27.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکنهعمرمکفافدیدنتورونمیده...🥀💔
#نوای_انتظار 🥀
#کربلاییحسینحبیبی
🥀رۅزهـٰارَفتۅفَقَطحَسرَتِدیدارِ،رُخَت
مـٰاندِهبَرایندِلِیَعقۅبۍِمـٰاآقـٰاجان..!'
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙مرحوم آیت الله ناصری ( ره )
🔆 بهترین هدایا برای امام زمان علیه السلام..
کوتاه و شنیدنی 👌
13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد شجاعی
نابودی اسرائیل یعنی ظهور #امام_زمان✌️
کوتاه و شنیدنی👌
پیشنهاد دانلود
#وعده_صادق
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجتالاسلام بندانی نیشابوری
🔸#امام_زمان غریب و تنهاست...
👌بسیار تأثیرگذار
👈حتما ببینید و نشردهید.
#اللهمعجللولیکالفرج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
♨️سفارشاتی جهت آماده سازی برای ظهور حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه
✔️ همیشه خود را در محضر #امام_زمان ببینید، گناه نکنید حتی در خلوت ترین جاها حضرت شما را می بینند!
✔️ عملتان را درست کنید؛ نحوه لباس پوشیدن، نحوه صحبت کردن، نحوه برخورد با دیگران، حتی فکرتان را تنظیم کنید!
✔️ بر درِ دروازه فکرتان بنشینید. هر فکری را راه ندهید. اگر یک فکر گناه و خطا به ذهن شما بیاید چون حضرت احاطه دارند، مثل این است که در حضور امام زمان همان گناه را انجام داده ای.
✔️ ادب ظاهری در گفتار و رفتار را بسیار تمرین کنید. در بین مردم یک الگوی حسنه باشید هم از نظر صفات و هم از نظر برخورد!
✔️اینها را در خود ایجاد کنید حتی بنویسید به دیوار اتاق بزنید هر صبح مرور کنید و هر شب قبل از خواب ببینید چقدر به آنها عمل کرده اید...
تا ان شاء الله هر زمان که ظهور شد، بگویید آقاجان من همه چیزم را آماده کرده ام.
🖋حاج آقا زعفری زاده
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاقبت رزمنده ای که همسرش نگذاشت به سوريه برود.
خاطره عجیب سردار نوعی اقدم از عاقبت رزمنده ای که همسرش نگذاشت با او برای دفاع از حرم به سوريه برود!
عزیزان اگر شهید نشویم ، میمیریم...
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
♨️هر چه بد باشیم امام عصر ارواحنا فداه ما را فراموش نمیکند...
🔸 ما منسوب به امام زمان(عجل الله فرجه) هستیم و هر چه بد باشیم امام عصر ما را فراموش نمیکند و ما باید در هر لحظه از زندگی دستمان در دست امام باشد و با امام خود ارتباط داشته باشیم تاهم به خود و هم به دیگران ظلم و تعدی نکنیم.
🔸 صدقههای خود را باید به نیت امام زمان(عجل الله فرجه) بدهیم اگر هنگام صدقهدادن به نیت #امام_زمان صدقه بدهیم و نیتمان سلامتی امام عصر باشد امام هم برای سلامتی ما دعا میکند و ما را در برابر مشکلات حفظ می کند.
🖋حجت الاسلام قرائتی
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
♨️حدیثی زیبا ویژه عاشقان امام زمان ارواحنا فداه
🔸خداوند در شب معراج، نور حضرت مهدی علیهالسلام را مانند ستارهای درخشان به پیامبرش نشان داد و فرمود:
🔸️این قیامکننده حلال مرا حلال میکند و حرام مرا حرام میسازد و از دشمنان من انتقام میگیرد.
ای محمد!
مهدی را دوست بدار که من #او و #عاشقانش را دوست دارم.
🔹️وَ هَذَا الْقَائِمُ یُحِلُّ حَلَالِی وَ یُحَرِّمُ حَرَامِی وَ یَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِی یَا مُحَمَّدُ أَحْبِبْهُ فَإِنِّی أُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ.
📚غیبت نعمانی، ص۹۴.
#امام_زمان
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت هفتادم
▫️ماشین را خاموش کرد، خیره به چشمانم ماند و محکم پرسید: «کیا دنبال من هستن؟»
▪️نگاهش از چشمانم تا اطراف ماشین چرخی زد و دوباره سؤال کرد: «شماها اینجا چیکار میکردید؟»
▫️میترسیدم پاسخی بدهم که فریادش چهارچوب تنم را لرزاند: «ازت میپرسم اینجا چی کار میکنی؟»
▪️شیشۀ اشکی که روی چشمم را گرفته بود، با فریادش شکست، یک قطره چکید و من با صدایی که حتی خودم به سختی میشنیدم، شروع کردم: «امروز یکی بهم زنگ زد... گفت یه امانتی برام داره، بیام اینجا ازش بگیرم...» و هنوز حرفم تمام نشده، فریاد بعدیاش پردۀ گوشم را پاره کرد: «هرکی بگه امانتی دارم، تو راه میفتی میری دنبالش؟»
▫️بغضم را فرو خوردم و صدایم بیشتر در گلو فرو رفت: «از یک هفته پیش عامر بهم پیام میداد که باید برم ببینمش... اما من جواب نمیدادم...»
