#خادمانه
✍🏻 روز بيستــ وچهارم ذی الحجة...روز مباهلہ
بنابر اشهر روزے استــ كه رسول خدا ✨ صلى اللّه عليه و آله✨ با نصاراے نجران مباهلہ كرد و پيش از مباهله عبا بر دوش مبارڪ گرفت و حضرتــ امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام را زير عبا جا داد و گفت:
🙏🏻 پروردگارا هر پيامبرے را اهل بيتی بوده كه مخصوص ترين خلق نسبتــ به او بودند، خدايا اينان اهل بيتــ منند، از ايشان شڪ و گناه را برطرف ساز و پاڪ كن ايشان را پاڪ كردنى كامل
پس جبرائيل نازل شد و آيه تطهير را در شأن ايشان فرود آورد
آنگاه رسول خدا✨ صلى اللّه عليه و آله✨ آن چهار بزرگوار را براى مباهلہ به بيرون برد، چون نگاه نصارے بر ايشان افتاد و حقيقتــ آن حضرت و آثار نزول عذابــ را مشاهده كردند، جرأت بر مباهله را از دست داده و استدعاے مصالحه و قبول جزيہ كردند.
در اين روز حضرتــ امير المؤمنين عليه السّلام در حال رڪوع انگشتر خود را به سائل داد و آيه
💫انّما وليكم اللّه💫
در شأن آن حضرت نازل گشت.
در هر صورت اين روز داراے شرافتــ بسياری است و در آن چند عمل وارد است:
اوّل: غسل
دوّم: روزه گرفتن
سوّم: خواندن دو رڪعت نماز، ڪه در وقت و كيفيت و ثواب مانند نماز روز عيد غدير استــ و اينكه «آية الكرسى» در نماز مباهله بايد تا
«هم فيها خالدون»
خوانده شود.
چهارم: خواندن دعاے مباهله مى باشد.
در اين روز دادن صدقه به تهی دستان به خاطر پيروى از مولاى همه مردان و زنان با ايمان و زيارت آن حضرت، شايسته است و مناسب تر زيارت جامعه است.
#التماسدعا ✋🏻
#روزمباهلہ💐
#روزعید❤️
__
پیـ نوشتـ: طبق روایات برتری روز مباهله با روز غدیر یکسان است💚
•|🎀|• @asheghaneh_halal
.
|° #خادمانه °|
پست موقتـ✋
#پارتـ_اوݪ رمانـ جذابـ و ارزشے👇
https://eitaa.com/asheghaneh_halal/3482
اعـــضاے جدید💐
از اینجـــا با مـــا همراهـ باشید👌
با رمانـ فوق العــادهـ #ناحله😍
✅ جهــت دستــرسے آسانتــر و ڪامل تر
به رمــان فعلے هشتک #ناحله را در ڪانال
ســــرچ ڪنــید😍
راستے😌
رمـــان هاے دیگـــه اے هم بارگــذارے
شده ڪه با ســـرچ هشتڪ #عشقینه
مےتونید بهشـــون دستـــرسے
پــیدا ڪنین🍃🌺🍃🌺
🎈😅
#شهید_زنده
✨امامخامنه اے✨
✅| ملت ایرانــ؛ مدیون حاج قاسم و هزاران
حاج قاسم گمنام دیگر است ڪه امنیت
این ڪشور را تأمین میڪنند.
🕊•• @ASHGHANEH_HALAL
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[🐼] هِـے با تواَمـ
بیدالـ شو
بیا با علوسڪات باژے تُنـ
اودتو به تابـ😴 نَـزنـ
تَـسـے با جولابـ نمیـتابه😄
[😍] ایشون جزو نےنےهاے👶
آمـاده باش در گـهواره هسـتـن👌
جنابـ پاندا❗️
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
••✾...__😍__...✾••
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
•🍼• @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
♥️📚 📚 #عشقینه🌸🍃 #ناحلہ🌺 #قسمت_صدوهفتاد_وپنج °•○●﷽●○•° از تو آینه ی آسانسور با خنده نگاهم می کرد. +
♥️📚
📚
#عشقینه🌸🍃
#ناحلہ🌺
#قسمت_صدوهفتاد_وشش
°•○●﷽●○•°
ریحانه باذوق منتظر بود تا کادویی که با روح الله برای محمد گرفته بودن،باز بشه.
محمد در
جعبه رو برداشت و لبخند زد
و گفت:ای جانم، ممنونم عزیزدلم...
یه دستبند چرمی به رنگ مشکی که وسطش یک سنگ مستطیلی شرف الشمس وصل شده بود و از جعبه بیرون اورد و دور مچ دیگه اش بست
با دقت که نگاه کردم توجه ام به یا زهرایی که روش حک شده بود جلب شد. ریحانه دوباره محمد رو بغل کرد.
رفتار ریحانه و محمد باهم خیلی خوب بود. میترسیدم دستبندش و از چیزی که من براش خریدم بیشتر دوست داشته باشه. محمد از روح الله هم تشکر کرد و طبق گفته ی من آخرین جعبه که از همه قشنگ تر تزئین شده بود هدیه ی من بود. محمد جعبه رو برداشت و بازش کرد که از اطرافش چندتا ورق باز شد و عکسای کوچیکمون رو که چاپ کرده بودم و به جعبه چسبونده بودم پشت سر هم قرار گرفت .
با لبخند عکس هارو ورق زد و جعبه ی کوچیک تری که وسطش گذاشته بودم رو باز کرد. تا نگاهش به انگشتر داخل جعبه افتاد سرش و بالا گرفت و با لبخند بهمنگاه کرد. انگشتر عقیق سبزی رو که براش گرفته بودم رو از جاش برداشت و تو دستش گذاشت و روی سنگش دست کشید.
دوباره بهم نگاه کرد و گفت:
+خیلی قشنگ و خوش رنگه. ممنونم فاطمه
انگشتر ستی که باهاش خریده بودم رو از جیبم در اوردم و تو دستم گذاشتم و نشونش دادم که خندید و گفت:
+واسه من خریدی دلت خواست رفتی واسخودتم گرفتی؟
_نه خیر از اول میخواستم ست بخرم
فقط با لبخند نگاهم کرد و چیزی نگفت.
شمیم انگشترم رو گرفت تا نگاهش کنه.
چند دقیقه که گذشت اسنک هایی که برای شام درست کرده بودم هم آوردیم و دور سفره ی گردمون نشستیم.
تا ساعت یک شب گفتیم و خندیدیم.
اون شب پر ماجرا جزء بهترین شب های زندگیم شد،البته تمام اوقاتی که با محمد میگذشت بهترین لحظات زندگی من بودن.
مهمون ها که رفتن روی مبل ولو شدم و گفتم:
_آخیش خیلی خوش گذشت،نه؟
محمد نشست وگفت:
+اره. تا حالا کسی اینجوری برامتولد نگرفته بود! بهترین تولدم بود!
_جدی میگی؟
+اره .ممنونم بخاطر همه چی!
رفت تو آشپزخونه و ظرف قرص ها رو برداشت.
_چیشده؟
+هیچی،یخورده سرمدرد میکنه دنبال قرصم.
رفتم و ظرف رو از دستش گرفتم.
_صبر کنالان برات دمنوش درست میکنم خوب میشی. چرا سرت درد میکنه؟
+چیزی نیست
دیگه چیزی نگفتم. داشتم دمنوش رو تو قوری میریختم که با یک نایلون توی دستش اومد و کنارم ایستاد.
توجه ای نکردم و نبات رو از کابیت در آوردم که محمد گفت:
+فاطمه
برگشتم عقب و یه کاسه که با پاپیون بسته شده بود جلوی صورتم دیدم
با تعجب از دستش گرفتم و گفتم ؛ این چیه؟
چیزی نگفت ، پاپیونش رو باز کردم و در کاسه رو برداشتم.
با دیدن ترشک داخل کاسه دهنم آب افتاد با خنده گفتم :
_واییییییی
+گفتم قهر کردی باهام،خواستم از دلت در بیارم که فهمیدم برام نقشه کشیده بودی.
لواشک ها رو داد دستم که گفتم : وای؟ اناره؟
خندید و گفت :آره
گفتم :
_خب پس اگه اینطوریه همیشه قهر میکنم باهات بیای با لواشک از دلم در بیاری .
خندید و گفت:
+نه دیگه از این خبرا نیست
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
_ان شالله هزار و بیست و نه سال دیگه کنار من زندگی کنی.
خندید و گفت:
!او چه خبره؟
_از خدا میخوام بهترین ها برات اتفاق بیافته...
با خنده گفت :
+نمیخواد دمنوش بزاری دیگه
_چرا؟
+چون دیگه
#Naheleh_org
بہ قلمِ🖊
#غین_میم💙و #فاء_دآل💚
#ڪپے_بدوݩ_ذکر_نام_نویسنده_حرام_عست🤓☝️
هرشب از ڪانال😌👇
♥️📚| @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
♥️📚 📚 #عشقینه🌸🍃 #ناحلہ🌺 #قسمت_صدوهفتاد_وشش °•○●﷽●○•° ریحانه باذوق منتظر بود تا کادویی که با روح ال
♥️📚
📚
#عشقینه🌸🍃
#ناحلہ🌺
#قسمت_صدوهفتاد_وهفت
°•○●﷽●○•°
انقدر درگیر تولد محمد بودم که واسه سال تحویل کاری نکردم.
سی اسفند بود و با محمد از ده صبح برای خرید عید اومده بودیم بیرون.
حال و هوای خوب آخر اسفند ماه با حال هوای قشنگ اول زندگی مشترکمون عجین شده بود
ساعت دوازده ظهر بود وخیابون ها خیلی شلوغ بود.محمد نایلون دوتا ماهی قرمزی که خریده بودیم رو تو دستش گرفته بودو بهشون نگاه میکرد
+گناه دارن. چرا زود میمیرن؟
_شاید خسته میشن از شنا کردن.
چیزی نگفتم که گفت:
+بیا بریم رو این پله بشینیم یخورده.
رفتیم و کنار پله های یه بانک نشستیم.
نگاهم به آدم هایی بود که با شوق وسایل سفره ی هفت سینشون رو انتخاب میکردن.
پاهام رو از کفشم در آوردم. کلافه شده بودم. با این کفشم خیلی راحت بودم ولی این بار خیلی اذیتم کرد .پاهام درد گرفته بود وهنوز کلی خرید داشتیم و تازه نصف وسایلمون رو گرفته بودیم .
چند دقیقه بعد از جامون بلند شدیم و به راهمون ادامه دادیم .
کنار هم راه میرفتیم که برای دهمین بار پام پیچ خورد .
+ای بابا باز که پات پیچ خورد
_محمد باور کن من با این کفش خیلی راحت بودم،نمیدونم چم شده!
+پس آروم تر راه بیا
تا دو ساعت بعدهرچی میخواستیم رو گرفتیم و پیاده به سمت خونه رفتیم.
در خونه رو که باز کردم رفتم و وسط هال ولو شدم
_وای مردم از خستگی
محمد خندید و گفت:
+تا تو باشی نگی پیاده بریم خوش میگذره
_خب دیگه خیلی خوش گذشت فقط خسته شدم
چون از صبح بیرون بودیم و نرسیدم غذا درست کنم،همون بیرون ناهار خوردیم. داشتم به عکسایی که با لازانیا و قارچ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده گرفته بودیم نگاه میکردم
یهو گفتم :
_محمد بگو چی شد!
+چی شد؟
_عکسمون رو به اشتراک نزاشتم
اومد و کنارم نشست. چادرم و از سرم برداشت و مشغول تا کردنش شد و گفت:
+نزاری بهتره ها!
_وا چرا نزارم؟ما که فقط دستمون مشخصه
+میدونم من واسه ایننگفتم.شاید یکی گشنه باشه یا پول نداشته باشه که بره رستوران از این غذا ها بخوره،اگه دلش بخواد،ما گناه کردیم
بعد یخورده مکث و فکر کردن به حرفاش گفتم:
_چشم،نمیزارم
+پاشو پاشو لباسات رو عوض کن بریم سفره رو بچینیم،چند ساعت دیگه عیده ها
_خسته ام،نمیتونم
رفت طرف میز عسلی کوچیکی که کنج خونه گذاشته بودیم .عکس ها و گل رو از روش برداشت .پارچه ی ساتن سفید رو از نایلون در آورد و روی میز انداخت
تور آبی فیروزه ای هم در آورد و گفت :
+این رو چطوری بزارم؟
_صبر کن الان میگم بهت
چندتا سوزن ته گرد آوردم و ریختم کف دستش. تور و روی میز گذاشتم و چند جاش و تا زدم و بهش چین دادم و با سوزن ها محکمش کردم. تور و بلند خریده بودم که یک طرفش و روی زمین بریزم .دوتا ماهی قرمزی که توی تنگ کوچیک انداخته بودم رو برداشتم و روی میز گذاشتم. تا ساعت چهار بعد از ظهر مشغول چیدن سفره ی هفت سین بودیم.
