eitaa logo
نهال❤
6.6هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
7.9هزار ویدیو
3 فایل
زهرا می‌نویسد.. غیر از هنر که تاج سر آفرینش است، دوران هیچ منزلتی پایدار نیست.⚘ ✍کانال شخصی نویسنده خانم: #زهرابانشی 🚫اسکرین، فوروارد، ریشات، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و تگ کانال #حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan
مشاهده در ایتا
دانلود
I am strong because I've been weak. I am fearless because I've been coward. I am wise because I've been foolish. Give yourself time. من الان قوی ام چون قبلا ضعیف بودم. الان از هیچی ترس ندارم چون قبلا ترسو بودم. الان زرنگم چون قبلا احمق بودم. به خودت زمان بده♥️
❣به دنبــال خوبــی باشیم در هـر اتفاقی، چه خـوب چه بـد به دنبال حداقل یک نکته مثبت باشیم حتمــا وجود دارد ... این را تمرین کنیم و بنویسیم هر روز اتفاقات خوبی که برامون رخ می‌دهد را بنویسیم یا در ذهن مرور کنیم... در پایان روز خواهیم دید.... که زندگی آنقدر هم که فکر می‌کردیم سخت نیست... 🌸زندگیتون پر باشه از اتفاقات زیبـا 🌸و دلنشین و خاطره‌انگیز 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
همین طور که تلاش می کنی به نداشته هایت برسی به داشته هایت هم فکر کن و از این بابت خدا را شکر کن 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
نهال❤
❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ فسمت 565 بدجوری به هق هق افتاده بودم. مادرم چمدان را زمین انداخت ومرا به آغ
❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ قسمت 566 سارا روبه مادرم گفت :کتی، لطف کن ورقه هارو بده نهال خودش بخونه. مادرم نگاهی به ساراکردوورقه هارا به من داد. من ورقه هارا دردستم گرفتم ومتن قرارداد را خواندم. اسمم رانوشتم وجای خالی شماره شناسنامه تاریخ تولدم وهرمشخصات دیگری راکه لازم بود پرکردم به جز نقطه چین خالی که باید اسم وفامیل پدرم را انجا مینوشتم. ورقه راجلو چشمان مادرم گرفتم. وباخودکار به جای خالی اسم پدرم اشاره کردم. مادرم:خب اسمی که تو شناسنامت هستو بنویس. ومن نام. پدر جعلی ودروغینم را ثبت کردم. به سری تو ضیحات بود که خواندمش و بعد خودکار و قراد داد را روی میز گذاشتم. سارا ورقه هارا گرفتو شروع کرد به پرکردن جاهای خالی که لازم بودمشخصاتش رادر آنجا بنویسد. دوباره در زدند. سارا :شوکت خانم زوددرو بازکن. اینبار آقای دکتربود که وارد عمارت شد. همه به احترامش بلند شدیمو بعداز سلام علیکی به همراهش روی مبل نشستیم. سارا باپرکردن مشخصاتش در قراردادورقه هارا به آقاکورش داد وآقاکورش بعداز پرکردن جاهای خالی ونوشتن مشخصاتش ورقه هاراروی میز درجلوی آقای راد قراردادو خودکاررابه او برگرداند. آقای وکیل خودکاررا در جیبش قراردادو وورقه هارا برداشت. از مشخصاتم. توی متن قرارداد اسمم راخواندوگفت :خب خانم نهال نیک زاد حرفی، چیزی اگه هست بفرمایید تا با موافقت طرفین توی قرارددادثبتش کنم. نگاهی به مادر همچنان مخالفم کردم و گفتم :هیچ حرفی ندارم. آقای راد با تعجب به من نگاه کردوگفت :هیچ حرفی؟ خواسته ای شرطی ندارید؟ _:نه. آقای راد :خب،نهال خانوم فقط یه امضاء مونده که فراموش کردید. آقای راد دوباره خودکارش رو به طرفم گرفت و همینکه دستم رادراز کردم بگیرمش وورقه راامضاء کنم مادرم مانع شدوگفت :یچبزایی هست که به عنوان مادر نهال باید بگم. ساراهم که جلوی آقای دکترووکیل چیزی نمیتونست بگه گفت :بفرمایید؟ _ازالان نبایددخترمو باالقاب بد خطاب کنید، دیگه نباید تحقیرش کنید کوچکش کنیدو هرحرفی دلتون خواست بهش بزنید. نباید اشتباه ناکردشو توسرش بزنید. ساراخانم که رنگ عوض کرده بود نگاهی به ٱقا کورش کردو بالبخندی به طرف مادرم چرخیدوگفت :باشه کتی.... آقای وکیل :ورقه رو بدون تردید امضاکنیدخانم نیک زاد با شناختی که از آقاکورش وهمسرشون دارم وقلب بزرگی که ازشون سراغ دارم،نگرانیتون بی مورده مادرم ازروی کنایه به ساراخانم گفت :آره حق باشماست ولی خدانکنه آقاوخانم ازکسی متنفرشن نهایت بی رحمی رودرحقش به جا میارن. آقای وکیل وآقای دکتر ازحرفهای مادرم سردرنمی آوردندولی ما خوب میفهمیدم منظورم مادرم چیه. نگاهم به سارا بود که به زور جلو خودشوگرفته بودتا حرفی نزنه وبه من باچشم وابرو اشاره کرد که قراردادو زودتر امضاء کنم. دوباره خودکاررو از از ٱقای وکیل گرفتم. امضای خودم را پای ورقه نشاندم وورقه هارا به طرف آقای وکیل روی میز سُردادم وخودکاررا بهشون برگرداندم. آقاکوروش :نهال، همه توضیحاتو خیلی دقیق توی ورقه خوندی که. _:بله خوندم. سارا:ازهمین امشب با ما ودر کنار ما زندگی میکنی. آقای وکیل :ساراخانم همه چیزایی که گفته بودید توی متن قراردادبود وخانم نیک زادخوندن نیاز به تکرار نیست. آقای راد ورقه هارا در کیفش قرا دادواز سرجایش بلند شد. آقاکورش :آقای راد تشریف داشته باشید. آقای راد :خیلی ممنونم بااجازتون مرخص میشم، فقط اصل قرارداد دست من میمونه تا تاریخ مشخص شده و یه کپی هم برای شما میگیرم، بااجازه همگی. آقای دکتر :بسلامت آقای راد. سارا روبه آقای دکتر گفت :آقای صبوری خواهش میکنم. در حضور مادرنهال همه توضیحات رو خیلی کامل عرض کنید. آقای صبوری :خب، خانم. نیک زاد کوچکترین جای نگرانی نیست. وخطاب به مادرم ادامه داد :دختر شما کوچکترین آسیبی نمیبینه خیلی واضح شرح بدم. که روش اول انجام مرحله ی آی وی اف هست جنین رو از طریق لاپارو سکپی توی رحم دخترتون میکارن. با توضیحاتی که ساراخانم پشت تلفن به من دادن، خانم نهال نیک زاد سابقه ازدواج ومادرشدن نداشته ومجرد هستندو ازاین بابت چه یه دونه بچه رو باردار بشن وچه دوقلو باشه باعمل سزارین زایمان رو انجام میدیم. آقای دکتر کمی خودش رابه عقب کشیدوادامه داد:اگه موافق هستید همین فردا عمل انجام شه. البته اگر فرد اجاره دهنده آمادگیشو دارن؟ سارا باعجله گفت :آره. هرچه زودتر بهتر. مادرم :به نظرم یه کم. صبر کنیم. سارا :صبر برای چی کتی.. _من آمادگیشو دارم. آقای دکتر :ساراخانم. ازمن خواستن شخصا بیام اینجا ودر حضور مادرتون. توضیحات لازمه رو بدم وفردا توی مطب عمل انجام میشه. آقای دکترازسرجایش بلند شدوادامه داد:توضیحات اضافه وسوال بمونه برای فردا توی مطب. من دیگه بایدبرم...
🍁✨اول هفته تون عالی 💓💫الهی حال دلتون خوب 🌼✨رزق و روزی تون افزون 🍁💫و ساز زندگیتون 💓✨کوک کوک باشـه 🌼💫خـدایا 🍁✨برای دوستانم رقم بزن 💓💫1هفتـه حال خوب 🌼✨1هفتـه آرامش 🍁💫1هفتـه موفقیت و 💓✨1هفتـه خیر و برکت 🌼💫روزتون زیبا و در پناه خدا @ZendegieMan
اینکه رفیقت ! وقتایی که حوصله نداری وناراحتی ، تلاش میکنه تا خوشحالت کنه و حالو هوات عوض شه خیلی باارزشه … حتی اگه نتونه اینکار و بکنه
صُبحى كه طلوعش، بدهد مژده‌ى دیدار آن صُبح به تكرار شود صُبح بهشتم...
‏هر کدام از اعضای بدنت را که به کار نگیری، آرام آرام از کار می‌افتد و می‌میرد؛ کار قلب هم دوست داشتن است... 🖇💌 ‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‎‌‌ ‌╲\╭┓ ╭ 🌼 ||💛͜͡❥•• @hesezendegish ┗╯\╲ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
[وقتى ديگران همه استرسِ زندگيشون رو دارن اما تو در آرامشى، چون ياد گرفتى به خدا اعتماد كنى..🌱]
انسان‌هاعاشق شمردن مشکلاتشان هستند اما لذت‌هایشان را نمی‌شمارند اگرآنها را هم می‌شمردند می‌فهمیدند که به اندازه کافی از زندگی لذت می برند
پزشكى يكبار گفت بهترين دارو براى انسانها عشقه . ❤️ يكنفر پرسيد اگه جواب نده چى؟ پزشك خنديد و گفت🌹 دُزش رو بالاتر ببر ‌‌‎‌‌‎‌