فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـ🌸ـلام
🌸صبح سه شنبـه تون
💗بخیـر و شـادی
🌸یه روز پر نشـاط
💗یه روز پراز لبخند خدا
🌸یه روز خوب و با برکت
💗یه دنیـا لبخند و آرامش
🌸یه زنـدگی پراز دلخوشی
💗و خـوشبختی بی پایان
🌸بـرای تک تک تون آرزومندم
🍃☕️
صبحانه حاضرست
بفرما غزل بنوش!
طعم بهشت میدهد
امروز چای تو ...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا آن چشم که بیند صبح و شامت
#فیض_کاشانی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
تو آن پناهی که هیچوقت
حد و حدودی نذاشتهای برای پناهندهات
بد و خوب سوا نکردی از بندگانت
و منم که همیشه لابهلای
خوبهایت خود را
به پناه تو کشاندهام،،،
#ابوحمزهثمالی
# خدای مهربانم
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
نیست بوی آشنا را تاب غربت ، بیش ازین
از نسیم صبح ، بوی یار می باید کشید
#صائب_تبریزی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
تو همانی که تو را تا به ابد خواهانم
پای هر خوب و بدت تا به ابد می مانم
#امیر_عباس_خالق_وردی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
نهال❤
قسمت783 طاقت نمیاورم که نبینمش دوباره نگاه سمتش میبرم ولی در هیاهوی جمعیت گمش میکنم. ضربان قلبم
قسمت784
ازدویدن خسته میشوم و می ایستم.
با شنیدن صدای قدمهاییش به سمتش میچرخم درچند قدمی ام با فاصله و نفس زنان می ایستد.
امیرعلی :نهال، چرا ازم فرا میکنی؟
رومو ازش بر میگردونم.
_ میدونی چند وقته دارم دنبالت میگردم،،؟
صداش آرامش عجیبی بهم میده..سکوت میکنم.
نفس هایش راراحت تر بیرون میدهد.
صدای قدمهایش را میشنوم که بیشتر سمتم می اید.
میخواهم ازش فرارکنم ولی تا میخوام قدم از قدم بردارم باهمان لحن آرام وخواستنی اش مجذوبم میکند.
_:فاصله باهات چیکارکرده نهال؟باباتو پیداکردی منوفراموش کردی؟
از سکوتم کلافه میشود.
_چرا حرف نمیزنی.
با صدایی که بدجور در سینه ام حبس شده وگرفته میگویم :حرفی ندارم که پای عشق پوچ تو بزارم.
امیرعلی :چی میگی؟ معلوم هست چی تورو انقدر عوضت کرده، من روت حساب کردم .گفتی منتظرم میمونی.
_روی حماقتم حساب کردی نه؟
_روی صداقتت حساب کردم.اینکه سر حرفت میمونی. منتظرم میمونی.ا
انقدر حالم بده که نمیتونم سرش دادوهوار راه بیندازم بابت عشقی که به تباهی کشید.
_تو وسط مهمونی سهیل چیکارمیکنی؟ میدونی چن وقته ازت بی خبرم.
برایم دکلمه میبافدو مرا غرق صدایش میکند
_دلتنگتم. نهال ببین برگشتم باهام غریبی نکن
چه زود جا زدی!.
_یس کن،دلیلی نداره به من ابراز علاقه کنی.
_چه دلیلی محکمترازاینکه عاشقتم. هنوزم زیباییت باعث میشه زبونم بندبیاد ولی...... ولی تو چقدر سرد شدی باهام. تو چشات عشق رو کمرنگ میبینم. چقدردلم برای این چشات تنگ شده بودچرا سردشدی!
دل به دریا میزنم بغضم را میشکنم.دردل هایم را بی پروا میگویم
_من منتظرت موندم ولی به دوسه ماه نکشیده بعداز رفتنت به امریکا فراموشم کردی .
با این حال بازم منتظرت موندم اما برنگشتی.
خیلی بهم. سخت گذشت تواین مدت.
اشفته دستی به موهایش میکشد. کرواتش رابازو گوشه ای پرت میکند دست به یقه خودش دکمه پیراهنش راباز میکندودستی به گردنش میکشد.
_:میدونی تو این مدت چی بهم گزشت. تمام لحظه های بی تورو با فکرت سر کردم.
اشک میریزم.نمیدونم چرااما هنوزم عشق رو تو چشاش میبینم.
امیرعلی :بیا باهم ازدواج کنیم دیگه دوری بسه.
درعین ناباوری از حرفش میپرسم :تو چی گفتی.ازدواج کنیم.؟
امیرعلی باذوق میگوید :طبق قول و قرارمون ماباهم ازدواج میکنیم. هیچ عشقی تو دنیا به پای عشقمون نمیرسه.
_ولی...تو زن داری!
امیرعلی:چی؟! چرا فکر میکنی من زن دارم؟!
_ خودم عکس ازدواج تو واون دختر امریکایی کلارا رو تو دیدم که برای ساراخانم فرستاده بودی. میدونی وقتی عکسها رو دیدم چی بهم گزشت؟
امیرعلی نفس عمیقی میکشدودرپس چشمهایی که کنجکاوی ازش میبارد میپرسد :تو اون موقع پیش سارا چیکارمیکردی؟
_:اهمیتی نداره چیکارمیکردم. مهم اینه که تو درست وقتی که داشتم انتظار برگشتنت رو میکشیدم ازدواج کردی و اون یه سالی که قراربود تموم شه برگردی، تموم شدو برنگشتی.نمیدونی بادیدن تو کنار زنت چقدر سوختم.
امیرعلی باعجله توضیح می دهد :من نمیدونستم تو بعداز رفتن من پیش سارا بودی. اصلا چرابودی؟ اون ازدواج ساختگی بود، سارا سعی داشت کاری کنه که من با مریم ازدواج کنم.منم یه ازدواج سوری راه انداختم که بیخیال بشه ودست از سرم برداره. همین.
باورم نمیشه. هنوزم فکر میکنم دروغ میگه.
_:اگه راس میگی چرا برنگشتی قراربود سر یه سال برگردی.
امیرعلی :نتونستم برگردم. بیماری مادرم برگشته بودو نمیتونستم حتی یه لحظه هم تنهاش بزارم که به خودش اسیب برسونه. .ولی تواین مدت ازبابا و سارا خواستم توروبرام پیداکنن و اونا هیچ جوابی ندادن. حتی نگقتن تو بعداز من تو عمارت بودی. که مطمعنن زیر سر ساراست.
دست دامن مسیح شدم. مسیح هم ازت خبرنداشت ولی قول دادپیدات کنه که نکرد تااینکه خودم پیدات کردم. چه خوب که بالاخره پیدات کردم.
_ولی من بعداز رفتنت چندباربهت زنگ زدم گوشیت خاموش بود
_:گوشیمودرست روزی که ازایران رفتم توی ترمینال گمش کردم.
_نمیفهمم چی داری میگی!؟
_ وقتی دیدم هربار از بابا وسارا میپرسم خبری ازت ندارن رفتم سراغ مسیح، تنها امیدم مسیح بود ازش خواستم تورو پیدا کنه برام.هربار که راجب تو ازش میپرسیدم میگفت اصلا تورو ندیده. تو بعد از من توی عمارت چیکارمیکردی؟
با شنیدن حرف های امیر علی دنیا روی سرم خراب میشود. آرام لب میزنم:
_مسیح تو با ما چکار کردی!!
برایش توضیح میدهم.
_:خواهر وبرادر دوقلوتو من به دنیا اوردم
گره ابروهایش در هم رفت.
_چی؟!
باصدای لرزان ادامه میدم:
_ تمام مدت پیش مسیح بودم. خبرداشت
رحم مو به ساراراجاره دادم .توی یه دانشگاه درس میخوندیم بعدم توی رستورانش کارکردم وحالاکنارش .....
امیرعلی :گفت باباتوپیدا کردی و غیبت زده گفت اصلا تورو حتی یه بارم ندیده.
مثل ماتم زده ها نگاهش کردم .
_ دوروز بعدازرفتن تو فهمیدم بابام مرده.
نهال❤
قسمت783 طاقت نمیاورم که نبینمش دوباره نگاه سمتش میبرم ولی در هیاهوی جمعیت گمش میکنم. ضربان قلبم
_الهی بمیرم چه قدر ذوق داشتی باباتو ببینی....
فصل دوم با ۴۰۰ پارت اماده هست قیمت ۶۰ هزار تومن
فقط و فقط با ۱۵ تومن فصل اول رمان نهال رو همین امروز تا آخر بخونید😍😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Asheghanehhayman/13943
❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸سلام به
دلهای پاک و مهربان 💞
سلامی به
زیبایی گل🌸
به قلب
شما دوستانم
آرزو میکنم
☀️امروز
ازشادی سر ریز باشید
و لبخندی
به بلندی آسمان داشته باشید 🌸🍃
میهمانم باش
فنجانی از چایِ تلخِ روزگار
که جز به لبخند تو
شیرین نمیشود
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
اینجا چه کنم؟ از که بگیرم خبرت را؟
از دست تو و ناز تو فریاد، کجایی؟
دانم که مرا بیخبری میکشد آخر
دیوانه شدم خانهات آباد، کجایی؟
#پریناز_جهانگیر
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه دورے ڪه منتظرت باشم ،،
و نه نزدیک ڪه به آغوشت ڪشم.
نه از آنِ منے ڪه قلبم تسڪین گیرد
و نه از تو بینصیبم
ڪه فراموشت ڪنم!
تو در میان همه چیزی...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman