همیشه باور داشته باش که
قراره برام اتفاقاتی خوبی بیافته
شاد باش و سبک 😍
🧡وقتی چشم امیدتون به خدا باشد
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید😇
برایتان بهترین اتفاقات رو آرزو میکنم🙏
@ZendegieMan
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
نهال❤
قسمت626 مسیح :چرا چی شده. دارید از یه دختر کثیف هرزه حمایت میکنید. اقا کورش انگشت اشاره اش رابه طر
❤️
❤️ ❤️
❤️ ❤️ ❤️
قسمت627
روی نیمکت توی حیاط تقریبا زندگی ام را برای پگاه تعریف میکنم
درهمین لحظه نگاهم به هاله می افتد که به سمتمان می اید.
نزدیک میشودوخطاب به من میگوید :دختراین شمارتو به مابده تاانقدر دنبالت نگردیم.
برایش کنارم جاباز میکنم.
_:بیا بشین. شمارموحفظ نیستم. هردوتون شماره هاتونوبدید تا سیو کنموبراتون زنگ بزنم شمارم بیفته رو گوسیتون.
هاله کنارم میشینه.
گوشیمو ازتو. کیفم. در میارمو شماره هاشونو ذخیره میکنم.
هاله :خداروشکر بیگناهیت امروز ثابت شد نمیدونی چقدر برات دعاکردم.
پگاه :ولی خودمو نیم شاخمون دراومد این پسر پولداره گیرتو عه الان همه دانشگاه میدونن مسیح شکوهی عاشق نهال نیک زاده.
_:زیاد این پسره رو جدی نگیرید هرروزی عاشق یکییه. خوب ازخودتون برام بگید.
باچیزایی که درمورد خودشون گفتن پگاه از یه خانواده متوسطه ووضع مالی نسبتا خوبی داره و هاله دریک. خانواده مذهبی بزرگ شده ووضع مالی رو به راهی داره.
.
پگاه :خب نهال ساعت کلاسمون شروع شد پاشو بریم.
با هاله خداحافظی کردیم به طرف سالن دانشگاه راهیه کلاس سدیم.
هاله دانشجوی رشته پزشکیهه دوسال پیش بارتبه خوبی در دانشگاه دولتی علوم پزشکی تهران مشغول به درس خواندن شده. وپگاه هم که هم سن و هم کلاسیم.
گرم حرف زدن با پگاه راهیه کلاس هستیم که توی راهرو وسط همهمه رفت وامد دانشجوها مسیح را میبینم که جلوی در کلاسم. ایستاده.
بااینکه میدانم منتظر من است اما بی تفاوت سعی دارم واردکلاسم شوم.
مسیح به سمتم میادو جلویم می ایستد.
باان قد بلندش طوری به سمتم می اید که انگار میخواهد به من حمله ور شود. از ترس برخوردش بهم خودموبه عقب میکشم.
_هوی چخبرته کجا میای؟
مسیح با چشمهای سبز رنگش طوری بهم. نگاه میکند که ازرو میروم.
مسیح :میدونستم نهال من از گلم پاک تره..
از این حس مالکیت مظخرفش که نسبت به من دارد حالم به هم میخورد.ازروی تمسخرپوز خندی میزنم.
_:چی میگی تو.
مسیح طوری که انگار عقل وهوش از سرش پریده باشد میگوید :این چال رو گونت، لبخندت ادمودیوونه میکنه.
تمام جدیتم را به کارمیگیرم.
_:خفه شو تودستی دستی ابروی منوبردی.
مسیح :قبول دارم، خودم ابروتو بردم، خودمم برش گردوندم.
حالا دیگه کاملا راهرو خلوت شده وهمه به کلاساشون رفتن.
فقط پگاه کنارم. ایستاده ومیگوید :نهال زودباش بریم.
_:بروکنار میخام ردشم.
مسیح :ببین قلبم چندوقته فقط به عشق تو میزنه. این قلبو درباب که جز تو طرفدارکسی نیست.
_:اره جون خودت. اصلا تو خجالت نمیکشی. تو خوب میدونی منورفیقت..........
مسیح :خب عشقشی، شیرینی خوردش که نیستی. من مثل امیرعلی گلابی نیستم.هرکیو بخوام میگیرم. نیاز به اجازه کسی ندارم. ساراخانم. واقا کورش هیچوقت تورو به عنوان عروسشون نمیخوان. خصوقا که الان........
_:خصوصا الان که چی..... قرا ه بچه های اقا کورش وساراخانم رو به دنیابیارم؟
استاد رو میبینم به طرف کلاس میره.
پگاه :نهال زود باش استاد رفت تو کلاس.
مسیح کنار میرودومنوپگاه بلافاصله پست سر استاد وارد کلاس میشویم
امروز جلوهمه اعلام کردم که مسیحو بخشیدم به شرطی که دست از سرم برداره.ولی این پسره گستاخ به این راحتیها دست بردارم نیست. بااینکه میدونه حامله ام ولی نمیفهمم چی از جونم میخواد.
