرم از دم گودال فقط گرئیدم
نَرَوَد هیچ زیادم که چها من دیدم
خواستم در بغل خویش بگیرم بدنت
حیف،پاشیده و صدپاره تو را می دیدم
(( رباعیات اربعین قسمت8))
ربودند از تنت پیراهنت را
به خاک انداختند خونین تنت را
چسان گویم که بردند سوی کوفه
ز کینه خواهر ناله زنت را
تو را با نیزه تا گودال بردند
ز پای دخترت خلخال بردند
به سوی شام و کوفه خواهرت را
به همراه همه اطفال بردند
تنت افتاد در گودی گودال
زدی از درد چون بلبل پرو بال
به تاراج عدو انگشترت رفت
ز اهل خیمه غارت گشت خلخال
سر پاکت چرا از تن جدا شد
جدا با خنجر کین از قفا شد
دو لب بگشا بگو آئینۀ حق
به حلقومت چگونه نیزه جا شد
از هر طرف بر پیکرت سر نیزه می رفت
بر روی جسم اطهرت سر نیزه می رفت
از گودی گودال زهرا ناله میکرد
وقتیکه سوی حنجرت سرنیزه می رفت
زدی آتش به جانم پُر شراره
دلم دیگر ندارد راه چاره
به غارت رفت از ما ای برادر
هم از معجر همی از گوشواره
تو را ای سورۀ والفجر کشتند
به تیغ و نیزه و با زجر کشتند
ز بعد قتل تو شادی نمودند
گمان کردند که دارد آجر،کشتند
انیسی غیر چشم تر ندارم
غمی جز ماتمت دیگر ندارم
دلم میخواست تا پیشت بمانم
ولی دیدم به سر معجر ندارم
به تیغ و نیزه جسمت را دریدند
به خنجر عضو عضوت را بریدند
تمام کینه هاشان از علی بود
تنت را با سر نیزه کشیدند
به خاک انداختند بال و پرت را
به خاک و خون کشیدند پیکرت را
رُخَت چون جلوۀ روی نبی بود
دریدند چهره ی پیغمبرت را
(( رباعیات اربعین قسمت 9))
ببین از دوری ات خانه خرابم
چکد خون دل از چشم پر آبم
بیا ای یوسف لب تشنه من
به یادت در نوای آب آبم
لباست مانده بهرم یادگاری
شدازچشمم به یادت اشک،جاری
الهی که بنیرم تا نیاید
به یادم یاد آن زخمای کاری
بیا بنگر که غرق در ملالم
به آه و ناله طی شد روز و سالم
توراکشتند و لیکن زنده مانم
برادر جان بیا بنما حلالم
به یاد غصه های تو کبابم
اسیر ناله و چشم پر آبم
تمام خاطرات شام یک سو
که من خونین دل ازبزم شرابم
تو ای آرام جان سر بریده
شدازداغت عزیزم،قد خمیده
گریبان را دردیدم من به یادت
چو دیدم نیزه اعضایت دریده
چهل منزل به روی نی سرت بود
چهل منزل به نیزه حنجرت بود
زبسکه خوردم از خصم تو سیلی
که رویم چون عذار مادرت بود
تورا کشتند و برما شد جسارت
تمام کودکان رفتند اسارت
اگر انگشترت را ساربان برد
ز ماهم معجر از سر رفت غارت
نشد آخر بمیرم در بر تو
نشد آخر ببوسم حنجر تو
زبسکه تیغ و نیزه خورده بودی
نشد در بر بگیرم پیکر تو
حنا از خون سر مویت نمودند
تو را بشکسته پهلویت نمودند
خودم دیدم تو را با نیزه هاشان
بمیرم وای،زیر و رویت نمودند
نکردند رحم بر قد کمانت
زدند طعنه ز اندوه جوانت
تو گفتی آب و اما جای آبی
فرو کردند نیزه بر دهانت
#اسلام_مولایی ✍
.
.
#امام_حسین
#بین_الحرمین
کاش روزی بشوم کفتر بین الحرمین
بـوسه باران بکنم مرمر بین الحرمین
صبحـها از سرِ سـجاده سـلامت کردم
تا نگاهم کنی ای سَرور بین الحرمین
.
.
🏴سبک #واحد_سنگین اربعین حسینی علیه السلام زبانحال
#واحد_اربعین
#فراق_تو
🏴بند اول
فراق تو،یک اربعین،زد آتشم یارم
خیزو نگر،ای بی قرین،آه شرربارم
بودم میان،عده ای،نامحرم و نامرد
مرا نگاه،شومشان،پیر و زمینگیر کرد
یک اربعین غم دیدم و
آشفته و پژمرده ام
یک اربعین زخم زبان
شنیده ام افسرده ام
《برادرم مظلوم حسین》
🏴بند دوم
رخت اسارت،بر تنم،بعد تو پوشیدم
به احتزازه،پرچمه،سرخ تو کوشیدم
منزل به منزل،رفتم و،با خطبه جوشیدم
در مجلس،ابن زیاد،رفتم خروشیدم
یک اربعین با رأس تو
صحرا به صحرا رفته ام
یک اربعین ای نازنین
همراهه اعدا رفته ام
《برادرم مظلوم حسین》
🏴بند سوم
مرا دگر،در پیکرم،تاب و توانی نیست
این زینبت،دیگر همان،زینب که دانی نیست
از قامتم،گویم تو را،یا از سر و مویم
دیگر تو نشناسی مرا،سر بسته میگویم
گویم به تو از شامیان
آن مردمان بی حیا
گویم به تو از مجلسِ
حرام دشمن خدا
《برادرم مظلوم حسین》
#واحد #اربعین
✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
👇👇👇
.
549 _ امام حسین علیه السلام
#کربلا
#زمینه _ #شور
سه بار میگم به سمت کرببلا صلی الله علیک
بر آن شهید تشنه ی سر جدا صلی الله علیک
یا ابا عبدالله
خدا اگه خیر کسی رو بخواد
تو قلب اون حب حسین میزاره
کاری میکنه که تو دنیا فقط
دلش برا کربلا بی قراره
کربلا کربلا اللهم رزقنا
رو به حرم میگم با سوز و گداز صلی الله علیک
قشنگ ترین سلام قبل از نماز صلی الله علیک
یا ابا عبدالله
حرارت عشق تو تا قیامت
تو قلب ما نمیشه سردو خاموش
من زندگیم تو کربلا عوض شد
مهر تو رو نمیکنم فراموش
کربلا کربلا اللهم رزقنا
#امام_حسین علیه_السلام
#شور_امام_حسین
#میثم_مومنی_نژاد ✍
👇
.
شب هفتم
مناجات مهدوی
گریز: حضرت لیلا علیهاالسلام
وقتی دلی برای تو کاشانه می شود
دیگر پناهگاه تو صحرا نمی شود
می دانم ای غریب، دراین شهر بی وفا
دیگر دلی برای تو مأوا نمی شود
ما غافلیم و هر ملکی داد می زند
مردم! امام، بی کس و تنها نمی شود
دنیا طلب شدیم و نفهمیده ایم که
دنیای ما بدون تو زیبا نمی شود
امشب کنار سفره ی ام البنین بیا
مجلس که بی حضور تو برپا نمی شود
وقت مرور روضه ی لیلاست العجل
داغش به جز ظهور، مداوا نمی شود
او را کنار پیکر اکبر کمک بده
قلبش حریف وسعت غمها نمی شود
گفت ای علی،برای پدر یک نفس بکش
افتاده روی سینه ی تو، پا نمی شود
صورت به صورت تو میان عدو گذاشت
عقده ز قلب خسته ی او وا نمی شود
می خواست تا حرم ببرد پیکر تو را
با این تنی که مانده به هر جا نمی شود
یک عضو توست سمت یمین، دیگری یسار
یک عضو هم که گم شده پیدا نمی شود
چیده تو را به روی عبایش ولی دگر
این پاره پاره، ثانی طاها نمی شود
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
...................
#امام_زمان
شب ششم
مناجات مهدوی
گریز: حضرت رباب علیهاالسلام
از چه دعای آمدنت مستجاب نیست
این زندگی بدون تو غیر از عذاب نیست
در انتظار دیدن تو، صبر تا به کی؟؟؟
دیگر قرار رفته و در سینه، تاب نیست
کم گریه کرده ایم برای ظهور تو
در آسمان دیده، برایت سحاب نیست
دستم بگیر تا که بمانم به راه تو
بر استواری ام که حساب و کتاب نیست
وقتی کناره سفره ی روضه نشسته ام
در فتنه ها دگر به دلم اضطراب نیست
حالا که در فراق تو بی چاره گشته ایم
چاره به غیر روضه ی بی بی رباب نیست
می گفت اصغرم، گل لب تشنه ام بخواب
در خیمه ها برای تو یک قطره آب نیست
این رعد و برق و چک چک باران و جوی آب
پیش نگاه ِحسرت تو جز سراب نیست😭
یک تن نگفت حرمله ی پست و رذل را
ملعون، نزن،که کشتن کودک ثواب نیست
زد یک سه شعبه بر تو و قلب من و حسین
بهتر از این برای عدو، انتخاب نیست
حالا به روی نیزه شدی داغ دائمم
حقّ ِلبان خشک تو این آفِتاب نیست
پایین بیا و در بغلم خواب ِ ناز کن
بر روی نی که اصغر من جای خواب نیست
از بس که خورده ای به زمین از فراز نی
چاره به غیر ِ بستن تو با طناب نیست
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
زمان:
حجم:
1.32M
بی وفایی ای فُرات... 😭
چه فراتی که دَمی حیا نکرد
درد شش ماهه ای رو دوا نکرد
جگر دشمن دین خنک شد و
آب دریا به حسین وفا نکرد
تو بخیل کربلایی ای فرات
خون شَوَی که بی وفایی ای فرات
ای فرات اُف به تو و آبِ تَرَت
خبرت هست چه شد دور و بَرَت؟
شمر سیراب و حسین با لب خشک
ای فرات! خاک دو عالم به سَرَت
تو بخیل کربلایی ای فرات
خون شَوَی که بی وفایی ای فرات
لب عباس پر از خون ز عطش
دیده ای با لب خشک آمدنش
چه روان هستی فرات بی خبر
که علی اصغر تشنه کرده غش
تو بخیل کربلایی ای فرات
خون شَوَی که بی وفایی ای فرات
مِهر زهراست اگر آب روان
ز چه شد حسین او خون به دهان
بی کفن روی زمین راس جدا
حسرت آب فرات در دل و جان
تو بخیل کربلایی ای فرات
خون شَوَی که بی وفایی ای فرات
#هادی_همتی ✍
#امام_حسین #کربلا #فرات #عاشورا #شور
.