از ۸ میلیارد لبخند
توے دنیا هیچڪدومش
جاے خندههاے تورو نمیگیره
بخند...♡✨♥️
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
نهال❤
ق✨﷽✨*▷ ◉──❥❥❥شورِ عشق ❥❥❥─ ♪. ➪پست_۴۱ ➪نویسنده _نهال هرگونه کپی پیگرد قانونی به دنبال دارد خنده ای
✨﷽✨*▷ ◉──❥❥❥مصیبتی با شکوه ❥❥❥─ ♪.
➪پست_۴۲
➪نویسنده _نهال
هرگونه کپی پیگرد قانونی به دنبال دارد
اهورا _مامان بیا .....
سلین را بغل کردم وکنار دست اهورا نشستم تا در تکالیفش کمکش کنم.
از زبان امیرعلی ▷ ◉──❥❥ ❥❥❥❥❥❥─ ♪
مسافت طولانی را طی کردم تا به خارج از شهر و کارخانه رسیدم. نگهبان خیلی سریع درحیاطِ بزرگ ودیلاق کارخانه را باز کرد و گردنی خم کرد وسلامی داد ودستی بالا برد. شیشه را پایین دادم و به رسم ادب سلامش کردم. ماشین را به آرامی به حیاط قسمت دوم کارخانه هدایت کردم.داخل کارخانه شدم.
باید سریع به دفتر کارم میرفتم وکارهای عقب افتاده را جمع و جور میکردم. اما با دیدن برگه استعفای مدیر تولید کارخانه آقای ضرغامی چهره در هم کشیدم وخیلی به هم ریختم. برگه را برداشتم و عصبی از دفترم خارج شدم. از کنار کارکنان و ماشین آلات سرسام آور رد شدم. هرکس از کارکنان چشمش به من می افتاد سلام میکرد. من هم در کمال بی حوصلگی ،اما با حوصله جواب سلام میدادم. با چشم دنبال مهندس ضرغامی میگشتم. وقتی هیچ جا ندیدمش مطمعن شدم که در قسمت انتهایی کارخانه است. میخواستم به قسمت انتهایی کارخانه، و مهندس ضرغامی سری بزنم که خودش جلوی رویم سبز شد.
_سلام آقای تهرانی
ایستاده نگاهش کردم. با همان ابروهای به هم گره خورده جواب سلام تلخی به او دادم.
_سلام ...
برگه را سمتش دراز کردموگفتم :_یعنی چی چه سلامی این چیه ضرغامی
نزدیکترم شد وبرای این که بین سروصدای دستگاه ها صدا به صدا برسد با صدای بلند گفت :_تشریف بیارید بریم بیرون این جا صدا زیاده براتون توضیح میدم
باهم به حیاط رفتیم.شروع کردیم به قدم زدن. هنوز صدای کمی از دستگاه ها و ماشین آلات داخل کارخانه به گوش می رسید و میتوانستم خیلی واضح با ضرغامی صحبت وحرف هایش را بشنوم.خودم پیش قدم شدم وگفتم :_هیچ دلیل موجهی رو برای کارت نمیتونم بپذیرم ،قبول دارم صدتا کارخونه بهتر از این جا میتونی کارکنی ولی من بهت احتیاج دارم. الان تو این تحریم تو این بهران سخت کاری که خط تولید رو گسترده تر کردیم ومن به وجود آدم کار بلدی مثل تو احتیاج دارم کجا میخوای ول کنی بری مهندس. عجب آدمی هستیا.
ضرغامی لبخندی زد ومقابلم ایستاد ودرحالی که دست هایش را به پشت برده بود ودر هم گره زده بود گفت :_مجبورم جناب آقای رئیس
_چی تو رو مجبور کرده
عزیزترینم به هیچکس جز من نیاندیش
من میتوانم بجای همه ، به اندازهی تمام
آدم ها دوستت داشته باشم :) 🌹❤️
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
سر به سر طومار زلفت شرح احوال من است
مو به مو فهمیدهام این
مصرع پیچیده را ...🌸✨
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی قشنگ ترین قسمت داشتنت کجا بود؟ دقیقا موقعی پیدات شد که دنبال هیچکسی نمیگشتم :)🤍🌿
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
بگذار بگذرد آب از سرمان
" دیوانگی " که
خجالت ندارد✨🌸
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنگیدن دو نفر
برای آرزوی مشترک(((:🫀🌱
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تورا 'جانم' صداکردم
ولیکنبرترازجانی
مگرجانبیتومی ماند
دراینتندیسانسانی . . .🌱
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
دوستت دارم؛
بی اشاره، بی واژه، بی ترانه، بیصدا ...
دوستت دارم؛
با احساسی که
در تمام تنم ریشه دوانیده...🫀🌿
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
خواستنت تمام شدنی نیست ؛
تو تکرار نمیشوی این منم که
وابستهتر میشوم🌿✨ .'
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
مولانا چه قشنگ میگه:
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست !
تا تو باشی نشوم خیره به ل.ب های کسی؛)♥️
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رو ندارم که بگویم صنم و عشق منی؛
مذهبی بودنِ ما دردسری شد که نگو..🥹🫶❤🌱
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman