eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[مـــــوضوع:موسیقے😄🎺🎻🎤] دیـــــرین دیـــــرین🎈 سلام!✌️ میگم که سازو آواز دوس دارین؟ منم دوس دارم⛏😐 ولےشنیدم میگن آدموعصبانی میکنه😐 جدی،کلی دانشمند گفتن، یه سرچ توگوگل همه چی رو روشن میکنه👌🎈 تواین اوضا اقتصادیه بد، همینجوریشم همگی از دم عصبی طوریم😂💛 بیاد عصاب مصاب نزاره دیگه بدتر!😑 حالــــــــــا اینابه کنار!😐 یه عده دورازجونه شماها😂🙊 عاشقه آقای ی هم میشن! فکرکنم داریم به قهقرایی که نقےمعمولےگفت میریم😐 مثلاخواننده های مثل اقای 🌹🍃 که مجازهم میخونند (خدابه دورچادریامونم عاشقشون شدن😐) خوبه گوش دادنه گهگاهی به موسیقیاشون که روح حماسه رو زنده کنه! اما نه این مدلیات😐 طرف زن داره خب!😡 من عاشقه شوهره شمابشم، چشامودرنمیارین؟😂😐 هرچیزی خوبه☺️🎈 نمیگم گوش ندید، اما بیاین کنارهم کمش کنیم، یا حداقل ۲ثانیه نشده عاشقه خواننده نشیم⛏😐 حیفه گوشاتون نیست میزارین چرت و پرته بعضی از خواننده هاروگوش بدن؟😐📢 که شده این: نروووو تواگه بری دووم نمیارم😐 بروووو دیگه ازت خستم😐 آخرش بره یانره؟⛏😂 بنظرم نیم خیزشه! ♡جدےطور: ‌[میگم یوقت زشت نباشه،قرآنامون خاک میخوره روتاقچه،ولےهندزفری همش توگوشمونه😑❗️ داریم آهنگه فلان رو گوش میدیم! چی بهتراز نوای یکم بریم سمتش... آرومه مطلقه❤️🍃 باهم کنارهم، ازهمین امروز شروع کنیم! شاید فردا دیرباشه🙏☺️] ☆پےنوشت: کسےروببینم عاشق خواننده و ماننده شده، ریموو د کانال عاشقانه های حلال😂 یاعلے😄🌹🎈🍃 🎈||• @asheghaneh_halal 🍃 ❤️🍃
۱۶ تیر ۱۳۹۷
#ریحانه >🌼<بندگیـــم✌️ راآشڪارا >🍃< به رُخ مـــی ڪشم😇 >🌼<لذتـــ✨ــش بیشتر >🍃<است از آزادیــــــِ تو! #چادرم_دوستت_دارم👌❤️ 《👑》 @asheghaneh_halal
۱۶ تیر ۱۳۹۷
#مجردانه /•میخــورم حسرت<😢>همیشــه \•دخــــ🙈ــــــتــر همسایه ڪه /•ڪاسه ے آشَشـ<🍲>چــرا⁉️ \•یڪبار مصرف بوده است<😑> #فقط_بگوچرا😂 |✍حسین مرادے| {♥}• @asheghaneh_halal
۱۶ تیر ۱۳۹۷
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز به نیت: "شهیـد محمد عزیزے" جمع صلوات گذشتھ 🌷۱۱۱۵🌷 ارسال صلوات ها👇 🍃🌸 @yas_ali110 ھـر روز مهمان یڪ شهیـد👇 |🕊| @asheghaneh_halal 🌷 🍃🕊 🌷🍃🌷
۱۶ تیر ۱۳۹۷
😜°| |°😜 از یڪ‌نفـ🗣ــر میپرسن سوتفاهم ایـ🇮🇷ــران وغرب از ڪجا اغاز شد طرف میگه: سوتفاهم ایران وغرب از آنجایے آغاز شد ڪه به وزیر 100 ڪیلویےما میگن ظریف😶 و به خانم 60 ڪیلویے طرف مذاڪره کننده میگن هشت تن‼️ و به وزیر امور خارجه آمریڪـ🇺🇸ـا ڪه اومده به مذاڪرات گوش ڪنه میگن‌ڪرے😂😂 [خنــدیـ😜ـشـــه نـــوشــتــــ✍] اینو دیگه محال شنیده باشیــدهنگ ڪردیــد نه⁉️ تااڪتشافات بعدے شمارو به حال خودتون میسپارم😅 ڪلیڪ ڪن نابغـــه میشے😉👇 |•😜•| @asheghaneh_halal ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۱۶ تیر ۱۳۹۷
#شهید_زنده ✍حاج‌احمد بہ‌بعضےاز فرماندهان جنگ لقبِ ماست‌فروش‌داده‌بود! میگفت:اینهاعناصرعملیاتےنیستندفقط بلدند در ستاد بنشینند ودستور بدهند😏 حال و روز برخےمسئولین امروزڪشور😶❗ 🕊| @ASHEGHANEH_HALAL
۱۶ تیر ۱۳۹۷
#قرار_عاشقی /●با نام رضا بهـ🍃 \●سینه ها گل بزنید❤️ \●وز ازسرشک بهـ🌹 /● بارگاه‌او پل‌بزنید😄 /●خودگفته که هروقت👌 \●‌گرفتـــــــــارشدید🍃 \●بر دامـــــ💕ـــــن من /●دست توسل بزنید😍 به وقتِ ساعت20💛 •°🎈°• @asheghaneh_halal
۱۶ تیر ۱۳۹۷
خودتان را از لحاظ علمـ📜 مجهز کنید. علم از جملہ چیزهایے ست کہ تا آخر عمربراے انسان مفید است.👌 اگر بر این علم،عمل خوبـ🍃 و ماندگارے مترتب شود، براے بعد از مرگـ☠ هم مفید خواهد بود.😌 درس خواندنـ📖... یڪ فریضہ ے اصلے براے شماست.☝️ (دام‌ظلہ) {🌹} @asheghaneh_halal
۱۶ تیر ۱۳۹۷
🌸🍃 🍃 #همسفرانه نڪندفڪرڪنے/°☝️°/ دردل من یادتو نیست/° ☹️°/ گوش ڪن نبض‌دلم/°😍°/ زمزمـه اش با تو یڪیست /°🙈°/ #همیشه‌درقلب‌منےحضرت‌یار😘 🍃 @asheghaneh_halal 🌸🍃
۱۶ تیر ۱۳۹۷
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😊] ببینَمـ با امتِـتاناتـون📚 تِـتال تَلـدین؟ مَبینمـ مشلوط پَشلوط بـِتینااا😌☝️ [😊] به ایشون میگن خاله ریـزه😍👌 قراره در آینده خانم معلم بشه😎 خیــلے هم سخت گیر هستن😉 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_Halal
۱۶ تیر ۱۳۹۷
°🌙| #آقامونه |🌙° °| ز بــوے ڪفـــر و نفــاقـ😒 /° و ز بــوے فتـنه و تزویــر😐 °\ در ایــنـ زمــانه‌ے سالــوسـ °| شـــــدے تـــو آقــا پیــــر😔 °| دلــ شڪـسـته‌ے مـــا را💔 °\ و قفـــلـ بســته‌ے مــا را⛓ /° فقــط بـــدســـتـ تــــو😍 °| و صاحـبـ‌الــزمانـ(عـج) تدبیــر💚 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🙏 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍✌️ #نگاره(80)📸 🌹| @Asheghaneh_Halal
۱۶ تیر ۱۳۹۷
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 ⃣ °•○●﷽●○•° با باز شدن در خونه از بوی قرمه سبزی سرم گیج رفت .خلاصه همچی و یادم رفت و بدون اینکه توجه ای ب لباسام ک ازش آب میچکید داشته باشم مستقیم رفتم آشپزخونه مثه قحطی زده ها شیرجه زدم سمت گاز و در قابلمه رو برداشتم و ی نفس عمیق کشیدم تو حال خوشم غرق بودم ک یهو صدای جیغی منو از اون حس قشنگم بیرون کشید فاااااااااااطمهههههههههههههههههههههه با این وضع اومدییی آشپزخونه ؟؟ مگه نمیدونیییی بدممم میادد؟ بدووو برو بیروووون به نشونه تسلیم دستام و بالا گرفتم قیافم و مظلوم کردم و گفتم : چشمم مامان جان چرا داد میزنی زَهرم ترکید مامان :بلااا و مامان جان بدوو برو لباسات و عوض کن چشمممم ولی خانوم اجازه هست چیزی بگم ؟؟؟ یجوری نگام کرد و اماده بود چرت و پرت بگم و یچیزی برام پرت کنه که گفتم :سلامممم مامان:علیییککک،برووو فهمیدم اگه بیشتر از این بمونم دخلم در اومده داشتمم میرفتم سمت اتاقم ک دوباره داد زد +فاااااااطمههههههههه _جانمممممممم +وایستا ببینم با تعجب نگاش میکردم اومد نزدیکم دستش و گرفت زیر چونه ام و سرم و به چپ و راست چرخوند یهو محکم زد تو صورتش چند لحظه ک گذشت تازه یه هولی افتاد تو دلم و حدس زدم ک چیشده +صورتت چیشدهه؟؟ به مِن مِن افتادم و گفتم _ها ؟ صورتم ؟ صورتم چیشد ؟ چپ چپ نگام کرد جوری که انگاری داره میگه خر خودتی دیدم اینجوری فایده نداره اگه تعریف نکنم چیشده دست از سرم بر نمیداره گلوم و صاف کردم و گفتم : چیزی نشده فقط اون شب که خودم مجبور شدم برم کلاس یهو یکی پرید وسط حرفم و گفت : خب ؟؟؟ نفسم حبس شد و برگشتم عقب با چشمای جدی پدرم روبه رو شدم تو چشاش همیشه یه نیرویی بود که اجازه نمیداد دروغ بگم بهش. نگاهش نافذ بود.حس میکردم میتونه ذهنم و بخونه اگه به چشمام نگاه کنه . واسه همین سرم و گرفتم پایین و بعد چند لحظه مکث گفتم :سلام‌ وقتی جوابم و داد یخورده امیدوار تر شدم و ادامه دادم : هیچی دیگه داشتم میگفتم تو راه بودم که یهو پام ب یه سنگ گنده گیر کرد و خوردم زمین منو هم ک میشناسید چقدر دست و پا چلفتیم ؟ اینارو که گفتم بدون حتی لحظه ای مکث رفتم سمت اتاقم و گفتم : میرم لباسم و عوض کنم اگه میموندم مطمئنا بابای زیرک من به این سادگیا نمیگذشت و همچی و میفهمید لباسامو عوض کردم دوباره یخورده کرم زدم به صورتم تودلم به بارونم بد و بیراه گفتم که باعث شد صورتم مشخص بشه دوباره رفتم آشپزخونه قبل اینکه برم داخل ی نفس عمیق کشیدم و سعی کردم ریلکس باشم نشسته بودن سر میز یه صندلی و کشیدم بیرون و نشستم روش برای اینکه جو و یخورده عوض کنم و بار سنگین نگاهشون برام سبک تر شه گفتم _بح بح مامان خانوم چ کردهه دلارو دیونه کردهه مادرم به یه لبخند ساده اکتفا کرد ولی پدرم همون قدر جدی و پر جذبه غذاشو میخورد و واکنشی نشون نداد فقط گاه و بیگاه زیر چشمی ب صورتم نگاه میکرد سعی کردم ب چیزی جز قرمه سبزی ک دارم میخورم فکر نکنم تازه همچی و یادم رفته بود که بابام گفت : حالا مجبور نبودی انقدر اذیت کنی خودتو نفهمیدم منظورشو منتظر موندم ادامه بده که گفت :صورتت و میگم. لازم نبود انقدر رنگ آمیزی کنی روشو حالا که دیده شد چیو پنهون میکنی ؟ چیزی نگفتم مامانم بابام و نگاه کرد و گفت : میشه بعدا راجبش صحبت کنید ؟ بابام دوباره روشو کرد سمت من وانگار ن انگار ک صدای مادرم و شنیده ادامه داد :خب منتظرم کامل کنی حرفتو سعی کردم دستپاچه نشم که فکر کنه دروغ میگم :گفتم دیگه خیره نگام کرد ک ادامه دادم _خب یه دزد دنبالم کرد منم فرار کردم خوردم زمین. بعدشم ی چند نفر اومدن و اونم ترسید در رفت بابام پیروزمندانه به مادرم نگاه کرد و پوزخند زد و گفت +خب دیدی که حق با من بود ؟ چیزایی ک من میگم محدودیت نیست اونارو میگم ک از این مشکلا پیش نیاد همیشه نیستن ادمایی ک اینجور مواقع سر برسن و آقا دزده فرار کنه روش و کرد سمت من و گفت +شماهم بدون مادرت دیگه جایی نمیری تا وقتی که ی سری چیزا و بفهمی بعدم بدون اینکه اجازه بده حرفی بزنم یا اعتراضی کنم رفت کلافه دستم و به سرم گرفتم و برای هزارمین بار تکرار کردم : کاش تک فرزند نبودم. رو به مادرم گفتم : یعنی چی مگه من بچم؟؟شیش ماه دیگه کنکور دارم دارم میرم دانشگاه اخه این با عقل کی جور میاد ک با مامانم برم اینو اونور یه نگا ب بشقاب انداختم کوفتم شد نتونستم دیگه بخورم از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم و درو محکم پشتم بستم ... بہ قلمِ🖊 ــ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
۱۶ تیر ۱۳۹۷