با پگاه توی کلاس نزدیک به هم. نشستیم. باصدای استاد همه حواسم رابهش میدم..
بعد از درس پیش استاد رفتم:
ببخشید استاد من به خاطر یه مشکل شخصی نتونستم چندروز بیام دانشگاه یه توضیح خیلی مختصر هم بهم بدید کافیه. میخوام جزوموتکمیل کنم.
استاد :بنظرم بهتره جزوه یکی از بچه هارو بگیری. به گوشه ای از کلاس وچندپسر اشاره می کند:از اقای سعید سلیمانی که اونجا وایساده جزوشو بگیر اونم مثل تو رتبه خوبی تو کنکور سراسری کسب کرده.
_:باشه استاد ممنونم.
استاد میرود. نگاهم رابه گوشه کلاس وچندپسری که استادبهشون اشاره کردمیبرم.
ولی من که نفهمیدم کدومشون سعید سلیمانیه.
به طرف کیفم میرم تا برشدارم.
پگاه :میای ناهارو بریم بیرون مهمون من.
کیفم راکولم میزنم.
_:دوستدارم بیام. ولی شرمنده نمیتونم باید برم. خونه. البته قبلش باید جزوه اقای سلیمانی رو ازش بگیرم.
نگاهم را به کلاس میبرم.
هیچکس توی کلاس نیست.
_:پس چیشد این آقای سلیمانی.
پگاه با تعجب :اقای سلیمانی کیه؟
روبه پگاه :تو سعید سلیمانی میشناسی.
_:همش دوهفته هم نیست اومدیم دانشگاه نه نمیشناسم.
_:خب جزوتو بده ببینم.
پگاه جزوشو ازکیفش درمیاره وبهم میده.
برگ های جزوشوورق میزنم.
_:پگاه این چه جزوه ایه توواقعا هیچی ننوشتی.
پگاه :خب راستش تو کلاس اصلا هیچی نمیفهمم.
جزوهشو بهش برمیگردونم.
با پگاه ازکلاس خارج میشویم.
موقع ورود به حیاط دوباره چشمم به چندتا پسری میفته که حتما یکیشون اقای سعید سلیمانیه ومن نمیدونم کدومشونه.
به سمتشون میرم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر صبح به لبهات بیاموز که بخندد😍
به قلبت بیاموز که با عشق بتپد.♥️
به احساست بیاموز که جز به سمت و سوی خوبی نرود.
و آنگاه به زندگی بگو شروع تازهات مبارک
صبحتون بخیر💞
☘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🍁🍂
🍁خدایا ...
در هر نَفَس تو را شکر می گزارم،
تو را ستایش می کنم
و به تو عشق می ورزم..
🍁تو مرا یاری کن
تا دیوارهای زندان خود ساخته ام
را فرو ریزم و از همۀ بندها رها شوم.
🍁خدایا..
به من بیاموز دعا کنم،
عمل کنم و شجاع باشم.
به من بیاموز تا دشواری های راه را بپیمایم
وسرانجام در نور بیکران تو محو شوم.
آنجا که (من) ناپدید می گردد،
و فقط (تو) بر جای می مانی
🤲 آمیــن
آرامش یه احساسه
تو نمیتونی به زور این احساس رو ایجاد کنی
کافیه همهی منفی بافی ها؛
و موانع رو کنار بذاری،
تا با پای خودش به سراغت بیاد.
زندگیتون سرشار از آرامش🙂🌿
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴امروز ساحل دلم
💚را به خدای مهربانیها میسپارم
🌴و میدانم زیباترین و امنترین
💚قایق را برایم میفرستد.
🌴او همواره بر من آگاه و بیناست
💚خداوندا سپاسگزارم...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍂🍁🍂🍁
🍁🍂🍁🍂
🍁🍂🍁
🍁🍂
🍁
🍁براتون در این روز
🍂دل انگیز پاییزیی
🍁چتری به پهنای آسمان
🍂پراز شادی ونشاط آرزو میکنم
🍁و ازخدای بزرگ
🍂امروز بارانی پراز اتفاقات
🍁خوب وعالی وزیبا
🍂تمنا دارم
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه باران قشنگی!
کاش غمها را بشوید
کاش آدمها؛
پر از خوشبختی و لبخند باشند و
به هم پابند باشند و
پرستوها؛
رها از بند باشند و
دلی آرام و حالی خوش؛
نصیب شهر باشد
بعد از این باران ...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
آرامش یعنی:
قایق زندگیت را
دست کسی بسپاری که
صاحب ساحل آرامش است!
الا
بذکراللّه
تطمئنّ القلوب
عزیزان همراهم
زندگیتون سرشار از آرامش
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
دنبال کلماتی میگردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله میزند برای تو بازگو کنند، اما در همهی چشمانداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشمهای زنده و عاشق خودت هیچی نیست...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
حس بودنت قشنگ ترین حس دنیاست
تو که باشی هر روز را نه هر ثانیه را عشق است... (: 💌🔒•
⠀
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman