[• #ویتامینه ღ •]
\\💞
••رسول خدا(ص) فرمودند:
يا علے؛ خدمت به خانواده
⇦••كفاره گناهان ڪبيره
••⇦و مهريه حورالعين
⇦••و خاموش ڪننده خشم خداوند
••⇦و زياد ڪننده حسنات و درجات است...
📚جامع احادیث الشیعه،ج۲۲، ص۳۰۶
\\💞
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
..|🍃
#طلبگی
..|🕊روشتربیتےآیتاللهقاضےدررابطهباسالکان
عـادت و دأب #مرحــومآقایقاضی
در تربیت و سیر سالکان بر این استوار بودکه
:در ابتداےامر ،احادیث مربوط به #غیبت و #ظهور امام عـــصــر "عجل الله تعالی فرجه" را به سالکان تدریس و تبین می کرد.
#مـنـبع: اســوه عــارفـان صـــ173ـ
#آیـتاللهسـعـادتپرور
•• @asheghaneh_halal••
..|🍃
#ریحانه
خــواهــرم؛
بگــذار تمام دنیا مسخرهات کنند..."😏"
چــادر سیاه و پوشش کاملت را..."👌"
نقــاب و پوشــیــهات را..."🙂"
موسیقــی گوش نکردنت را..."🎶"
چهــره بدون آرایشت را..."💄"
با نامحــرمان هم صحبت نشدنت را..."🔇"
🔹≡ به خــدا میارزد
😊≡ به یک لبخنــد رضایت
💗≡ و خشنودی قلب محــزون
🌼≡ امام زمان مظلــوم و غریبت...
🍃 #اللّهمعجّللولیّکالفرج 🍃
بانــوے ـخاصــ😇👇
[•🌸•] @Asheghaneh_Halal
🍒•| #دردونه |•🍒
ڪودڪان اگر عزت نفس
داشته باشند خلاقیت دارند.
یڪے از راههای افزایش عزت نفس
وقت گذاشتن براےڪودڪ است.
بازے با ڪودڪ، ڪتاب خواندن
و نوازش آن از روشهای پرورش
عزت نفس و خلاقیت ڪودڪ است.
#نڪاتریزوتربیتےفرزندپرورے☺️👇
🍒•• @asheghaneh_halal
[• #شهید_زنده •]
°😈°مذاڪره یڪ فریب است
بر سر آنچہ ڪہ او میخواهد.
°✌️°اسلحہ دست شما است و او جرئت نمیڪند جلو بیاید؛میگوید اسلحہ را بینداز تا من بتوانم هر بلایے خواستم سرت بیاورم،
°😶°مذاکره این است.
#نونوپـنیرارزونیتون
#مذاڪرهنخواستیمازتون👊
#سیدعلےحسینےخامنہاے
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
[• #قرار_عاشقی⏰ •]
ز عشقت طالب امداد هستم
گداے صحن گوهرشاد هستم 🌿°.]
بہ شوق یڪ نگاهت یا رضا جان
دخیل .•پنجره فولاد •. هستم 💚°.]
#چےآرومتمےکنہ؟
#مشہدصحنِگوهرشادخیرهبہگنبد✨
هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇
[•💛•] @asheghaneh_halal
۰🐝|#نےنے_شو|🐝۰
😛👊}میــخوام این مُستو بزنم
تو صولته تلامــپ👨.
👏😁]آفـرین! مشتتم ماشاالله خیلی قویه.
😒}معلومہ، با این مُستَم فیلو میچوبم زمین.
😅]مشخصه! حالا چرا زبونتو آوردے بیرون؟
😛}چون اینجولی تَمَلکُزَم بیستر میـسه!
😉] شما بچه کجایے انقد
ماشاالله شیرین زبونی؟
😃}بَتهی آبودان!
😍]واییی عزیزم!
اما چرا لهجه ندارے؟😕
😏}بلا اینکه سُما دالی جای من حَلف میزنی
که خدالوسُکل بلدم نیسی.
😬]الان که فکر میکنم میبینم،
اصلا واجب نیست با لهجه حرف بزنی
همینجوریش ماشاالله بلبل زبونے.
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونوزده المپیک ها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال ه
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وبیست
ولی او با دست آنها را کنار می زند و به راه خود ادامه می دهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترک کنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترک نمی کند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترک نکرده و با جدیت مسیر را ادامه می دهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینکه کم شود زیادتر می شود! جان استفن با دست های گره کرده و دندان های به هم فشرده ، لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حرکت خود به سوی خط پایان ادامه می دهد او هنوز چند کیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او می تواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مکزیکوسیتی غروب می کند و هوا رو به تاریکی می رود.
بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شرکت کننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیک می شود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمی خیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق می کنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از کف زدن حرکت می کند و تمام استادیوم را فرا می گیرد. نمی دانید چه غوغایی برپا می شود!
40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم می شود و دستش را روی ساق پاهایش می گذارد، پلک هایش را فشار می دهد، نفس می گیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حرکت می کند. شدت کف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می شود. خبرنگاران در خط پایان تجمع کرده اند. وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت! نزدیک و نزدیکتر می شود و از خط پایان می گذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم می برند. نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن کرده است انگار نه انگار که دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند و او که دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.
آن شب مکزیکوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حماسه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حرکت، مستقل از نتیجه بود. او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است. به این فکر نکرد که برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران، به خاطر آخر بودن میدان را خالی کند. او تصمیم گرفته بود که این مسیر را طی کند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه کنند. ارزشی که احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد که جان ازهمان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است.
او در پاسخگویی به سوال خبرنگاری که پرسیده بود، چرا با آن وضع و در حالی که نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وبیست ولی او با دست آنها را کنار می زند و به راه خود ادامه می دهد.
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وبیست_ویک
نشدید؟ ابتدا فقط گفت: برای شما قابل درک نیست! و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد:
مردم کشورم مرا 5000 مایل تا مکزیکوسیتی نفرستاده اند که فقط مسابقه را شروع کنم، مرا فرستاده اند که آن رابه پایان برسانم.
داستان "جان استفن آکواری" از آن پس در میان تمام ورزشکاران سینه به سینه نقل شد.
حالا "آیا یادتان هست که نفر اول برنده مدال طلای همان مسابقه چه کسی بود؟"
یک اراده قوی بر همه چیز، حتی بر زمان غالب می آید.
فصل بیست و یکم
-همین جاست. نگه دار
شروین ماشین را نگه داشت و نگاهی به داخل کوچه باریک و تنگ انداخت. چند پسر بچه که دنبال هم کرده بودند به سرعت از کنارشان رد شدند.
- اینجا؟
-خیلی عجیبه؟!
- نمی دونم!
شاهرخ پیاده شد.
- نمی خوای پیاده شی؟
شروین هم پیاده شد و پشت سر شاهرخ راه افتاد. شاهرخ جلوی یکی از درها ایستاد و زنگ را فشار داد. درب آهنی کوچک و کرم رنگ که به زور یک نفر از آن رد می شد. صدائی از پشت در آمد و شاهرخ جوابش را داد. صدای پا و بعد صدای تقه قفل در و بالاخره در باز شد. هادی با دیدن مهمانهایش لبخند زد:
-سلام علیکم. بفرمائید
بعد یکی دوبار یاا... گفت و شاهرخ و شروین را به داخل دعوت کرد. پشت سر هادی از حیاط کوچک گذشتند.
- بابا چطورن؟ بهتر شدن؟
هادی در حالیکه به داخل اتاق دعوتشان می کرد گفت:
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