eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[• 🌤•] 🌼// صبح يعنے تو بخندے دݪ من باز شود... پلڪ بگشايے و از نـو غـزݪ آغـاز شود صبحـْ/☀️ يعنے ڪه دلم گرم نگاهـت باشـد آسمــان،عشق،زمين با تو هم آواز شود //🌼 💚 🍃 [•♡•] @asheghaneh_halal
🎈|• #همسفرانه •|🎈 {😌} بر لبش لبخند نابی {🌸} صبح ها گل می کند؛ {☕️} چایی از این قند پهلوتر {💜} کجا پیدا کنم...؟! #طاهره_اباذری_هریس ✍🏻 #صبحتون‌‌به‌لبخند 😊 💍|♡ @asheghaneh_halal
[• ღ •] آخرين •مطالعه• اے ڪه درباره ے "جذابيت و ڪشش به سمت زن دلخواه" در •آمريڪا• تهيه شده است، نشان مےدهد ڪه ديگر •زيبايے• زنان در صدر •جدول• قرار ندارد... تمايل •مردان• به زنان با درڪ و شعور در رده اول است... ☺️ ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal
🌷🍃 🍃 #چفیه وآن‌هـایی کہ‌رسیده‌ترند برخاڪ‌می‌افتند ... درست‌مانند‌برگ‌هـاےِ‌پائیزی ... :) #شهــــــداء🍁 #شهدا‌را‌یاد‌کنیم‌با‌ذکرصلوات •🕊• @Asheghaneh_halal •🕊• 🍃 🌷🍃
🍃🕊🍃 #چفیه | #خادمانه 📿|ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| محمدحسین محمدخانے ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• ۱۴۳۹ •• هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇 |❤️| @asheghaneh_halal 🍃🕊🍃
#ریحانه اگر بنا بود جلوی #نامحرم #رنگین_کمان باشی🌈 که چادر #مشکی به تو نمیرسید‼️😐 ✅ گاهی فراموش میکنیم قراره با این چادر👇🏻 زیبایی ها #پوشیده بشه‼️‼️ #حواسمان_باشد_دل_پسر_زهرا_نلرزد💔 @asheghaneh_halal 🍃🎈
🍃🍩 🛤|°•هیچ مسیری به سوی شادمانی وجود ندارد؛ 😁|°•شادمانی خود مسیر است. 😋❤️ خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃🍩
- - - ⏰ - - - نیست گاهے هیچ راهے ، جز بہ شاهے رو زدن😓•• با دلے خستہ رسیدن ، پیش او زانو زدن😭💔•• - - - ⏰ @asheghaneh_halal - - -
••☘ [ #همسفرانه ] چـه خوبـه مثل |سـایـه| همسفـر «تــو» بـودن...♡ ••👤 #اردلان_سرافراز [ @asheghaneh_halal ] ••☘
°🐝| #نےنے_شو|🐝° 😒] مجه دستم به این دُختله نَلِسه. 🤔 کدوم دختره؟؟ 😏] همین دختله چِ به من عِلاس کولالا پوسونده چِ من لالا تُنم. 😏] اسمس لوسه دیجه کولالا. کولالا. لاستی کو لالاا؟؟ استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_نوزدهم میشکستت، فقط یک سجده کن، سجده صبر.. * فاطمه با خود
💐•• 💚 ممنون -بچه ها چطورن؟ دلم براشون یه ذره شده -خوبن، تو چطوری؟ -منم خوبم، دلم برای تو هم یک ذره شده یک لحظه سکوت برقرار شد، فاطمه ادامه داد: کاری داشتی؟ -عرضی داشتم قربان -بفرمایید -یک هفته تموم شد، میشه بیای خونه؟ نمیگی من از گشنگی میمیرم، نمیگی من یک روز صدای تو رو نشنوم یرغان میگیرم؟ نمیگی دلم واسه اون دو تا وروجک تنگ بشه؟ - اما من هنوز به نتیجه ای نرسیدم -چه بهتر، چون منم نرسیدم، پس بیا مثل همیشه با هم مشکلاتمونو حل کنیم، باور کن این فرار تو هیچ چی رو حل نمیکنه -من فرار نکردم -خوب این گریز تو، جان سهیل اذیت نکن خانم، پاشو بیا با هم حرف میزنیم، باور کن اگه همین امروز نیای خودم با یک دست گل بزرگ گلایل میام دنبالت، میدونم گلایل خیلی دوست داری بعدم با صدای بلند خندید، میدونست فاطمه از دسته گل گلایل بدش میاد، همیشه یاد دسته گل سر قبر میفتاد، فاطمه به فکر فرو رفت، سکوتش سهیل رو هم ساکت کرد، چند لحظه ای سکوت سنگینی برقرارشد. تا اینکه سهیل خیلی آروم گفت: شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت / فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت حدیث قول قیامت که گفت واعظ شهر / کنایتی ست که از روزگار هجران گفت ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_بیستم ممنون -بچه ها چطورن؟ دلم براشون یه ذره شده -خوبن، تو
💐•• 💚 فاطمه من، زندگی من، بیا، برگرد، بهت قول میدم تمام تلاشمو برای تلافی گذشته بکنم . فاطمه نمی تونست جلوی هق هقش رو بگیره، صدای گریش که از تلفن رد شد، سهیل رو کلافه کرد، نمی دونست الان چی باید بگه، توی دلش به خودش بد و بیراه میگفت، که این قدر بده که نمی تونه حتی قول بده که دست از کاراش برداره، از ضعف خودش منزجر شد، فقط گفت: فاطمه من به کمکت نیاز دارم. امشب شام منتظرتونم. خدافظ صدای بوق قطعی تلفن که اومد فاطمه فهمید باید امشب بره پیش سهیل، باید امتحان میکرد، باید تلاش میکرد برای زندگیش، برای عشقش، برای علی و ریحانش، برای سهیلش، سهیلی که روزی دوست داشتنی ترین فرد زندگیش بود، درسته که عشقش رنگ باخته بود، اما هنوز محو نشده بود، همون جا روی زمین افتاد و سر بر سجده گذاشت: -سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله، سبحان ربی الاعلی و بحمده.... زنگ در خونه، سهیل رو از جاش بلند کرد، توی آیینه نگاهی به سر و وضعش انداخت و تیشرت سرمه ای رنگی که فاطمه براش خریده بود رو پوشیده بود، احساس میکرد خیلی بهش میاد، لبخندی زد و با خوشحالی در رو باز کرد: -جانم؟.... اما حرفش تو دهنش خشک شد -سلام آقای نادی، حال شما خوبه؟ فاطمه خانم نیست؟ صدای زن فضول همساده روی اعصاب سهیل بود، دلش میخواست در رو بکوبه توی دهنش: -سلام، نه خیر نیستند. -منتظر کسی بودید؟ -امرتونو بفرمایید -آخه یک هفته ای هست که فاطمه خانم نیست، نگران شدم که نکنه خدای نکرده اتفاقی افتاده باشه. -نخیر، اتفاقی نیفتاده. امر دیگه ای نیست؟ - راستش آقای نادی می خواستم بگم،... یعنی میدونید مام توی این ساختمون زندگی میکنیم.... به هر حال دختر ،پسر مجرد داریم... میدونید که پدر مادر چقدر نگران بچه هاشونن ... -خب؟ ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••