☆☆☆
پاتوق هر شبم
کُنج آغوش توست
و بودن در این بهشت را
با هیچ چیز عوض نمیکنم ...
#حمیدرضا_عبداللهی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
خوشبختی برای من یعنی تو...
اینکه کنارم دارمت...
لمست می کنم،
می بویمت
و در آغوش می گیرمت!
خوشبختی برای من یعنی
زمان دلتنگی
سر بچرخانم و تو باشی...!
#معصومه_الاملج
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
عشق یعنی:
بودنت حال مرا ، شیدا کُـند...
عشق یعنی:
رفتنت قلب مرا تنها کُـند...
عشق یعنی:
آنقدر مست تو باشم ماهِ من،
قصهی عشقت
مرا رسواتر از رسوا کُـند....
#بیدل
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
دوست داشتنِ " تو "
در وجودِ من است؛
خاکش، آبش، نورش،
زندگی و خیالش
با عشق با هم آمیخته است،
تو همان تپشی هستی که در قلبم
و همان فکری هستی که در سرم جریان دارد...
محبوبِ من،
به هرچه بیندیشم به تو فکر میکنم
به هرچه مینگرم تو را میبینم...
#ناظم_حکمت
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
بیشتر
از جانی
کم آورده ام
دوست داشتنت را
#یکتا_حق_پرست
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫الهی! بهترین آغازها آن است که،
🌼با تکیه بر نام و حضور تو باشد.
✨پس با توکل به اسم اعظمت،
🌼آغاز میکنیم روزمان را
💫مهربانا ...
🌼هر جا که تو باشی،
✨نور هست، شفا هست،
🌼عشق و آرامش و برکت هست.
✨الهی! تو باش تا همه چیز
🌼به سامان بیاید.
🌼بسـم الله الرحمن الرحیم🌼
🌼الهی به امیـد تو🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻امام صادق «علیه السلام»:
🔸کسی که دوست دارد جزء ياران حضرت مهدى(عج) قرار گيرد بايد منتظر باشد و در حال انتظار دو کار را انجام دهد تا منتظر واقعی باشد:
۱- در اعمالش تقوا را رعایت کند،
۲- خوش اخلاق باشد...
📚{منبع| الغيبة{للنعمانی}، جلد۱، صفحه ۲۰۰}
#روایت
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
#مولوی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
_قول !؟ :)
+قولِ قول ! :)
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
نهال❤
قیمت وی آی پی تخفیف خورده دوستان، با *▷ ◉────(๑˙❥˙๑)──── ♪ ✨﷽✨ _پست _۳۱۵ _نویسنده_نهال.
*▷ ◉────(๑˙❥˙๑)──── ♪
✨﷽✨
_پست _۳۱۶
_نویسنده_نهال. _مصیبتی_با_شکوه_به_نام_عشق
اهورا _خوب میکنم آخه مامانمو ناراحت کردخودم دیدم گریه میکرد.
آقا حمید روبه من گفت :
_گفتی امروز رفتید وازمایش دادید دیگه
خجالت زده گفتم :
_آره ...من مطمعنم که ....بالاخره بهتون ثابت میکنم.
آقا حمید گفت :
_خداکنه این طوری که تو میگی باشه درغیر این صورت حتی اگه نهال خودشم نخواد ازت جداشه من دیگه اجازه سر گرفتن این وصلت رونمیدم.
بابا گفت :
_آقاحمید آقا حمید خودتونو ناراحت نکنید شما که جریان رومیدونید
سارا _آقاحمید شما که خودت خبر داری این دوتا چقدر عاشق همن یه جریانی پیش اومده شماهم نباید اوقات تلخی کنی
حمید _اگه حرفای کلارا خانوم صحت داشته باشه چی ؟امیرعلی باید دور نهال منو خط بکشه.
کورس_صحت نداره آقا دروغه بُهتانه
کتایون _حالا انشالله بااومدن جواب آزمایش همه چی معلوم میشه.
هرچه صحبت هایشان را طولانی کردیم خبری از آمدن نهال وایمان نشد. باخداخافظی از درخانه اشان بیرون می آمدیم که نور ماشینی داخل حیاط افتاد.
آقا حمید با نگاه به حیاط گفت :
_نهال وایمان اومدن.
نهال که ازماشین پیاده شد ایمان رفت ودرحیاط را بست.متهم تا وسطای حیاط پیش رفتیم. نهال سمتمان می آمد که سارا پیش قدم شد. جلو رفت وبا نهال سلاموعلیککرد ودست داد.
سارا _سلامنهتا جون حالا چه طوره.
_سلام ساراجون شما چه طوری.
نهال نگاهش را به عموکورش داد وگفت :
_سلام عموکورش خیلی خوش آمدید مثل ابن که دیر رسیدم
بابا گفت :
« نهال جان آنقدر دیر اومدی که ماداریممیریم.
_سلام
سربلند کردو بانگاه کوتاهی از من رو برگرداندوجواب سلام سردش را نثارم کرد.
_سلام.
ایمان سررسید باهم سلاموعلیکی داشتین. سارا وبابا سرگرم خداحافظی بودند ومن حواسم پرت نهال که ایمان گفت :
_اقا امیر نداشتیم این حرفا رو ؟
_چی میگی ایمان ؟
ایمان «پنهونکاری نداشتیم اگه همون در اول مثل مرد گفته بودی قبلا زن عقدی داشتی کاربه این جا بیخ پیدا نمیکرد.
مانده بودم چه جواب ایمان را بدهم که نهال گفت :
_ابمان خان الان وقت این حرفا نیست.
ایمان عصبی لب رد.
_پس این آقازاده با بزرگترش اومده این جا چیکار اومدن حرف بزنن دیگه.
_گفتنیا رو بزرگترا گفتن من فقط اومدم چند کلمه بانهال حرف بزنم.
ایمان _نهال خستستاین روزا اعصابم نداره نهال بروتو.
با پوزخندی گفتم :
_ نهال زن منه،بعد حق ندارم دوکلام باش حرف بزنم.
آیا حمید گفت :
_ایمان تو بیا بروتو.
بابا گفت: خب بااجازتون مادیگه رفتیم. امیر بابا توماشین منتظرتیم
سارا _خداحافظ
کتایون خانم _به سلامت خیلی خوش آمدید.
بابا وسارا که رفتند ایمان هم تیکه ای انداخت وداخل خانه شد.
ایمان _داماد مارو باش تو زهر ازاب دراومد.
اقاحمید وکتایون خانم هم داخل شدند. من ماندم آسمان شب ونهالی که دست از قهر برنمیداشت.
اسمش را آرام صدا زدم.
_نهال ..نهالی باتوام چرانگام نمیکنی چرا جواب تلفنامم نمیدی تو که میدونی من به در صدای تو نشنوم مثل ماهی میمونم که از بی آبی خفه میشهقیمت وی آی پی تخفیف خورده دوستان، با ۳۵ هزار تومن همین امشب همه ی پارت های نهال رو بخون و تمومش کن😅
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
رمان دیگه ای از نویسنده نهال بنام ماهتیسا رو توی این کانال بخونید😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2017984745C33d9f548f2 😍
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Asheghanehhayman/13943
❤️❤️❤️
❤️
خیالت راحت تا آخرش باهاتم
با هم انجامش میدیم...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
آخر ای صبح جگرسوختگان رخ بنمای
که مرا بی تو ملال از مه و پروین بگرفت
#خواجوی_کرمانی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman