eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ســــلاااام علیــــکم روزتـــون بخیــــــــــــــــ‌‌ر😍 خوش‌اومدین به بزرگترین اجتماع مجـــردهای ایــتـا😌🖐🏻 ‌
خب قبل از اینکه بریم سراغِ شروعِ دورهمـــی لطفا نـظراتتـون رو راجـب دورهمی دیروز برامون بفرستید☺️👇🏻 (نـقدی،نظری،پیشنهادی..) https://harfeto.timefriend.net/17257944831170 سوالیم اگر بود در آخر جواب میدیم😉❣
‌ خـب بریم که شروع کــنیم😍 "بسم‌الله " ‌
‌ فرض کن دختر و پسری با هم ازدواج کردند.یکی از اونها به چیزی جز حــرف مردم فکر نمیکنه و دل‌خوشی اصـــلی او در زندگی؛جلب توجه و نظر مردمه اگر جایگاه خودش رو در بین مردم از دست بــده به شدت به هـــم مــیریزه اما تو زندگی‌همسرش مردم درحاشیه قرار دارن و دل‌خوشی‌ش جلب رضایت خداست حالا امشب یکی از اقوام عروسی داره . . . 😥🍊🍎🥒🍰 ‌
‌ و عروسی اونها گناه‌آلوده . . . . یکی میگه باید رفت چونکه نمیشه با مــــــــــــــــ‌‌ردم مخــــــــــــالفت کـــرد! اونیکی میگه نباید رفت چون خدا به چنین مجــــلسی راضـــــــــــــــی نیست! ‌
‌ یکی میگه یه شـب هزار شـــب نمــیشه اونیکی میگه برای یک شب هم حاضر نیستم گناه کنم! یکی میگه به عروسی نرفتن همان و نیش و کنایــــــــــــه‌های فامیل همــان اونیکی میگه رفتن همان و به گنــــاه آلوده شدن همان! ‌
‌ به نظـر شما مشکل این زوج در چیه؟! ریشه‌ٔ اختلاف‌شون کجاست؟!🤔 ‌
‌ اگر جوابتــون "هدف و دل‌خوشیه" ، آفریـن! معلومه که دورهمی قبلو خوندی و اومدی👌😌 ‌
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
‌ فرض کن دختر و پسری با هم ازدواج کردند.یکی از اونها به چیزی جز حــرف مردم فکر نمیکنه و دل‌خوشی اصــ
‌ از اونجا که هدف و دل‌خوشیه این دو نفر با هم تفاوت زیـــادی داره این دو به راحتی نمیتونن کنار هم زندگی کنن! ‌
‌ و خب این مسئله،مسئله‌ای هست که باید پــیــــش از ازدواج اونو حــل می‌کردند نه بعد از ازدواج! یعنی باید به این تفاوت فکر میکردند و پی می‌بردند و بعد تصمیمشون رو بر اساس اون می‌گرفتند! ‌
‌ خیلی از ماها بالاخره در طول زندگی هدفی رو برای خودمون پیدا میکنیم؛ اما اگر این پیدا کردن هــدف بعد از ازدواج اتفاق بیوفته خطرنـــاکـه‼️ ‌
‌ چه قدر اشتباه میکنن کسایی که با قانونِ "بازی به هر جهت" به سراغِ ازدواج میرن! قانونی که شاید ندونن اما انجامش میدن👎 ‌
‌ طـبــــــــــــــــ‌‌ق چیزهایی کـه گفتـــــــــه شد؛ "رسیدن به مرحله‌ای از ثُبات شخصیت برای ازدواج لــــــــــــــــ‌‌ـازم و ضـــــروریـــــه"! ‌
‌ کسی که هنــوز هدفی ثابت برای زندگی خودش انتخاب نکرده و به ثبات شخصیت نرسیده به همین دلیل نمیتونـه در ازدواج تــصمیــم محکـــــــم و قابــل اعتـــمادی بگیره! ‌‌
‌ اگه یکم در مشکلاتی که اطرافتون می‌بینید فکر کنید . . . میبینید که تعداد قابل توجهـــی از این مشکلات ریشه در تفاوت‌های زن و شوهره و اگر یکم به حقیقت زندگی مشترک که همراهی در مسیر زندگی هست، توجه کنیم می‌پذیریم که انتخاب خود تا چه اندازه در انتخاب همسر تاثیر داره! ‌
‌ به پایان دومین روز از دورهمیِ ویژهٔ مجردها رسیدیم☺️😍 ان‌شاالله از فردا راجب معیار‌های انتخاب هـمســـر صحبت میکنیـم. ‌ اما قبل از اون و قبل از اینکه برید... ‌
‌ یادتون نره حتما مجددا دورهمی‌ این دو روز رو بخونید و هدف‌تون رو مشخص کنید!☺️🌸 ‌
‌ نظر هم که فراموش‌تون نشـه😉👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/17257944831170
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• روایت همسر محترم شهید : حاج "رضا" کسی بود که نماز شبش را ترک نمی کرد من با اینکه 28 سال با وی زندگی کردم ندیدم که رضا یک بار نماز جمعه اش را ترک بکند و شب های پنجشنبه تا صبح بیدار بود و سر سجاده می نشست و به دعا و ذکر خدا مشغول بود. همیشه غسل جمعه را به جا می آورد...حضور مستمر در مسجد داشت و موذن مسجد بود، او یک ولایتمدار با تمام معنا بود همسر من برای حضرت و سینه چاک بود ♥➣ . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• خنـده کن تا بشـوی سـوژه‌ی نقاشی مـن ؛ من فقـط شیـوه‌ی لبخـند کشیـدن بلـدم .😁 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• اصولی که باید در دعوای زناشویی رعایت بشه... . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪• . . •• •• بی عشق، زندگی، خسرانِ مطلق است مقرون به صرفه نیست دور از تو بودنم.. . . 𓆩پنجرهِ‌فولادِرضابراتِ‌کربَلامیدھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🖤𓆪
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوشصت +:این حرفا رو به نیکی بگو... یا من و مادرش..یا
•𓆩💞𓆪• . . •• •• من شاید با مردی مثل سیاوش،خوشبخت بشم اما هیچکس پدر و مادر آدم نمیشه فاطمه....من به ی نتیجه ی خیلی مهم رسیدم :_چی؟ +:من هیچ وقت نمیتونم ازدواج کنم... :_ چی میگی دیوونه؟ بغضم را قورت میدهم :_واقعیته...اگه کسی مثل سیاوش رو انتخاب کنم،باید تا آخر عمر دور پدر و مادرم رو خط بکشم... با آدمی مثل دانیال هم که عمرا نمیتونم سر کنم...پس در نتیجه،هیچ وقت ازدواج واسه من ممکن نیست... +:نیکی ببین من نمیگم تصمیمت درسته یا غلط...ولی خیلیا با پدر و مادرشون قطع رابطه کردن،چند هفته بعد ، چند ماه بعد،اصلا چند سال بعد آشتی کردن... :_نمیخوام رویاپردازی کنم فاطمه... آدمیزاد از یه لحظه ی بعدش خبر داره؟من میدونم تا اون چند هفته بعدی که میگی عمرم به دنیا هست یا نه؟نه،تا همین جاشم با احساس جلو اومدم...بعد از این ترجیح میدم منطقی باشم... اشک هایم که تا گونه ام کشیده شده اند،پاک میکنم. فاطمه بغلم میکند... خدایا،چرا از این کابوس،بیدار نمیشوم؟ * عمو پوفی میکند و کتش را روی تختم میاندازد. :_چقدر هوا سرده! +:بهمنه دیگه عموجان این پا و آن پا میکنم،نگرانم.. عمو روی مبل می نشیند،روبه رویش مینشینم و زل میزنم به زمین. +:عمو...چی شد؟ :_بذا نفسم جا بیاد دختر...بعد... +:عمــــــــــو؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪• . . •• •• :_خیلی خب بابا... هیچی..حرفات رو بهش زدم.. اونم آروم لبخند زد ، گفت (من شده تا سر قاف میرم و پر سیمرغ رو میآرم تا آقای نیایش راضی بشه) +:یعنی چی عمو؟؟ همه ی حرفای منو بهش گفتین ؟ :_بله،همه رو گفتم.. گفتم این دفعه جواب خود نیکی منفیه... گفتم نیکی حاضر نیست شما بیشتر از این به زحمت بیفتید.. گفتم کلا قصد ازدواج نداره،چه باتو چه با هرکس دیگه... ولی سیاوش کوتاه بیا نیست نیکی جان..از اول هم گفتم،در این مورد شبیه باباته ... کالفه میشوم،اصلا انتظار این جواب را نداشتم... باید جا میزد،باید بعد از جواب منفی من کنار میکشید.. .نمیخواهم بیشتر از این بیهوده تلاش کند... احساس عذاب وجدان دارم.. صدای عمو از فکر و خیال بیرونم میکشد :_آها...یه چیز دیگه ام گفت .. گفت (من نه آن مستم که ترک شاهد و ساغر کنم/محتسب داند که من این کارها کمتر کنم) * موهایم را پشت گوشم میدهم و کتاب را ورق میزنم. صدای در میآید. اهمیتی نمیدهم. دوباره مشغول مطالعه میشوم... سرم را با کتاب داستان مشغول کرده ام تا کمتر فکر و خیال به سراغم بیاید و من کمتر به جان ناخن هایم بیفتم! صدای گفت و گو چند نفر از حیاط میآید. صدا کمی بلند است و نگرانم میکند. بلند میشوم و گوشه ی پرده را کنار میزنم. برق از سر میپرد. سیاوش،سبد گلی به دست دارد و روبه روی عمو و بابا ایستاده. بابا چند قدم جلو میرود و با مشت به شانه ی سیاوش میکوبد.. باید کاری کنم... صحبت هایشان به نظر دوستانه نمیآید. دامنم را صاف میکنم و مانتو بلندم را میپوشم،سریع دست میبرم و شالم را بیرون میکشم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪• . •• •• * گامی به راه و گامی در انتظار دارم☺️ * سرگشته روزگاری پَرگار وار دارم👌 √ یک بیت از غزل جدید رهبر انقلاب . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🌹 •📲 بازنشر: •🖇 «1481» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•