کارمون به بهترین شکل ممکن انجام شده بود.
ایستاده بودیم و بهش نگاه میکردیمکه محمد گفت:
+عالی شد ولی یه چیزیش کمه
_همه چیز رو که گذاشتیم،دیگه چیش کمه؟
+یه چیزی که بهش نگاه کنم وجون تازه بگیرم
چیزی نگفتم که با خنده گفت:
+صبر کن الان میام
رفت تو اتاق. روی کاناپه کوچیکمون نشستم.چند دقیقه که گذشت با دست پر برگشت.
توی یه دستش یه تابلوی کوچیک بود
وقتی روی میز گذاشت بهش نگاه کردم که چهره ی رهبر و تو چارچوب قاب عکس دیدم. به محمد نگاه کردم.
لبخندی زد و با ذوق تابلوی بزرگی که تو دستش بود رو به طرفم چرخوند.
+خودم این عکس رو انتخاب کردم و گفتم روش این شعر رو بنویسن. الان آماده شد.خوشگله نه؟
بازم یه عکس بزرگ از رهبر بود که خیلی زیبا به قاب کشیده شده بود
انقدر با ذوق این چندتا جمله گفته بود که مثل خودش با لبخند گفتم :
_آره خیلی قشنگه
با اینکه عکس رهبر تو اتاق بابام هم بود و کلا احترام خیلی خاصی همیشه براش قائل بود این حجم از عشق و علاقه ی محمد نسبت به رهبرش برام عجیب و جالب بود
عکس و سمت خودش گرفت و با ذوق بیشتری گفت :
+جانم فدات آقا
به من نگاه کرد و ادامه داد:
+فاطمه جان ،به نظرت کجا بزارم،بهتر دیده میشه؟
ایستادم کنارش و بعد از یخورده فکر کردن دیوار روبه روی آشپزخونه رو نشونش دادم که قبول کرد و عکس رو همونجا به دیوار وصل کرد
با عشق بهش نگاه میکرد که آرومگفتم :
_کاش درک میکردم فلسفه ی این عشق رو
خندید و گفت: الان خسته ای بخواب ، بعد برات فلسفه اش رو میگم
_اره پیشنهاد خوبی بود
_خداحافظ
بلند خندیدو گفت:
+نه مثل اینکه خیلی خسته ای ،خداحافظ
#Naheleh_org
بہ قلمِ🖊
#غین_میم💙و #فاء_دآل💚
#ڪپے_بدوݩ_ذکر_نام_نویسنده_حرام_عست🤓☝️
هرشب از ڪانال😌👇
♥️📚| @asheghaneh_halal
°🌙| #آقامونه |🌙°
°| مـا حــزبِـ خـــدا -{😎}-
°\ فـداییـانـ وطنـیمـ -{😊}-
/° بـے اذنـ ولـے -{😍}-
°\ دسـتـ به ڪارے نزنیـمـ -{❌}-
/° بـا پلـڪـتـ -{😉}-
°\ اشـــارهاے بفرمــا آقـــا -{💚}-
/° تــا قـبـــر هـمـهےِ -{👇}-
°| صهیونیستـها را بڪنیمـ -{😜}-
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍✌️
#نگاره(139)📸
#ڪپے⛔️🙏
🌹| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
♥️📚 📚 #عشقینه🌸🍃 #ناحلہ🌺 #قسمت_صدوهفتاد_وهفت °•○●﷽●○•° انقدر درگیر تولد محمد بودم که واسه سال تحویل
.
بسمه تعالے
رمانـ در دستـ نوشتنـ استـ⌛️
اینڪه گاها #دو_پارتـ در شبانهروز
ڪار مےڪنیم به همینـ جهتـ هستـ
لطفا صبـــور باشیـــد🙏
ان الله مع الصابریـــنـ🌸
.
°•| #ویتامینه🍹 |•°
••| زمان بیشترے
را بہ همسرتان اختصاص دهید... |••
••| محققان میگویند
زوج هایے ڪہ روزانہ دست ڪم 30 دقیقہ
را بہ گفتگو با هم سپرے میڪنند،
ڪمتر در معرض خطر جدایے و اختلاف
قرار دارند... |••
#فقط_سے_دقیقہ😉
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
🌷🕊🌷
#چفیه🕊
#کلام_شهید 😊
الهــی نصـیرمان باش🙏
تا بصـیر گردیــم😁
بصــیرمان کـن😋
تا از مســیر برنگردیــم😓
آزادمـان کـن😃
تا اســیر نگـردیــم😞
« #شهیـد_نورعلی_شوشـتری »
[ #اللهم_صل_علے_محمد_و_آل_محمد ]
@asheghaneh_Halal 🌹
🌷🕊🌷
°•| #دردونه 👶 |•°
کودکان تشنہ ے توجہ اند...💓
اگر کودک توجہ مثبـ➕ـت والدین
و اطرافیان را نبیند دست بہ جلب
توجہ منفـ➖ـے میزند؛
مثلا:
وقتےمشغول بازےبا خواهرش است،
اگر پدر و مادر بہ او توجہ
نکنند و تشویق نشود،شروع بہ
اذیت خواهرش میکند.😶
کودک وقتے هرشب مسواک میزند
اگر تشویق نشود،میگوید امشب
مسواک نمیزنم.😑
پس والدین و مربیان باید با تشویقهاے
بہ جا، احتمال تکرار کار مثبت را
بیشتر کنند.👌🍃
مثل:
نوازش،بوسہ،بغل کردن کودکــ💜
تشویق گفتارے:آفرین بہ پسرم کہ
مسواک مےزنہ.
باریکلا کہ با خواهرت بازے مےکنے.
جایزه هاےکوچک مثل لواشک و شکلاتــ🍬.
نڪات تربیتےریز و ڪاربردے☺️👇
~•🍄•~ @asheghaneh_halal
😜•| #خندیشه |•😜
#غــربــــت✍
یــه چنــد وقتے بود
از دونالد جون خبرےنداشتیم😅
نگــــو داشتــه امــان نامه مےنوشته😂
ســـاڪشم بستــه رفتــه✈️👇
🚶🚶 ڪویت 🏃
بـــا امیـــرشون دیدار ڪـرده👁👁
بعـــد اونجــا گفتــه🎤
ایــــران🇮🇷 در آشــوب ڪامل اســت👊
و الــان فقط نگــران بقاے خــود
به عنــوان یڪ ڪشور هستنــد😅
وے افـــزود👇
آمـــادگے خود را براے دیدار با
رئیس جهمــور ایـــران اعلام مےڪنم☹️
•|| خندیـــــــــ😜شــــــه نوشتـــــ✍||•
یعنے ایـــــران الان آشــوب ڪامله😂
فقط نمیدونم چرا فقط این آشوب و
شوما حس میکنے😂
لـــابد شما هم از اون ژن خوبایے💪
حــالا چـــرا این همه راه 🏃رفتے
ڪـویت خُب توے همون ڪاخ
سفید میگفتے اونجــا امن تره🙃
اینجـــا ڪشـور #غریــبه ها 😁
حـــواستـــو جمـــع ڪن😎
مـــا ایـــرانیـــا هم ڪه خیلے
از اون چــیزے ڪه فڪـر میڪنے
بهـــت نزدیڪیم داداچ😂😂
شــومـا هم شدے یه پــا
گــوش دراز🦄🦄
مـــا میگیم #مذاڪــره نمےڪنیم
آدم باش و بفهـــــم چے مےگیم😄
پے نوشتـ✍
#نه_به_مذاڪــره👊👊
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے_بدون_قید_لینڪ⛔️
ڪلیڪ نڪنے غــریب شناخته میشے😂👇
•|😜|• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدزنده
🎥 پیام فرمانده سپاه پاسداران
به همسایه هاےجنوبے
#پیشنهاددانلود📩
🌸•• @asheghaneh_halal
°🌙| #آقامونه|🌙°
💠| #رهـبـرانقـلاب
••توجـه بـه همـسـر••
✍| اينے ڪه شما بيندازی آخـر #شب بروے خانـه، سرِشب با رفيقها و دوست و آشناها و اينها بگردے، آخر شب هم بروے خانه؛ آن بيچاره هم تنها نشسته، يا شام خورده يا نخورده، چرت میزند تا شما برويد، اين بےاعتنايے به اوست. #محبت مثل يڪ #برفے در اينجور رفتارها تدريجاً ذوب مےشود.
🌹:🍃 @ASHEGHANEH_HALAL