°|🌹🍃🌹|°
#همسفرانه
🌸|• از سید سجاد خواستم قبل از اینکه به حرم بیبی زینب(س) برود یک هدیه برایم بخرد و تبرک کند.
📔|° او به قولش عمل کرد و برایم یک قرآن گرفته بود و در حرم عمه سادات حضرت زینب(س) تبرک کرده بود.
😔|• اما...
بعد از شهادتش،
قرآن تبرک شده به دستم رسید.
#زندگی_به_سبک_شہــدا 🌷
#به_روایت_همسر_شهید_سید_سجاد_روشنایی 🕊
ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇
/💔/ @Asheghaneh_halal
°•| #ویتامینه🍹 |•°
•💗•مردها
عموما قادر نیستند
تا بھ طور همزمان روے
چند مسالھ تمرڪز ڪنند. بنابراین،
ڪلمھ «بعــدا» براے آن ها یڪ واژه
ڪاملا طبیــــعے است ڪھ نشان
میدهد اڪنون ذهنشان درگیر
موضوعے دیگرے است و
باید اول آن را حل و
فصل ڪنند•💗•
•💗•براے خانمھا
انجام چند ڪار بھ طور
همزمان یڪے از ویژگے هایشان
است. آنها بھ راحتے مےتوانند از یڪ
ڪار بھ فعالیت دیگرے سوئیچ ڪنند
بدون اینڪھ در انجام هر ڪدام از
آنھا خللے ایجاد شود. بھ همیــن
خاطر است ڪھ شنیدن واژھ
«بعدا» برایشان حڪم
توهین و بےتوجھے
را دارد...•💗•
#یڪمتفاوتهارو_درڪڪنید☺️👌
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
🌷🍃
🍃
#چفیه
#فرازےازوصیتنامهمعلمومداحشھیدغلامعلےرجبے
🍃اگر گاهے در هیئت
یڪ قطره از اشڪ براے ارباب را
به من هدیه ڪنید، از همه چیز برایم بالاتر است،
آنقدر ڪه این یڪ قطره اشڪ را به تمام بھشت نمےفروشم.🍃
#شهدارایادڪنیمباذڪرصلوات
#سادهنگذریمازاشڪایےڪهتوروضههامیریزیم
🕊 @Asheghaneh_halal 🕊
🍃
🌷🍃
#ریحانه
💥 چــــادر ســر میڪنم
تا دور باشـم از لذتهاے
فانــے شمــا 💥
❣چــادر ســر میڪنم
براے مــولا و رضــایتش
براے مــــادرم و راهش
براے سیدعلے رهبرم
براے خدایے شدنم❣
🌻چادر سر نمیڪنم تا از شما
ارج و قــرب بگیــرم
چادر را براے حسینے شدنم
ســر میڪنم🌻
#امانتدار_چادر_زهــرایم [💚]
🌸🍃🌸🍃🌸
@Asheghaneh_halal
🌸🍃🌸🍃🌸
عاشقانه های حلال C᭄
🎈|• #دردونه •|🎈 چرابرخے ڪودڪان غیــر ارادے ڪودڪ دیگــرے را ڪتڪ میزنند😱 🍃•|ڪودڪان ڪتڪ میزنن چون ن
🎈|• #دردونه •|🎈
#کتک_زدن
ذهنیت بچه هایے ڪه
ڪتڪ مےخــورنـــدو 👊
بلافاصله نوازش می شوند
اینگونه شڪل می گیرد:
«اول کتک و بعد نوازش»
آنها سراسر زندگــےابتدا ڪارے
مےڪنند ڪه دیگران تنبیــه شان ڪنند
تا بعد نوازش شوند«حتی بعد از ازدواج»
چیزے شبیه اعتیاد به مازوخیسم عاطفے
#نڪاتتربیتے_ریزوڪاربردے 😊👇
👶🏻|| @asheghaneh_halal
4_5956533196127471257.mp3
4.57M
⚫️🏴
🏴
☑️ #ثمینه 🎶
|🌸| گل یاس مهربونم
|💡| فاطمہ چراغ خونہام
|🙏| الهے نیاد یہ روزے
|😓| بے تو من زنده بمونم
#فاطمیه ◾️
#پیشنهاد_دانلود💯
#حاج_محمود_ڪریمے و
#سید_مجید_بنےفاطمہ🎤
🏴 @asheghaneh_halal
⚫️🏴
😜•| #خندیشه |•😜
دعـــوتتون مےڪنیم به یڪ
لیـــوان🍺 قــــدرت💪💪
سپــاه ڪه باشه دلت قرصه
هیـــچ ڪس هیچ ڪاری ازش
بـــرنمیاد💪💪💪🇮🇷🇮🇷
سپــاه ڪه باشه همــه دنیا هم
جمــع بشـــن بازم از پــس
مـــا بـــر نمےیان💪💪
وقتے سردار حاجےزاده حدف مےزنن
حـــس قدرتمنــدی💪🇮🇷
حــس شجــاعت💪🇮🇷
حس افتخــار💪🇮🇷
بهت دست مےده🇮🇷🇮🇷
خــدا حفظشون ڪنه🇮🇷
مــوشڪ #زلزال🚀🚀
دقیــــقا مثل اسمش
زلــــزله ایجــاد مےڪنه✊✊
مـــــــــــا با ایشون☝️
پایگــاه های نظامے
آمـــریڪا رو توی منطقه🚀🚀
دونـــــــــه دونــــــه مےزنیم😎
مـــراقب خــودت باش ڪوچولو😉😂
مـــــا نه به دشمــن خارجے مےبازیم💪
نـــه به دشمـــن داخلے💪
#ڪپے_ڪن_ڪه_دشمن_فڪر
#نڪنه_پیروز_شده👊👊
#نـــاشر_باشیم🇮🇷🇮🇷
ڪلیڪ نڪنے ڪوچولو میشے👇😱
•|😜|• @asheghaneh_halal
#قائمانه
•| یارب ببینـــ
حال زمین و زمانـ🌏 بد استـ
•| این درد انتظار
کشنده استـ، بےحـ🌀ـد استـــ
•| یارب بیا
تمامڪناینغیـــــ⏰ـبت عظیمـ
•| وقت ظهور
قائمــ آل محـــــــ💚ـمد(ص) استــ
#اللهمصلےعلےمحمدوآلمحمد
#ادرکنےیاقائم_آل_محمد
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#سہ_شنبہ_هاے_جمڪرانے
|•💠•| @asheghaneh_halal
..|🕯
#کوثرانه
این روزها
در ڪُنجِ خانه ےِ علے
نمےدانم چرا
دلم براےِ گوشه گیرےِ
[امام حسن] مےگیرد
هِے چشمانَش را میبندد و
هِے {ماجراےِ سیلے} اشڪش را
سرازیر میڪُند...
#فاطمیه🏴
..|🕯 @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_هشتاد ♡﷽♡ مرض مثل بقیه بےخیال بودن! چون تو غرق تو باتلاق روز مرگے هات ش
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_هشتاد_ویک
♡﷽♡
[فصل نهم]
[داناےڪل]
ابوذر گوشے به دست از کلاس کلافه کننده مغناطیس بیرون مےآید... هرچه مهران را میگرفت جواب نمیداد! از بے فکری این پسر حرصش در آمده بود!
امروز دومین روزے بود که بے دلیل غیبت میکرد...
بالاخره گوشے را برداشت :هان چیه ابوذر؟
صداے خسته اش ابوذر را بیشتر نگران کرد: سلام پسره ے بے فکر تو کجایے دو روزه نه گوشے جواب میدے نه میاے دانشگاه؟
با صداے گرفته اش میگوید:
حالم خوش نیست ابوذر...
_چرا چت شده؟
_چیز مهمے نیست فقط حوصله دانشگاهو ندارم!
_چرا چرند میگے؟ درست بگو ببینم چے شده؟
پوفے میکشد و با صداے تقریبا بلندے میگوید: اے بابا گیر دادیا ابوذر! من خوبم داداشم تو هم ول کن
ابوذر اینبار عصبے صدایش را بالا تر میبرد و میگوید:چه خبرته؟ پاشو امروز بیا مغازه ببینمت!
_ابوذر بیخیال
_مرض ابوذر ساعت ۵ دم مغازه باشیا
_اوووف باشه بابا ول کن نیستے که!
لبخندے روے لبهاے ابوذر نقش میبندند و خداحافظے میکند.... کتابهایش را توے کیفش میگذراید و نگاهے به ساعتش میکند و به طرف کلاس استاد شهسوارے راه مے افتد!
همیشه دلش برای این استاد میسوخت...خانم ۴۰ ساله اے که خیلی بیشتر از سنش نشان میداد!
در واقع او زیر این همه فرمول له شده بود!
سمیه و زهرا و پروانه مثل جاسوسان سازمانهاے امنیتے ابوذر را زیر نظر داشتند! یعنے صداے کمے بلند تر از معمول او آنان را متوجه او کرده بود و حالا داشتند سلول به سلول ابوذر بیچاره را آنالیز میکردند!
سمیه با شیطنت به زهرا میگوید: زرے میگما از این صداے بلند معلومه عصبے بشه عصبے شده
ها!!
پروانه کمے پیاز داغش را زیاد میکند و میگوید: غلط نکنم دست به زنم داره!
زهرا فقط به این مسخره بازے ها میخندند و بعد میگوید: مرد باید جذبه داشته باشه!
سمیه و پروانه ایشے میگوند و بعد سمیه ادامه میدهد: راستے زهرا خودش تاحالا حرفے نزده؟
زهرا خیره به قد و قامت ابوذر که حالا دیگر خیلے دور شده بود میگوید: نه بابا! ایشون با حجب و حیا تر از این حرفاست
پروانه چشم غره اے میرود و میگوید: خدایی شور حجب و حیا رو درآورده دیگه!!!
یابا بد نیست آدم
یکم آپ دیت باشه!!! ایشون دیگه رسما دارن سبک ملت زیسته در زمان قاجار زن میبرن!!
زهرا در مقام دفاع در مے آید و میگوید: کار خوب ربطے به زمان و مکان نداره که! تازه بزار بیان خواستگارے حرف هم میزنیم!
سمیه چشمکے میزند و میگوید:کلک تو هم بدت نمیادا!
پروانه که گویے چیزے به یادش آمده بے هوا میپرسد: راستے زهرا چه خبر از ارسلان؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_هشتاد_ویک ♡﷽♡ [فصل نهم] [داناےڪل] ابوذر گوشے به دست از کلاس کلافه کننده
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_هشتاد_ودو
♡﷽♡
زهرا به یک باره لبخند از لبش میرود و میگوید:چه خبرے میخواد باشه؟
_دیگه حرفے نزدن؟
_چه حرفے میخوان بزنن؟
خواستگارے کردن جوابشون رو هم گرفتن!
پروانه حسرت زده میگوید:ولے به نظر من خریت کردے! خدایے تو عقل دارے؟ ارسلان کجا ابوذر
کجا؟
زهرا ترش میکند و میگوید: ارسلان ارسلانه ابوذر ابوذر!!!
ترانه میفهمد تند رفته دستهایش را به حالت تسلیم بالا مے آورد و میگوید: خب بابا من تسلیم!!
هنوز نه به دار نه به بار خانم اینقدر غیرت نشون میدن!! طرف شوهرت بشه میخواے چیکار کنے؟
زهرا میخندد و به آسمان نگاه میکند و میگوید: اونش دیگه به شما ربطے نداره!
لحنش آنچنان خنده دار بود که قهقه سمیه و ترانه را بلند کرد!! زهرا سرخ شده از خنده به آن دو تذکرے داد و گفت: کوفت بے حیاها آبرومون رفت آروم تر بخندید!
سمیه خنده اش را میخورد و میگوید: ولے من در عجبم زهرا!! خدایے چی باعث شد تو تا این حد
عاشق ابوذر بشے؟ بدون کوچکترین حرف حاشیه اے و دور از ارتباطات معمول
زهرا میزند روے شانه سمیه و میگوید:
گویند چرا تو دل بدیشان دادی؟
والله که من ندادم ایشان بردند!!!
_____________________
ابوذر کتاب به دست وارد مغازه شد.شیوا سرگرم سرو کله زدن با یک مشترے دندان گرد بود و
ابوذر نمیخواست مزاحم کارش شود به همین خاطر سلامے نکرد پشت پیشخوان رفت و با تلفن مغازه شماره مهران را گرفت.
شیوا متوجه حضورش شد... بے اختیار قلبش گرفت و بے اختیار بغض کرد...
هنوز هم با خودش کنار نیامده بود . و خوب میدانست که باید واقعیات را بپذیرد ...گفتنش راحت بود اما در عمل...
مشترے را راه انداخت و به سمت ابوذر رفت: سلام آقاے سعیدے.
ابوذر گوشی را گذاشت و محترمانه جوابش را داد: علیک سلام خانم مبارکے...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_هشتاد_ودو ♡﷽♡ زهرا به یک باره لبخند از لبش میرود و میگوید:چه خبرے میخوا
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_هشتاد_وسه
♡﷽♡
شیوا عاشق همین ابوذرانه رفتارهاے ابوذر بود!! همین فاکتور گیرے هاے استادانه و ریزش از
کلمات!
این که وقتے لزومے نبود حرفے نمیزد. سلام در جواب سلام و احترام در جواب احترام بےهیچ سوال اضافه اے!
دلش میخواست بیشتر صداے باصلابت این مرد را بشنود! براے همین بےربط پرسید: میگم آقاے
سعیدے بالاخره آیه تونست به فاکتور ها سر و سامون بده؟
ابوذر خیره به کتاب پیش رویش یاد آن شب جمع بندے حساب ها و سرکله زدن با آیه و کمیل افتاد و بے اختیار لبخندے روی لبهایش نقش بست و تنها گفت:بله خدا رو شکر!
شیوا با حسرت نگاهش کرد...
دلش میخواست آن دختر را ببیند! او که بود که ابوذر... آهے کشید و به زمین خیره شد
ابوذر که گویے چیزی یادش آمده باشد پرسید: راستے خانم مبارکے حال مادرتون خوبه؟ مشکلے
نیست ان شاءالله؟
شیوا میخواست بگوید او خوب است منم که خرابم!!! درد بے درمانے که هیچ دکترے دارویے برایش ندارد!
اما تنها لبخند تصنعے روی لبهایش نقش بست و گفت: بله خوبه خدا رو شکر خدا آیه رو خیر بده
دکترے که معرفے کرد کارش حرف نداشت
ابوذر سری تکان داد و گفت: خب الحمدالله بازم اگه مشکلے بود حتما بگید
شیوا با بغض آب دهانش را قورت داد و گفت: من که همیشه مزاحمم...چشم
ابوذر خواست چیزے بگوید که در باز شد و مهران وارد مغازه شد! با تعجب به این چهره بے حال نگاهے انداخت از پشت پیشخوان بیرون آمد و گفت: سلام ... چطورے آقاے کم پیدا؟
مهران بےحال لبخندے زد و سلام کرد
شیوا با کنجکاوے به ابوذر و مرد جوانے که هم دیگر را در آغوش گرفته بودند نگاه کرد...
ابوذر، مهران را دعوت به نشستن کرد و شیوا با سر سلامےبه او کرد... مهران هم بے حوصله جوابش را داد...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
°|🌹🍃🌹|°
#همسفرانه
منـْ انقـد دوسِت دارمـ...♥️🍃
ڪھ اگھ تــُ ڪلاس 8 صبحــ⛅️ِ
منــْ باشے...
هیچوقتــ تاخیر❌نمیڪنم ^_^
#تا_اینــ_حد_میخــوامت 😍💕
ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇
🍃🌤 | @Asheghaneh_halal
°•| #ویتامینه🍹 |•°
در یڪ خانـ🏡ـہ و خانواده
چهـ4⃣ـار چیز باید باشد ...
💗..|محبــت
💗..|حرمــت
💗..|مشورت
💗..|مدیریت
جایی ڪہ محبتــ هست؛
دو چیز وجود ندارد...
1⃣..|قدرت
2⃣..|دشمنــے
#محبتخیلےمهمہ
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal