عاشقانه های حلال C᭄
[• #مجردانه♡•] ⭐️پرسش هایی برای ازدواج برتر👇🏻 💛 مردی كه قصد جدی برای ازدواج دارد به دنبال محسنات خ
[• #مجردانه♡•]
⭐️پرسش هایی برای ازدواج برتر👇🏻
💛 اگر زنی به شما می آموزد كه چگونه مرد باشيد ، شما هنوز مرد نيستيد و اين زن مادر شما خواهد بود
💛 شما برای هميشه نزد مادر خود نمی مانيد و بعد از يادگيری او را ترك می كنيد .
💛با اين زن ازدواج نكنيد چون شما هنوز رشد خود را كامل نكرده ايد ، از اين زن بابت يادگيری آنچه نمی دانيد سوء استفاده نكنيد
💛مردی كه قصد جدی برای ازدواج دارد اين سؤالات را از خود مي پرسد :
💛 آيا اين زن كسی است كه من می توانم او را خوشحال كنم ؟
💛 آيا اين زن با آنچه من فرآهم می كنم راضی خواهد بود و يا الان راضی است؟
💛 آيا در راضی كردن اين زن قهرمان خواهم بود و به خودم افتخار خواهم كرد؟
💛 آيا می توانم به اين زن اعتماد كنم؟
#پایان
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
#پشتک
مادرانه
دستم را بگیر حضرت مادر...💚
خوشگل ــسازے😌👇
@ASHEGHANEH_HALAL
🍃
✨🌿🌼~•
#قائمانه
☔️نزدیکدانستن ظهور، موجب نورانیت دلها میشود.
💪این تمرینهای دستهجمعی در #بلایا، نوعی آمادگی برای #ظهور است
🔹این اوضاعی که در عالم پدید آمده است، روز به روز دارد ما را به وقایع قبل از ظهور نزدیکتر میکند. البته نمیدانیم که ظهور، چقدر به ما نزدیک شده است اما طبیعتاً وقتی وضعیت عالم را نگاه میکنیم، خودمان را هر لحظه به آن واقعیت بزرگ تاریخ بشریت، نزدیکتر احساس میکنیم.
🔹ما وقتی در این بلایا (مثل بیماری کرونا و...) این تمرینهای دستهجمعی و فعالیتهای جهادی را در کنار همدیگر انجام میدهیم، بهنوعی داریم آماده میشویم که امامت آن حضرت را بپذیریم و إنشاءالله که این کارها و این آمادگیها ما را لایق ظهور حضرت کند.
🔹جدا از دعا برای تعجیل فرج و اینکه فرمودهاند همۀ مؤمنین، آمادهشدن برای فرج را مدنظر قرار بدهند، همین توجه به امر فرج و احساس نزدیکبودن ظهور، خیلی موضوع مهمی است. اساساً اگر ما ظهور را نزدیک ببینیم، دلهای ما نورانی میشود و عبادتهای ما بهتر خواهد شد و حتی از بلایا هم بیشتر در امان خواهیم بود. این احساس نزدیکی برای ظهور واقعاً در تقویت ایمان مردم و در نزدیکشدن دلها به خداوند، تأثیر شگرفی دارد.
👤علیرضا پناهیان
🚩 گفتگو با رادیو اعتکاف - ۹۸.۱۲.۱۸
#السلامعلیالمهدیوعلیآبائه
#اللهمعجللولیکالفرج
#جمعههایبیقراری
@asheghane_halal
✨🌿🌼~•
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_یک آخرین بار یادمه چند ماه پیش بود که اونم من واست خریدم
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_شصت_و_دو
فاطمه نگاه مشکوکی به سهیل که داشت روی میز رو دستمال میکشه کرد و گفت: اوهوم یعنی چی؟
سهیل خندید و گفت: اوهوم یک کلمه خارجیه که تا به حال معادل فارسیش پیدا نشده.
فاطمه کلافه و با عصبانیت گفت: الان جای شوخیه؟ از مینا میپرسم، اون احتمالا میدونه کجا باید رفت و چیکار کرد ،یک سری آمپول و قرص داره که مصرف کنیم خودش سقط میشه
سهیل آروم گفت: حالا نمیخوای در موردش یک کم فکر کنی؟
-در مورد چی؟
-در مورد این که شاید این یک نعمت باشه که خدا فرستاده؟
-همه اتفاقای زندگی رو خدا نمیفرسته، یک سری از اون بداش نتیجه غفلت بنده هاشه، مخصوصا این یکی هاش...
سهیل چیزی نگفت و دستمال رو توی ظرف شویی تکوند و گفت: چایی نداریم؟
-زیر کتری رو روشن کن، جوش بود، اما سرد شده ...
سهیل در سکوت زیر کتری رو روشن کرد و به سمت تلویزیون رفت که فاطمه گفت: چی شد؟ چرا رفتی؟ داریم حرف میزنیم ها
-چی بگم؟ مگه نظر منو خواستی؟
-الان دارم گل لگد میکنم سهیل؟!
سهیل خندید و گفت: نه فعلا که داری ظرف میشوری
فاطمه دستاش رو آب کشید و گفت: تو نظر دیگه ای که نداری؟
-بذار یک کم فکر کنم!
فاطمه که مطمئن بود سهیل هم باهاش هم عقیده ست، اما الان با این طرز حرف زدنش چیز دیگه ای میدید، عصبانی شد وگفت: به چی فکر کنی؟ خوب اگه زمان بگذره که جون میگیره، اون موقع نمی تونیم کاری کنیم چون گناه داره
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_دو فاطمه نگاه مشکوکی به سهیل که داشت روی میز رو دستمال می
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_شصت_و_سه
سهیل چیزی نگفت، فاطمه با استکان چایی رو به روش نشست و گفت: سهیل؟ الان یعنی چی؟ من این بچه رو نمیخوام ها
سهیل به فاطمه نگاه نکرد و فقط گفت: اگه من بخوام راضی میشی نگهش داری؟
فاطمه که شوکه شده بود گفت: یعنی چی اگه من بخوام؟ ما قرارمون این نبود که بچه دار بشیم
-حالا که شدیم
فاطمه نفسش رو محکم بیرون داد و بعد از چند لحظه توی چشمهای سهیل نگاه کرد و گفت: اگه من نخوام راضی میشی سقطش کنیم؟
سهیل با شیطنت خندید و دستش رو روی شونه فاطمه گذاشت و با حالت مرموزی گفت: نه
فاطمه که عصبانی شده بود از جاش بلند شد و با صدای بلندی گفت: نه و نگمه، فکر کرده من باهاش شوخی دارم ،اصلا همین الان زنگ میزنم به مینا
سهیل که بی خیال روی مبل نشسته بود و به رفتن فاطمه به سمت گوشی نگاه میکرد گفت: تو این کارو نمیکنی؟
فاطمه برگشت و با کلافگی نگاش کرد و گفت: سهیل حوصله شوخی ندارم...
بعد هم به سمت گوشی رفت و شماره رو گرفت، سهیل از جاش بلند شد و خیلی عادی به سمت تلفن رفت و سیمش رو کشید. فاطمه که با تعجب نگاش میکرد گفت: چیکار میکنی؟
-چرا فکر میکنی باهات شوخی دارم؟ بهت گفتم اجازه بده یک کم فکر کنیم
-یک کم یعنی چقدر؟
-یعنی مثلا یکی دو روز
-خوب من تا به مینا بگم اون آمپولا رو واسم گیر بیاره اون یکی دو روزم میگذره
سهیل جدی شد و گفت: فاطمه تو الان احساست بر عقلت حاکمه، بذار یک کم جو بخوابه بعد تصمیم بگیر.
-من این بچه رو نمی خوام، می فهمی؟ اونم الان، توی این موقعیت ... هنوز سال علی نشده... اون وقت من حامله ام ...
اون وقت من دنبال خوش خوشانمم...
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
.
.
یه رب بیس دقیقه دیگه
قرارِمون همینجا...خُب؟!☺️🖐
🆔 @Heiyat_Majazi
.
.