عشقی که در آن احترام نباشد
عشق نیست...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
نهال❤
🌜⭐️🌟🌟🌟✨ 🌜⭐️⭐️🌟✨ 🌜⭐️🌟✨ 🌜⭐️✨ 🌜✨ ✨ ♡ماهرخ♡ #قسمت_پنجاهوسه چند روز از آزمایش دادن مهتاب و محمد میگذ
🌜⭐️🌟🌟🌟✨
🌜⭐️⭐️🌟✨
🌜⭐️🌟✨
🌜⭐️✨
🌜✨
✨
♡ماهرخ♡
#قسمت_پنجاهوچهار
لباس مناسبی پوشیدم .رفتم توی حیاط. لبه ی حوض نشستم.
چشمامو بستم ،نفس عمیقی کشیدم .اونقدر عمیق که برای بیرون دادنش هوف بلندی کشیدم.
هوا از سردی افتاده و بوی بهار میاد.درخت ها جوونه های ریزی زدند .
چیزی تا عید و عروسی مرتضی نمونده.
کتاب درسی رو باز کردم ولی فکر و حواسم جای دیگه ای بود.
از اینکه نمیتونستم حرف دلمو به منصور بگم حس بدی داشتم.
از یک طرف غرور خودم ونامحرم بودنمون، این اجازه رو بهم نمیداد.از طرفی نگاه ها ، کنایه ها و حرف های اطرافیان.
مهتاب تاکید داشت تکلیف کار، سربازی و شرایط منصور معلوم باشه ،بعد بهش فکر کنم.
سعی کردم فکر و خیال رو کنار بذارم و درسمو بخونم.
یک دفعه چیزی به طرفم پرت شد. از ترس جیغ بلندی کشیدم.
نگاهش کردم یه تیکه سنگ که دورش کاغذ پیچیده شده بود.
دست دراز کردم برش دارم . در هال باز شد.
مهتاب نگران روی ایوون اومد.
از همون بالا صدام زد:
_چی شد ماهرخ؟ خوبی؟
دست پاچه سنگ رو قایم کردم حدس زدم کار منصور باشه.
_هیچی... خوبم
خواستم بگم یه زنبور میخواست نیشم بزنه، ولی دوست نداشتم دروغ بگم.
مهتاب کمی مشکوک شد.
تموم حیاط رو با نگاهش زیر و روکرد و بعد هم به حیاط عمو سرک کشید . چیزی ندید. با ابروهای گره خورده گفت:
_خل شدی جیغ میزنی؟
رفت داخل .در رو محکم بست.
سریع کاغذ رو دور سنگ باز کردم و گذاشتمش لای کتابم.
درست حدس زده بودم کار منصور بود.
ازینکه برام نامه نوشته بودم خیلی خوشحال شدم. فکر میکردم فقط خودم دلتنگ و گرفتارم.
کاغذ مچاله شده بود اول با دست صافش کردم و بعد خوندم:
_سلام.
نمیدونم چرا ازم رو میگیری.
فقط میدونم دل ام دیوونه تر ازین حرف هاست که بخوام با دوبار رو برگردوندنت ازت دلخور شم و دل بکنم.
دلتنگتم ... من واقعا بدون تو نمیتونم زندگی کنم ...
نفسم به شماره افتاد. کتابو بستم.
نمی دونستم کجاست. ولی مطمئن بودم منو میبینه.
صدای سوتش رو شنیدم.
بلند شدم سرمو بالا گرفتم .روی پشت بوم بود.با لبخنددستی برام تکون داد.
لبخند کم رنگی زدم .
متوجه شدم پرده ی اتاق کنار رفت.مهتاب از پشت پنجره نگاهم کرد.
بهش قول داده بودم کاری به منصور نداشته باشم.
وانمود کردم دارم درسمو میخونم.
پرده که افتاد به بالا نگاه کردم ولی از منصور خبری نبود.
خودش هم فهمیده بود باید بیشتر رعایت کنه .
با دیدنش دلتنگیم برطرف شد.کم مونده بود از خوشحالی بال در بیارم.
کتابو باز کردم دوباره نامه رو خوندم .
انگشتامو روی خط های نامه کشیدم و بوسیدم.
#ادامهدارد...
✍مهرنگاربانو
📛#هرگونهکپیوارسالدردیگرکانالهاوپیامرسانهاشرعاحراماست📛
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
وجودت تسکینیست برای قلب پر آشوبم رفیق....
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
چگونه
از تو بگذرم؟
وقتی همین دوست داشتنت
مرا زنده نگه داشته!!!
#علیسیدصالحی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
ای خوش آن روز
که با یار سر و کارم بود
بی سخن
با نگهش فرصت گفتارم بود
آن که من بستهی زنجیری مویش بودم
وه ، چه خوش بود
که او نیز گرفتارم بود ...!
#سیمین_بهبهانی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
قَشنگ تَرین فُرمولِ زِندگیم :
مَن + طُ = یِه دُنیآ عِشق 🕊💞
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
⌝ آغوش ت♡
دل چسب ترین حلقه ی دنیاست
زین حلقه مڪن رحم به من
تنگ ترش ڪن...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
[خندههات تمام زندگی منه
تو بخند تا به همه ثابت کنم
یک دیوانه دوایش قرص نیست!
لبخند یارش است🩵🫐]
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
تو اون کادو خوشگله ای که...
خدا واسم فرستادتت:) ♡
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
𝘐 𝘛𝘳𝘢𝘯𝘴𝘭𝘢𝘵𝘦𝘥 𝘠𝘰𝘶 𝘐𝘯𝘵𝘰 𝘈𝘯𝘺 𝘭𝘢𝘯𝘨𝘶𝘢𝘨𝘦 𝘠𝘰𝘶 𝘉𝘦𝘤𝘢𝘮𝘦 𝘓𝘰𝘷𝘦
طُ را به هر زبان ترجمه کردم " عشق" شدی✨🤍
#عاشقانه
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
.🌱تو دوست داشتنت را
به من بسپار!
من تا ابد ،
جان خواهم داد،
برای دوست داشتنت.
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
. 🌱چه کردی با جهانم
که به دور از یادِ تو
قلبم؛ نمیلرزد، نمیکوبد،
نمیخندد، نمیرقصد...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman