eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[• ♡•] ✅•قبل‌ از ازدواج باید بدانید: 💡•اهداف زندگے طرف مقابلتان چیست؟ 💞در لحظاتے که بسیار عاشق هستید و مطمئنید این دختر یا پسر همان است که میخواهید، فراموش نکنید "هدف هاے زندگے" طرف مقابل را بشناسید. یک سوال قدیمے وجود دارد که همه باید از همسر آینده خود بپرسند: «تو ۱۰ سال آینده خود را کجا مے بینے؟» یا «میخواهے ۲۰ سال آینده چه زندگے اے داشته باشے؟» 🔖•اهداف شغلےطرف مقابلتان چیست؟ کجا مےخواهد زندگے کند؟ دوست دارد در جایے ثابت باشد یا هر جا باد مےوزد برود؟ 💭•هر کس یک طرح یا آرزوے اصلی دارد. دریابید آیا شما میخواهید همسفر رویاهاے همسر آینده تان باشید یا نه؟ 🎈•البته نمےتوانید همه چیز را درمورد همسرتان بفهمید. گذر زمان شما را پخته تر خواهد کرد و مطالب بیشترے در مورد هم مےفهمید. اگر مسائل اصلےو اولیه را از ابتدا درست کنار هم قرار دهید تا آخر عمر یک زندگے شاد خواهید داشت. مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
تحدیر جز 26.mp3
4.76M
••🍃🎙•• 🌙: تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء بیست وششمـــ •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
l|🍲|l #مائده شامی گوشت و حبوبات🥪 مواد لازم برای۶ نفر گوشت قرمز ۱۵۰ گرم نخود نصف لیوان عدس نصف لیوان لوبیا چیتی نصف لیوان سیب زمینی متوسط ۱ عدد پیاز بزرگ ۱ عدد تخم مرغ ۲ عدد نمک و فلفل و زرد چوبه به مقدار لازم آرد نخودچی ۲ قاشق غذا خوری طرز تهیه: ۱- حبوبات رو حتما از شب قبل خیس کنین و چندبار آبش رو عوض کنین. ۲- همه حبوبات رو با هم بزارین روی حرارت تا نیم پز بشن. ۳- گوشت رو جدا داخل قابلمه ای گذاشته تا بپزه ۴- بعد اینکه حبوبات نیم پز شدن داخل صافی ریخته و روشون آب گرم بریزید. ۵- حبوبات رو به همراه سیب زمینی پوست گرفته و نصف پیاز و کمی زردچوبه بزارید تا جایی که سیب زمینی ها پخته شن. ۶- بعد از پختن مواد رو داخل صافی ریخته تا آب اضافیش کشیده شه. ۷- موادمون که خنک شدن رو به همراه گوشت و بقیه پیاز داخل چرخ گوشت ریخته و چرخ میکنیم. ۸- در آخر تخم مرغ و آرد نخود چی و نمک و فلفل و زردچوبه ریخته موادمون رو هم زده یه نیم ساعت داخل یخچال میزاریم بعد سرخشون میکنیم. •• افطارے امروزتو نذر شهید[حامد زمانی نیا]ڪن.. کدبانـ|😌|ــو جـانـ😉✋ l|🍲|l @asheghaneh_halal
. |° °| پست موقتـ✋ رمانـ جذابـ و ارزشے👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/3482 اعـــضاے جدید💐 از اینجـــا با مـــا همراهـ باشید👌 با رمانـ فوق العــادهـ 😍 ✅ جهــت دستــرسے آسانتــر و ڪامل تر به رمــان فعلے هشتک را در ڪانال ســــرچ ڪنــید😍 راستے😌 رمـــان هاے دیگـــه اے هم بارگــذارے شده ڪه با ســـرچ هشتڪ مےتونید بهشـــون دستـــرسے پــیدا ڪنین🍃🌺🍃🌺 🎈😅
﴾💞﴿ ﴿ ﴾ . . [😕] این دل اگر کم است [😍] بگو ، ســ|ـــر بیـاورم [😌] یا امـــــــر ڪـن ڪہ [💕] یڪ دلِ دیگر بیاورم [😎] خیلۍخلاصہ‌عرض‌کنم [😙] دوسـتْ دارَمـــَـــتــــــــ [😋] دیگر نشد عبارٺ بھتر بیاورم 😃👇 😉🙏 🙁💝 . . [🌎]ـتو مـــــرا جـــــان و جـــــهانے👇 ﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal
📚✨ ✨ 【• 🎁 •】 . . ❣✐ـــ ـ ــــ ـ نویسنده در این کتاب، به عمد، از فضای علمی و تخصصی رسانه و ارتباطات خارج شده و متناسب با نیاز عامه مردم، به عنوان مخاطب اصلی «نهضت سواد رسانه ای»، محتوای خود را با بیانی ساده و روان، اما در قالبی جذاب و متفاوت ارائه کرده است. در بخش ابتدایی کتاب، مقدماتی در مورد سواد رسانه ای و لزوم پرداختن به «نهضت سواد رسانه ای» به عنوان نیاز امروز کشور مطرح شده و در ادامه، در قالب 15 فصل، نکاتی راهبردی برای استفاده صحیح و بهینه از رسانه های مختلف ارائه شده است. به همین منظور این کتاب «150 هشتگ» نامیده شد؛ 15 فصل و در هر فصل 10 نکته راهبردی که در مجموع می شود 150 نکته راهبردی برای استفاده از رسانه ها. ڪـــتـــ📖ـاب : 150هشتگ نهضت سواد رسانه ای °| پدید آورنده : سید بشیر حسینی, حسین حق پناه🌱 |° ناشـ📇ـــر : رواق اندیشه . . مــطالـعہ با طـعـم لذٺـــــــ😃👇 ✨ °• 📚✨•° @asheghaneh_halal
•💚• •| 📿 |• بازآ کہ در فراق تو در چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر 🍃الله اکبر 🍃 است.. الهم عجل لولیک الفرج •🌸دعاےافطار🌸• 😌 😍 دم‌افطار‌فقط ذڪر حسین‌شیرین‌استـ👇 •💚• http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°🐝| |🐝° این عَکشِہ مال پالشالِہ کہ لَفتِہ بودیم حَلَمِ امام لِژا|☺️• این چادُل هم|🌸• مامانم واشَم اَژ کِنالِ حَلــَم گِلـِفتہ|😎• خیلے اوجِلِہ|😌• بهم میاد،نہ|😉• تاااژه وَختے لَفتیم حَلَم اون آقاها کہ پشمالو دالَن بهم شیلینے دادن|😁• هے میگفتن شِہ دُختَل ناژ و خانومے هَشتے|😌• چقد چادُل بهت میاد|🤓• خیلی خوش گُژُشت|😍• مامانم میگہ امشال شاید نتونیم بِلیم|😢• ولے من شیلینے میخوااام|😫• دعا میتُنَم امشال همہ بِلید مَهشَد منم بِلَم|🙏• ایشالا اون آقاها کہ پشمالو دالَن هم بهتون شیلینے بِدَن|😍• فِخَط همہ شیلینے ها لو نــَخولید واشہ منم بــِژالید|😬• استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_بیست_و_چهارم🦋🌱 دنبال ارشیا راه افتاد تا توی اتاق، باید ذهنش را
[• 💍 •] 🦋🌱 حواست اینجاست؟با توام ریحانه... با تلنگر ارشیا به زمان حال برگشت.چطور در چند دقیقه غرق خاطره ها شده بود... _چی؟ آره حواسم اینجاست _شنیدی دکتر چی گفت؟ بالاخره تا فردا مرخص میشم! _خداروشکر، این که خیلی خوبه _هه... بنشینمو صبر پیش گیرم! خوب می دانست درد اصلی همسرش را! ارشیا مرخص شد با دست و پای گچ گرفته و اخمی غلیظ که باز شدنی نبود اصلا! رادمنش با جدیت تمام پیگیر کارهای شرکت و افخم بود. اما آنطور که معلوم بود اوضاع مالی ارشیا هر روز خطرناک تر می شد و هیچ‌ خبری از پیدا شدن افخم نبود ...ریحانه اگر همسرش را دوست نداشت با ترحم نگاهش می کرد! باید دست به کار می شد برای نگه داشتن زندگیش. فشارخون ارشیا مدام بالا می رفت و دکتر جدیدا قرص آرامبخش و فشار هم تجویز کرده بود و این اصلا نشانه ی خوبی نبود! با ترانه و زری خانم مشورت کرده بود، هر چند دلش راضی به این کار نبود اما باید کمکی می کرد. این روزها ارشیا سر کوچک ترین مساله ای داد و قال راه می انداخت و رگ های گردنش متورم می شد. می ترسید از گفتن، اما چاره ای نبود ... برای تصمیمی که گرفته بود عزمش را جزم کرد. اگر حالا نمی توانست کاری کند و مفید باشد پس کی؟ جعبه را روی پای گچ گرفته اش گذاشت و لبه تخت نشست. سعی کرد لبخند بزند اما بیهوده بود. ارشیا با بدخلقی گفت : _این چیه؟ _جعبه ی جواهراتم _خب؟ شانه اش را بالا انداخت و گفت: _لازمش ندارم _بنداز دور _شاید به دردت بخوره _که کاردستی درست کنم؟ باید صبوری می کرد. در جعبه را باز کرد و به طلاهای داخلش اشاره کرد. پرُ بود از زیورآلات قیمتی این سالها، که هیچ وقت طعم خوشی را زیر دندانش نبرده بود و برقش فقط چشم نواز بود! _بفروش ارشیا کمی کجکی نگاهش کرد و ناگهان زد زیر خنده، بلند و صدا دار! اشک های به چشم نشسته اش را پاک کرد، سرش را تکان داد و گفت: _ببین به کجا رسیدم...خدایا! ریحانه اما بغض کرد از این همه خودآزاری او.صدایش را صاف کرد و گفت: _ارشیا جان،این روزا برای هر کسی پیش میاد، سخت هست اما گذراست.تو نباید انقدر خودت رو اذیت کنی. همه آدما توی زندگی چندبار شکست رو تجربه می کنن... هنوز کلامش تمام نشده بود که نفهمید ارشیا از کجای حرفش ناراحت شد، ناگهان مثل پلنگ زخم خورده نیم خیز شد و با دست چنان جعبه را پرت کرد که تمام محتویاتش روی تخت و زمین پخش شد...تا کی باید ریز ریز جمعشان می کرد؟! _شکست خوردن؟ تو چه می فهمی اصلا؟ ببینم من کی از تو کمک خواستم؟ هان؟ نکنه فکر کردی با فداکاریت دوباره همه چیز به روال عادی بر می گرده؟ مطمئن باش صدتا از این جعبه ها هم ناچیزه در مقابل بدهی های شرکت،اما من روی همین پای لنگ خودم دوباره وایمیستم. همینم مونده که تو با این عقل کوچیکت به من، به ارشیا نامجو ترحم کنی و از اموال شخصیت بذل و بخشش کنی! چنان قرمز و کبود شده بود که ریحانه به غلط کردن افتاد، اما روزها بود که برای گفتن این حرف ها با خودش کلنجار رفته بود. نباید کوتاه می آمد دست ارشیا را گرفت، محکم پسش زد و گفت: _برو بیرون دوباره کمی نزدیک تر رفت و با مهر گفت: _ارشیا جان، من زنتم. درسته که توان کمک آن چنانی ندارم اما بهرحال این طلاها و پس‌انداز هم ... ارشیا از نزدیکترین فاصله ممکن به صورتش تقریبا عربده زد: _بس کن، متنفرم از لحنی که بوی ترحم بده!چرا نمی فهمی؟ برو بیرون! ریحانه از چهره‌ی سرخ و کبودش ترسیده و مغزش انگار هنگ کرده بود. _بلند شو برو بیرون تا دستم هرز نرفته! لرزه به جانش افتاد، چقدر ترسناک شده بود،ارشیا تابحال هرگز حتی تهدید به‌زدن هم نکرده بود! صدای نفس های بلند و عصبیش توی گوش ریحانه کشیده تر می شد.حتما فشار خونش بالا رفته بود. چاره ای جز رفتن هم داشت؟! • • ادامھ‌ دارد...😉💕 • • نـویسندھ: الهـام تیمورے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌸 🌿 🍃 @asheghaneh_halal 💐🍃🌿🌸🍃🌼
[• 💍 •] 🦋🌱 باتنی لرزان بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت، یکی دوبار نزدیک بود زمین بخورد. قرص فشار و لیوان آب خنکی برداشت و برگشت سمت اتاق ... ارشیا دست سالمش را در موهای آشفته اش گره کرده بود،دلش ریش شد از دیدن وضع شوهر همیشه مغرورش. اشک های ناخوانده را پاک کرد و لیوان را جلوی رویش گرفت. دیوانه شده بود انگار! نفهمید چطور با دست گچ گرفته لیوان را پرت کرد و فریاد زد: _فقط برو تمام شب را با استرس سر کرد، مدام بین اتاق ارشیا و سالن در تردد بود تا نکند در خواب حالش بد بشود. بیشتر نگران فردا بود که چه عکس العملی نشان بدهد! ریحانه هیچ وقت انقدر دلیر نشده بود که بدون اطلاع همسرش دست به چنین کار بزرگی بزند مطمئن بود آشوب به پا می شود، بخاطر همین دست به دامن رادمنش شده بود ... سینی صبحانه را آماده کرده و روی میز گذاشت. در نهایت احتیاط در کمد را باز کرد و برای جمع کردن لباس ها و توی چمدان گذاشتنشان دست به کار شد. لحظه ای آرامش نداشت ...به معنای واقعی کلمه می ترسید! با اینکه حالا برای جمع و جور کردن خیلی زود بود، اما نمی خواست بیکار بماند. چقدر لباس بدون استفاده داشت. _خوبه!جمع کن، زودتر خودت رو از این مهلکه نجات بده هنوز بیدار نشده و این همه تمسخر؟ خدا بخیر می کرد فقط... کت و دامنی را که توی دستش بود دوباره سرجایش گذاشت و به سمت او برگشت.لبخند قشنگی زد و گفت: _صبح بخیر، بهتری؟ ارشیا به وضوح با دیدن لبخند او تعجب کرد.شاید فکر می کرد بخاطر داد و فریادهای دیشب دارد برای قهر می رود _صبحونه رو آماده کردم، الان میام فقط صبر کن قرصاتم بیارم. دوباره گره ابروهایش محکم شد و لحنش تلخ: _لازم نکرده، شما به کارت برس! _عجله ای ندارم وقت هست _نمی دونستم قهر کردنم تایم داره! خوشحال شد، مطمئن بود ارشیا از تصور رفتنش به نوعی ناراحت شده که بدخلقی می کند، شاید به حضور مدامش عادت کرده بود!هر چند او تابحال قهر نکرده بود. دوباره خندید و در چمدان را بست. _حالا کی قهر کرده؟ _احتمالا خواهرت هم پُرت کرده! چقدر حسادت مردانه اش را دوست داشت... کره را روی نان تست مالید و گفت : خواهرم از خودمم مهربون تره ارشیا با نیشخند جواب داد: _حتی یکدرصد! مربای بهارنارنج را با قاشق روی نان کشید و به آرامی گفت: _هیچ خبری از افخم نشده، نه؟ لقمه اش را با اوقات تلخی پس زد.. _از اول صبح شروع نکن لطفا _فقط سوال کردم صدای زنگ در که آمد سریع بلند شد و‌ شالش‌ را روی سرش کشید. _منتظر کسی بودی؟ شانه هایش را بالا انداخت و برای‌ باز کردن‌در رفت. از دیدن ترانه که همراه رادمنش وارد شد تعجب کرد. خوش آمد گفت و طوری که مرد جوان نشنود در گوش خواهرش زمزمه کرد: _تو اینجا چکار می کنی؟اونم این وقت صبح! _اومدم عیادت! نکنه باید وقت قبلی می گرفتم؟ واقعا زمان مناسبی برای عیادت نبود آن هم امروز! • • ادامھ‌ دارد...😉💕 • • نـویسندھ: الهـام تیمورے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌸 🌿 🍃 @asheghaneh_halal 💐🍃🌿🌸🍃🌼
[• #آقامونه😌☝️ •] •|° ‌تشنه‌ِی یک لحظه دیدارِ☺️ تو اَم...💚 °|• حال مرا روزه‌داری📿 لحظه‌یِ افطار می‌فهمد فقط✋ ۱۴ ثانیه به عڪس☝️🥰 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #محمدمهدی_نورقربانی /✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(749)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
°💓|💌° #انسیھ 🌌و‌سحر‌بخوان‌این‌دعا‌را 💚بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 🏵سَيِّدِي مَنْ لِي وَ مَنْ يَرْحَمُن
°💓|💌° 🌃و‌سحر‌بخوان‌این‌دعا‌را 💞بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 🌟وَ اقْبَلْ مِنِّي مَا أَقُولُ فَقَدْ دَعَوْتُ دَعْوَتُكَ بِهَذَا الدُّعَاءِ و آنچه مي گويم از من بپذير، من تو را به اين دعا خواندم، 🌈وَ أَنَا أَرْجُو أَنْ لاَ تَرُدَّنِي مَعْرِفَهً مِنِّي بِرَأْفَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ اميد دارم كه به خاطر معرفتم به رأفت و مهرت مرا باز نگرداني. 🌺إِلَهِي أَنْتَ الَّذِي لاَ يُخْفِيكَ سَائِلٌ وَ لاَ يَنْقُصُكَ نَائِلٌ أَنْتَ كَمَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا نَقُولُ خدايا تويي آن كه پرسنده اي ناتوانت نكند، و عطاگيري از تو نكاهد، تو چناني كه خود گويي، و بالاتر از آنچه ما مي گوييم 🌱اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْراً جَمِيلاً وَ فَرَجاً قَرِيباً وَ قَوْلاً صَادِقاً وَ أَجْراً عَظِيماً خدايا از تو صبري زيبنده، و گشايشي نزديك و گفتاري درست و مزدي بزرگ درخواست ميكنم 🌸أَسْأَلُكَ يَا رَبِّ مِنَ الْخَيْرِ كُلِّهِ مَا عَلِمْتُ مِنْهُ وَ مَا لَمْ أَعْلَمْ پروردگارا از خير تمامش را از تو ميخواهم، آنچه را از آن دانسته ام و آنچه را ندانسته ام، 🌙أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ مِنْ خَيْرِ مَا سَأَلَكَ مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ يَا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَ أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَي خدايا از تو مي خواهم بهترين چيزهايي را كه بندگان شايسته ات از تو خواستند، اي بهترين كسي كه از او خواسته مي شود، و سخي ترين كسي كه عطا فرمود، ☔️أَعْطِنِي سُؤْلِي فِي نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي (وَلَدِي) وَ أَهْلِ حُزَانَتِي وَ إِخْوَانِي فِيكَ خواسته ام را در حق خودم و خانواده ام و پدر و مادرم و فرزندانم و خاصانم و برادران ديني ام به من عطا كن، ❄️وَ أَرْغِدْ عَيْشِي وَ أَظْهِرْ مُرُوَّتِي وَ أَصْلِحْ جَمِيعَ أَحْوَالِي زندگي ام را گوارا گردان، مرّوتم را آشكار ساز، و همه احوالم را اصلاح كن، 👑وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمْرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيتَ عَنْهُ و مرا از كساني قرار ده كه عمرش را طولاني كردي، و كردارش را نيكو ساختي، و نعمتت را بر او تمام كردي، و از او خشنود شدي، 💜وَ أَحْيَيْتَهُ حَيَاهً طَيِّبَهً فِي أَدْوَمِ اَلسُّرُورِ وَ أَسْبَغِ الْكَرَامَهِ وَ أَتَمِّ الْعَيْشِ و او را به زندگاني پاكيزه زنده داشتي، در بادوام ترين خوشيها، و كامل ترين كرامتها و كامل ترين زندگيها، دلبرےڪن‌براے‌دلـ💕•ــدار☺️👇 @asheghaneh_halal °💓|💌°
○●○ 🍃🌸 . . |•🌙•| شب‌هـــاۍ آخر است گدا را حلال كن |•🙂•| اين هم بساطِ نوكر بۍدست‌و پاۍ تو 💔 🍃 . . ∫💞∫ جانےدوبارھ بردار‌، با ما بیا بھ پابوسـ👇 🍃🌸 @asheghaneh_halal ○●○
|•✨•| #فانوس با تو راهے زندگے مےشوم و به سوے تو می آیم🙃• من امیدوارم بہ دستان ڪریم تو🦋• مـ|🌙|ـاه دارد تمام مےشود اے ڪریم.. #هیام •🍃دعاےروز #بیست‌و‌هفتم‌ ماه خــدا🍃• #عکس‌باز‌شود‌😉 #التماس‌_دعا #رمضان دلتـ|💓|ــو؛وصل‌کن‌بہ‌خــدآ |•✨•| http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•~• 💕 •[ ]• . . ::💐:: جلسه خواستگاری ما حقیقتا دو جلسه 15 دقیقه بود و هیچ بحث مفصلی انجام نگرفت و در این دو نوبت متوجه ایمان، معرفت و حیا ایشان شدم و از ظاهر مهربان آقا محمود دریافتم که فردی معتقد است. ::💜:: ایشان اعتقاد عجیبی به "ولایت فقیه" داشت و در این مورد نیز از لحاظ فکری بسیار نزدیک هستیم و از لحاظ اخلاقی در ایشان هیچ مورد منفی ندیدم. ::😇:: با توکل به ائمه، شهید نریمانی را انتخاب کردم و در طول دوران زندگی به این انتخاب مطمئن‌تر شدم و خدا را شکر می‌کنم که زندگی مرا با این مرد بزرگ قرار داد. 🌸🍃 . . •[👀]• درگیر یڪ نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇 💕 @Asheghaneh_halal •~•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• ♡•] ["خـرداد"••🌿 [همـــان ماهے‌ست••🌙 [ڪه تو در دلــم••💖 ‌[رُخ میدهے...••🙈 🙃❤️ مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
••🍃🕊•• | امروز بہ نیت: ••شهیدروح‌الله‌قربانے•• شهید ماه رمضـان🌙 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃 جملھ: 😍🙃 [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @Deltang_karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۱۳۰۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @asheghaneh_halal ••🍃🕊••
تحدیر جز 27.mp3
4.79M
••🍃🎙•• 🌙: تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء بیست و هفتمـ •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••
l|🍲|l آش جو ملایری🍲 مواد لازم برای۵ نفر نمک و فلفل و زرد چوبه به مقدار لازم نعنا به مقدار لازم جو (پوست کنده) 1.5 پیمانه نخود (و حبوبات دیگر مثل لوبیا) ۱/۲ پیمانه آب قلم ۸ پیمانه کشک (رقیق شده و جوشیده) ۲ پیمانه پیاز (سرخ شده) ۱/۲ پیمانه طرز تهیه: ۱- ابتدا در ظرفی مناسب آب قلم، جو خیس‌خورده و نمك را اضافه كرده و می‌گذاریم تا جو خوب پخته شود.حبوبات را جداگانه آبپز میكنیم تا آب آنها كاملا تبخیر شود. ۲- بعد از پخت نخود و لوبیا آن را به جو اضافه كرده و پیاز سرخ شده را كه با زردچوبه و فلفل تفت داده‌ایم، به آش می‌افزاییم و می‌گذاریم آش خوب جا افتاده و لعاب‌دار شود. ۳- 10 تا 15 دقیقه مانده به سرو، كشك را اضافه كرده و در آخر در ظرف دلخواه كشیده، با كشك و نعنا داغ روی آن را تزیین می‌كنیم. سایر نکات: 1)این آش سبزی ندارد اما اگر دوست دارید كمی اسفناج یا سبزی آش به آن اضافه كنید. 2)هر چه پیاز این آش بیشتر باشد خوشمزه‌تر می‌شود. 3)برای تهیه آب قلم آن را از شب با مقداری آب و نمك روی شعله بگذارید و روز بعد محتویات داخل قلم را با قاشق خالی كرده و مواد را یك بار از صافی رد كنید تا استخوانهای ریز آن گرفته شود و بعد داخل مخلوط كن بریزید. 4)حتما كشك را به مدت 20 دقیقه بجوشانید. •• افطارے امروزتو نذر شهید [عباس آبیاری]ڪن.. کدبانـ|😌|ــو جـانـ😉✋ l|🍲|l @asheghaneh_halal
﴾💞﴿ ﴿ ﴾ . . [😌] سرلوحھٔ ما اگر ڪہ قــــرآن باشد [💍] بایست ڪہ ازدواج، آســــان باشد [😏] از خواستہ‌ها یکۍیکۍ میگذریم [😍] تا عشق نصیب هر دو تامان باشد 💝 ☺️🙊 . . [🌎]ـتو مـــــرا جـــــان و جـــــهانے👇 ﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal
•{☀️}• { 🕗 } . . دوست دارم با شما باشم اجازه مۍدهۍ؟ تو رئوفۍ من گـــدا باشم اجازه مۍدهۍ؟ شامل لطف رضـــــا باشم اجازه مۍدهۍ؟ با تو یک شب کربلا باشم اجازه مۍدهۍ؟ . . {🕊} حتمآ قــرار شاه و گـدا هستــ یـادتـانــ!👇 @Asheghaneh_halal •{☀️}•
•💚• •| #فانوس📿 |• دارد بساط ماه خدا جمع مےشود😢|• از سفره نان و آب و غذا جمع مےشود☕️|• آن دامنے کہ دست کرم پهن کرده‌بود🙃|• دارد ز دست‌هاے گدا جمع مےشود💔|• •🌸دعاےافطار🌸• #عکس‌بازشود😌 #التماس_دعا #بابامهدےروزه‌ات‌قبولـ😍 #رمضان🌙 دم‌افطار‌فقط ذڪر حسین‌شیرین‌استـ👇 •💚• http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal