•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیوچهارم
به رویش لبخند زدم و نخود چی کشمش در دهانم گذاشتم.
احمد خودش را جلو کشید و از پاکت درون دستم آجیل برداشت.
فاصله صورت های مان بسیار نزدیک بود و گویا قصد نداشت عقب بکشد.
قلبم به تپش افتاده بود.
لب هایش که روی گونه ام نشست نفسم بند آمد.
از خجالت داغ شدم.
وسط بیابان جای این کار ها بود؟
احمد مرد خوبی بود اما انگار اصلا خود دار نبود.
با دست هایش صورتم را قاب گرفت و گفت:
خیلی دوست دارم رقیه.
قلبم دیوانه وار می تپید.
از کارش واقعا خجالت کشیدم و دیگر جرات نداشتم نگاهش کنم.
این بوسه هم آیا جزء همان دست درازی هایی که مادر و خانباجی می گفتند و درباره اش هشدار داده بودند حساب می شد؟
به روی گونه ام که از بوسه او گر گرفته بود دست گذاشتم.
من از خجالت آب شدم ولی احمد نفسش را آزاد و راحت رها کرد.
به صورتم دست کشید و گفت:
چه حس خوبیه داشتنت، لمس کردنت، بوسیدنت.
انگار خواب و رویاس
هنوزم باورم نمیشه می ترسم چشم ببندم و وقتی باز کنم ببینم همش خواب بوده.
او این همه احساس و حرف های قشنگ را از کجا می آورد؟
در مقابل حرف های قشنگ و دلفریب او من فقط سکوت بودم.
بلد نبودم مثل او قشنگ حرف بزنم.
این سکوت و این خجالت حق او نبود.
ریحانه گفته بود خودم را نباید دریغ کنم
باید با زبانم با زیبایی ام با همه وجودم برای خوشحالی و رضایت او تلاش کنم.
هنوز زود بود که من برای رضایتش تلاش کنم یا دیر شده بود؟
این خجالتی که الان به جانم افتاده بود طبیعی بود؟
باید از یک جایی خجالت را کنار می گذاشتم و برایش همسری می کردم.
باید برایش دلفریب می بودم.
به قول ریحانه وقتی احساس او و میل جن*سی اش را کامل سیراب می کردم خودم خوشبخت می شدم.
آرامش زندگی خودم بیشتر می شد.
وقتش بود که برایش دلبری کنم.
حالا که در این بیابان درندشت تنها بودیم
حالا که او، همسرم، کسی که بزرگترین حق را به گردن من داشت احساسش را خرج من می کرد حقش نبود من سکوت کنم و احساسش را بی جواب بگذارم.
من زنش بودم.
از لحظه ای که خطبه عقد خوانده شد و محرمیت بین مان جاری شد بزرگترین وظیفه من تامین و تحصیل رضایت او شد.
آب دهانم را فرو دادم و خجالتم را کنار گذاشتم.
سختم بود اما به او نگاه دوختم و به رویش لبخند زدم.
سختم بود اما ته ریشش را لمس کردم و گفتم:
شما خواب نیستی بیدار بیداری
من هم از دیروز فکر می کردم خوابم رویاس
ولی هر موقع شما لپم رو کشیدی فهمیدم بیدارم و این که شما شوهرمی و ما با هم عقد کردیم خود حقیقته
احمد از حرفم به خنده افتاد.
گونه ام را نوازشوار لمس کرد و گفت:
الهی قربونت برم عروسک من
ببخشید اگه دردت اومد.
قصد اذیتت رو نداشتم ولی بس که شیرینی دست خودم نیست دلم میخواد لپاتو بکشم.
حرف بدی زدم؟
مثلا می خواستم احساساتم را نشان دهم اما انگار گند زدم.
لبخند خجولی زدم و گفتم:
نه منظورم این نبود.
زیاد دردم نمیومد.
بالاخره هر کسی یه جوری احساسش رو نشون میده
شمام این جوری خواستی نشون بدی منو .... میخوای
جان کندم ...
چقدر گفتن این حرف ها سخت بود.
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی ••
با شوق نگاه مهربانت، آقا🤍
هر صبح، سلام میدهم سمت حرم✨
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #نےنے_شو ••
🤲خداوندا از ما پذیرا باش😭
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#غزه
.
.
𓆩نسلآیندهسازاینجاست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
💕زن جمال زندگی است و مرد جلال آن
💁🏻♀بانو!
مهمترین کار تو این است که غرور شوهرت نشکند.🌿
💁🏻♂آقا!
مراقب باش که لطافت و عاطفه همسرت پژمرده نشود و محبت کنی.🦋
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
⃟ ⃟•🥰 چون چشم دل انڪَیز
ٺو بر لوح دلم شد💚
⃟ ⃟•💯 صد درد همه محو
شد از لوح ضمیرم...😌
راحم تبریزی ✍🏻
#طوفان_الاقصی | #فلسطین | #غزه
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1972»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
از هـ👀ـر چہ
در خـ🌱ـیالِ
من آمـ🌤ـد،
نـِ😌ـکوتـری..
سلااام
صبحتون به ؏ـشق
همراهان همیشگے😍♥️
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
@ASHEGHANEH_HALAL
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
حضرتمحمد(ص):
اَلمَرأَةُ الصّالِحَةُ أَحَدُ الکاسِبَینِ؛
زنِ شایـ✔ـسته یکی از
دو² عاملِ پیشرفــتِ↯
خانــ👨👩👧👦ـواده است
#عامل_پیشرفت
#زنان_قوی
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
ماییم و تـ♡ــو ا؎ جآن
کھ جِگر گوشـツـھیِ مایے!
#شهریار
#بفرست_براش^^
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
یکی از مسائلی که
باید توی انتخاب همسر انجام شه،
اینه: معدل گیری
🌱 معدلگیری راه چارهایه
خصوصا برای کمالگرایی ما...
👌 اگر قرار باشه
همسر ما انسانی بی عیب و ایراد
و بدون خطا باشه که شدنی نیست...
به قول قدیمیا:
«هیچ گوشتی بی استخوان نیست»
💛 بالاخره بر اثر جستجوی زیاد
توی هر آدم عادی
یه نکتهی منفی پیدا میشه و
از طرفی، ازدواج، استخدام کردن نیست!
کمک به خوشبختی و تکمیل همدیگهست
پس
💞 به جای نگاه کمال طلبانه،
در انتخاب همسر توصیه میشه که
برای هر معیار
بگیم چه نمرهای قابل قبوله
و در انتها ببینیم نمره و معدل خواستگار چنده...
مثلا:
👈 نمرهی قابل قبول برای هر معیار:
💚 نمازخوان بودن: ۲۰
💚 همشهری و همفرهنگ بودن: ۱۹
💚 رضایت خانوادهها از ازدواج: ۲۰
💚 زیبایی: ۱۵
💚 شغل خوب: ۱۷
💚 درونگرا یا برونگرا بودن: ۱۸
و...
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩📺𓆪•
.
.
•• #هیس_طوری (History) ••
🐤🐔 ميدونستي گرونترین
#گوشت_مرغ جهان براي مرغی
در اندونزی
بنام Ayam Cemani هست❗️
✔️البته يه #نكته_انحرافي هم داره كه:
اين #خروسه نه مرغ😄
.
.
𓆩هوشیارپایانمیدهدمدهوشےتاریخرا𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📺𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
👈وقتی با هم صحبت میکنید؛ حتما از #آرزوها #خواسته_ها و #رؤیاهاش بپرسید بعدم #ظرفیت داشته باشید و به آرزوهاش نخندید...😑
بلکه با آرزوهاش همراه بشید و ذوق کنید...✌️
مثلا به شما میگه:
از بچگی دوست داشتم فضا نورد بشم و هنوزم دلم میخواد این اتفاق برام بیفته...☺️
شما بگو:
من کنارتم تا به آرزوهات برسی عزیزم...♥️
اینطوری همه حرفاشو میاد بهت میگه...👌
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 مامانم عادت داره همیشه وقتی از یه اخلاق من شکایت داره میگه ببین بچه های مردم فلان میکنن و بهمان و خیلی عالی ان😒
چند روز پیش یه گروه جوون طرفدار ز.ز.آ توی خیابون دیده بود، اومد خونه که چرا جوون هامون اینطور شدن و اینا🤨
گفتم مامان اینا همون بچه های مردم هستن که میکوبیدی سر من😌😄
هیچی دیگه خلاصه الان دارم محل اصابت دمپایی مادر رو ماساژ میدم☹️🤪🙈
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 727 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