eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊•• #چفیه🕊‌ جهان، معرڪه‌ی امتحـان است برادر!️ وَ بهترینِ مـا، ڪسےست ڪه از بهترینِ آنچـه دارد در راه خـدا بگـذرد... #شهیدسیدمرتضےآوینے🌷 |°| @asheghaneh_halal 🌱 🕊••
#ریحانه اگــر شهیـ🕊ـدان به حسین‌(ع‌) اقتــدا ڪردند و جــان دادند... خانمــها باید به زینب‌(س‌)🌻 اقتــدا کنند!! این چــادر، فقط‌ یڪ حجاب نیست☝️ چــادر لباس رزم است، لباس آنهایۍ ڪه مشغول مبارزه اند.❣ همانهایۍ ڪه راهشان؛ راه زینب‌(س‌)است...💚 #تو_چه_میدانی #معنی_عهد_با_فاطمه_را...؟!!! •[🏴]• @Asheghaneh_halal
دوستان گرامی💕☺️ سلام علیڪم میخواستم یه نظر سنجی بزارم در مورد کلاس های آموزش مجازی گلدوزی و ساخت بدلیجات هزینه ی این کلاس ها از مبتدی تا پیشرفته برای هر کس ۱۵۰۰۰تومان میباشد💐 اگر شرکت کنندگان به ۱۵ نفر برسند کلاس ها برگزار خواهد شد🌷🍃 کلاس ها به این صورت هست که با پرداخت هزینه ی کلاس و ارسال فیش واریزی در کانال کارگاه آموزشی اضافه میشوید💕 💜اینم خدمتتون عرض کنم که تمام هزینه ی این کلاس ها صرف امور فرهنگی مساجد میشه💜 بخاطر کمک به مسجد هم شده شرکت کنین چون جاهای دیگه هزینه ی اش خیلی بیشتره😉☺️ لطفا در صورت تمایل به آی دی زیر پیام دهید👇 🆔 @norolhoda21
36152.mp3
4M
- - - - - - #ثمینه یادت میاد چه روزگارے بود جوونیامون🙂•• داداش حسن همش و ان یکاد میخوند برامون🍃•• حالا رسیده وقت عاشقی بچه هامون😥•• و ان یکاد بخون که راهی شن به میدون✨•• #من_خواهرتم💔 #حاج_محمود_ڪریمے🎤 - - - @asheghaneh_halal - - -
°•🏴•° #حسینیه مَݩ ڪےام، حُـرِرٻـاحے حُرِ شـاہِ ڪَربَـلاٻـمـ عـاشِقِ خۅݩِ خُداٻَمـ یاابݩَ‌زَهرا، ٺۅبہ ڪَردَمـ آمَدَمـ دۅرِٺ بِگَردَمـ اِۍ هَمہ‌ دَرمآݩِ دَردَمـ #خۅشآبہ‌سعادٺٺ... •‌| @aseghaneh_halal ‌°•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Rozeh-Panahian-RafighHoseinBoodan.mp3
793K
[• #شهید_زنده •] رفقا رفیق حسین(‌ع)باشید... حسین رفیق داره...💔 وفاداره...😭 شما هم رفیق حسین شدید...😍💔 از بچگی درِ خونه امام حسین(ع) بزرگ شدید..👌😭 |🍃• #رفیق‌حسین(ع) •🍃• #روضہ‌... •🍃| #‌استاد‌پناهیان ـشھید اند،امـا زندھ😌👇 [•🕊•] @asheghaneh_halal
▪️🍃 #همسفرانه اے به حق حُسین (ع) باشد ڪه من و تو آخرش به هَم برسیـم••☺️ نَـذر امسال من تویے••💚 باید گِـرهے گوشـه‌ے عَلـم بزنـم•• 🏴 #الهی_بحق‌الحسین😢 ▪️🍃 @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐝°•| |•°🐝 😌|چہ حشِ حوبے دالہ بـا مامانے،بہ هیئت لفتن.‌ 😍|شلبندم رو ببینید چه خوستله،بابایے از کلبلا بلام آولده. 😃|چلا اون عموئه اشفند دود میتونه؟! 😎| بہ بہ چہ مامانے، چہ پسرے،چہ سربندے‌! 👶🏻‌‌‌|عمو فهمید شما قرارِ بیاے دست بہ اسفنـد شـد😌 استودیو نےنےشو آب قنـــــــــــــــ🍭ــــــد فراموش نشه👶👇 °🍼° @Asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_چـهـلـم شنـاخـت (راوی: دوسـتـان شـهیـد) بارها با خودم فکر کرده ام که "
🍃🎀 💚 «جمال» استاد محمد شاهی برادرم جمال از دوستان نزدیک احمد آقا بود. تاثیر رفتار احمد آقا در او بسیار زیاد بود . همیشه به همراه هم در جلسات استاد حق شناس شرکت می کردند. رفتار و اخلاق جمال بسیار به احمد آقا شبیه بود. در آن دوران شرایط خانه ی ما با آن ها کاملا متفاوت بود. جمال از آن روزها که در دبستان مشغول تحصیل بود در یک مغازه کار می کرد. پدر ما یک کارگر ساده با چندین سر عایله بود. جمال هر چه که به دست می آورد جمع می کرد و برای مخارج خانه تحویل پدر یا مادر می داد. با آنکه شرایط خانه ی ما از لحاظ مالی تعریفی نداشت اما بارها دیده بودم که جمال به فکر مشکلات مردم بود و سعی می کرد گرفتاری آن ها را برطرف کند. از دیگر ویژگی های جمال ارادت قلبی و عشق عجیب او به مولایش قمر بنی هاشم و امام زمان (عج) بود. جمال با شروع جنگ راهی جبهه شد. سال ۱۳۶۲ بود که پس از مدت ها به مرخصی آمد و از همه ی رفقا خداحافظی کرد. نمی دانم چرا، اما جمال و چند تن از دوستانش همیشه می گفتند که آرزو داریم گمنام بمانیم! در عملیات والفجر ۴ در ارتفاعات غرب کشور آرزوی آن ها برآورده شد. مدتی بود که از آن ها خبر نداشتیم. مادرم که جمال را بسیار دوست داشت بیش از همه بی تابی می کرد . تا اینکه یک روز خبر خوشی آمد ! یکی از دوستان جمال به محل آمده بود . می گفت : مطمئن هستم که جمال زنده است. مجروح شده و به زودی بر می گردد! آن قدر خوشحال بودم که نمی دانستم چه کار کنم. دویدم به سمت مسجد. در مواقع خوشحالی و ناراحتی سنگ صبور من احمد آقا بود. من آن زمان شب و روز با احمد آقا بودم . با خوشحالی وارد دفتر بسیج شدم . دیدم احمد آقا مشغول نوشتن پلاکارد است: عروج خونین شهید جمال محمد شاهی را . . . گفتم : احمد آقا ننویس ! خبر خوش ، خبر خوش از خوشحالی نمی توانستم کلمات را کامل بگویم. گفتم : احمد آقا یکی از رفقای جمال اومده می گه جمال زنده است . خودش دیده که جمال مجروح شده و بردنش بیمارستان. خیره شدم به چشمای احمد آقا، اصلا خوشحال نشده بود! سرش را پایین انداخت و مشغول نوشتن ادامه ی جمله شد. گفتم : احمد آقا ننویس، مگه نشنیدی، جمال زنده است، اگه مامانم این پلاکارد رو ببینه، دق می کنه. سرش را بلند کرد و گفت: من جمال شما رو دیدم.توی بهشت بود. همان دو ماه پیش موقع عملیات شهید شده! انگار آب سردی روی من ریخته بودند. همه ی غم ها به سراغم آمد. من به حرف های احمد آقا اطمینان داشتم. کمی با حالت پریشانی به احمد آقا نگاه کردم. همه خاطرات داداش جمال از جلوی چشمانم عبور کرد. آب دهانم را فرو دادم و گفتم : داداشم حرف دیگه ای نزد؟ احمد آقا سرش را بالا آورد و ادامه داد: چرا، به من گفت: دو ماه برام نماز قضا بخوان. من هم چند وقتی هست که شروع کردم به خواندن. بعد از آن مطمئن شدیم که جمال شهید شده . چند روز بعد فهمیدیم خبر مجروحیت جمال هم اشتباه بود. مراسم یادبودی برای جمال در مسجد برگزار شد. احمد آقا همه ی بچه ها را جمع کرد و در مراسم شرکت کرد. خودش هم بسیار با ادب در مسجد نشسته بود. بعدها وقتی از او درباره ی این مسئله سوال کردم گفت: مولای ما امام زمان ( عج) در مراسم ختم شهید جمال حضور یافته بود. برای همین اصرار داشتم همه ی بچه ها شرکت کنند. جمال به جرگه ی شهدای گمنام پیوست و دیگر پیکرش بازنگشت. بعدها یکی از دوستان جمال که در قم سکونت دارد تماس گرفت و گفت: من جمال را در عالم رویا دیده ام. جمال گفت: ما با کاروان شهدای گمنام برگشته ایم و در مجاورت مسجدجمکران، بالای کوه خضر، حضور داریم! من بعدها شنیدم که آیت الله حق شناس درباره ی اهمیت نماز به کلام احمد آقا روی منبر استناد می کردند که :(( داداش جون، نماز این قدر اهمیت داره که اون شهید می یاد به دوستش می گه دو ماه برای من نماز بخوان، حتی شهید هم نمی خواهد حق الله به گردن داشته باشد.)) بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_چـهـل_و_یـکـم «جمال» استاد محمد شاهی برادرم جمال از دوستان نزدیک احم
🍃🎀 💚 «مفقودالاثر» یکی ازدوستان شهیدواستادمحمدشاهی توی پایگاه بسیج مسجدبودیم.بعدازاتمام کار ایست وبازرسی می خواستم برگردم خانه. طبق معمول ازبچه ها خداحافظی کردم.وقتی می خواستم بروم احمدآقا آمدوگفت:می خوای باموتور برسونمت؟ گفتم:نه خونه ی مانزدیکه.خودم ازتوی بازار مولوی پیاده میرم. دوباره نگاهی به من کردوگفت:یه وقت سگ دنبالت میکنه واذیت میشی؟ گفتم:نه بابا،سگ کجابود.من هرشب دارم این راه رو میرم.دوباره گفت:بزار برسونمت. پیچ کوچه مسجدرو رد کردمو واردبازار مولوی شدم.یکدفعه دیدم هفت هشت تاسگ گنده وسیاه روبه روی من وسط بازار وایسادن!! چی کارکنم این هاکجا بودن؟برم؟برگردم؟! خلاصه بچه های مسجدرا صدا زدم و... تازه یاد حرف احمدآقا افتادم.یعنی میدونست قراره سگ جلوی من قرار بگیره؟! پیرمردساده دل همین که ازخوداحمدآقا شنید برایش کافی بود. دیگر دنبال سندومدرک نمی گشت!اشک میریخت وخدارا شکر میکرد. بعدازآن صحبت، خانواده ی آنها بارها باصلیب سرخ نامه نگاری کردند.اما هیچ خبری نگرفتند. برخی این پدررا ساده می خواندند که به حرف یک جوان اعتمادکرده ومی گوید پسرم زنده است. اما این پدر اعتمادکامل به حرف های احمدآقا داشت.البته خوابی هم که درهمان ایام دیده بود کلام احمدآقا راتاییدمیکرد. صدق کلام احمدآقا پنج سال بعدمشخص شد.در مردادماه سال1369اسرای ایران وعراق تبادل شدند. بعداعلام شدکه تعدادی از مفقودان ایرانی که دراردوگاه های مخفی رژیم صدام بودند آزاد شده اند. مسجدو محله ی امین الدوله چراغانی شد. آزاده ی سرافراز ابوالفضل میرزایی،که هیج کس تازمان آزادی از زنده بودن او مطمئن نبود،به وطن بازگشت. اما آن روز دیگراحمدآقا درمیان ما نبود. چندپسر داشت.یکی ازآنها راهی جبهه شد.مدتی بعدودر جریان عملیات پسرش مفقودالاثرشد.خیلی ها میگفتند:که پسراو درجریان عملیات شهید شده. حتی برخی گفتند:ماپیکر این شهید را دیده ایم.همه ی اهل محل ایشان رابه عنوان پدرشهید میشناختند. این پدر،انسان بسیار زحمت کشی بود اما اهل مسجدو نمازجماعت نبود. اویک ویژگی دیگرهم داشت وآن اینکه به احمدآقا خیلی ارادت داشت. این اواخرکه حالات احمدآقا خیلی عارفانه شده بود درحضور اوصحبت ازپسر همین آقا شد.ازهمین شهید. احمدآقا خیلی محکم وباصراحت گفت:پسرایشان شهید نشده والان در زندانهای عراق اسیراست! بعدادامه داد:روزی میرسدکه پسرش برمیگردد. من خیلی خوشحال شدم.رفتم به آن پدرگفتم:احمدآقا رو قبول داری؟ گفت:بله،پاک ترین وبهترین جوان این محل احمدآقاست. باخوشحالی گفتم:احمدآقا میگه پسرشما زنده است.درزندان های عراق اسیره وبعدها برمیگرده. خیلی خوشحال شد.گفت:خودت ازاحمدآقا شنیدی؟ گفتم:آره،همین الان تومسجدداشت درباره ی پسرشما صحبت میکرد. بامن راه افتادوآمد مسجد.نشست کناراحمدآقا وشروع به صحبت کرد. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