▪️امان نمیداد حرفم را بزنم و اینبار با حالتی متحیر تکرار کرد: «عامر؟!»
▫️نمیدانستم چه فکری در مورد من میکند و حتی اگر به وفا و محبتم شک میکرد باید حقیقت را میگفتم که بارش قطرات اشکم سرعت گرفته بود و کلماتم به کُندی ادا میشد: «بهخدا من هیچ کاری به اون نداشتم... تو این چند ماه هیچ خبری ازش نداشتم... تا اینکه یه دفعه نصفه شب پیام داد که باید برم ببینمش... میگفت یه امانتی برام داره... میگفت اگه نرم امانتی رو ازش بگیرم، با همون میتونه آبروی تو رو ببره...»
▪️در سکوتی خشمگین، خیره نگاهم میکرد؛ از شدت عصبانیت و تندی نفسهایش، قفسه سینهاش به شدت تکان میخورد و با لحنی خشدار بازخواستم کرد: «پس اون شب حال مادرت بد نشده بود، عامر داشت بهت پیام میداد که انقدر ترسیده بودی! تو نباید به من یک کلمه حرف بزنی؟ من انقدر غریبهام؟»
▫️باید زودتر میگفتم عامر مُرده تا بیش از این به احساسم شک نکند و تا خواستم حرفی بزنم، با عصبانیت سؤال کرد: «تو اصلاً خبر داری عامر یک ماه پیش کشته شده؟»
▪️باورم نمیشد از قتل عامر باخبر باشد و در برابر حیرت نگاهم، لحنش بیشتر گرفت: «همون شبی که برام از عامر درددل کردی، فرداش از بچهها خواستم آمارش رو برام بگیرن و همون روز فهمیدم تو آپارتمانش تو دیترویت میشیگان کشته شده!»
▫️انگار بیش از من از عامر باخبر بود و با همین اطلاعات و حادثه امروز، آیه را خوانده بود که بدون نیاز به توضیحم، نفس بلندی کشید و ماجراهای این یک هفته را تحلیل کرد: «همونایی که عامر رو کشتن، با خطش یه هفته تو رو سر کار گذاشتن تا به من برسن. وقتی جواب ندادی امروز به بهانۀ امانتی کشوندنت بیرون!»
▪️گیج و گنگ نگاهش میکردم و او هرلحظه عصبانیتر میشد: «تو هم خیلی راحت بلند شدی اومدی...»
▫️با پشت دست اشکم را پاک کردم و خواستم از خودم دفاع کنم: «من میخواستم زودتر اون امانتی رو بگیرم تا مشکلی برای زندگیمون پیش نیاد...» و او به قدری به هم ریخته بود که دوباره صدایش بالا رفت: «خب یه کلمه به من میگفتی!»
▪️از غیض و غضب نگاهش جرأت نمیکردم کلامی دیگر بگویم و او حالا میخواست نتیجه را بداند که چشمانش غرق شَک بود و مردد پرسید: «حالا چی ازت خواستن؟»
▫️از یادآوری صحنۀ قفل شدن در تاکسی و فشار اسلحه روی پهلو و رنگ پریده زینب، درد ترس و وحشت آن لحظات در تمام استخوانهایم دوید، آبگینه گریه در گلویم شکست و میان هقهق اشکهایم اعتراف کردم: «به بهانۀ یه زن حامله که حالش بد بود، ما رو سوار تاکسی کردن... یه دفعه متوجه شدم دارن از بغداد میرن بیرون، تا اعتراض کردم، درها رو قفل کردن و روم اسلحه کشیدن...»
▪️هجوم گریه نور نگاهم را گرفته و با همین چشمان غرق اشکم میدیدم سفیدی چشمانش از اضطراب، مثل خون شده است؛ رنگ صورتش از ترس آنچه بر سر ما آمده بود، هر لحظه بیشتر میپرید و من با کلماتی بریده بدتر آتشش میزدم:«خیلی از بغداد دور شدیم..ما رو بردن تو یه باغ شخصی.. تو یه خونه ویلایی.. دو نفر بودن؛ یه مرد و یه زن.. رانا و فائق.. گفتن امشب میان در خونه و من باید موبایل تو رو چند دقیقه براشون ببرم.. گفتن اگه این کارو نکنم، هر سه نفرمون رو میکُشن.. گفتن اگه به کسی حرفی بزنم...» و دیگر نفسم یاری نکرد ادامه دهم که دهانم را با هر دو دستم گرفتم تا نالۀ گریههایم بیش از این بلند نشود و از شدت وحشت حالم هر لحظه بدتر میشد.
▫️مهدی دستانش را روی فرمان عصا کرده بود؛سرش را با تمام انگشتانش فشار میداد و با حالتی درمانده زیر لب تکرار میکرد:«تو چی کار کردی آمال؟»
▪️از حال خراب ما زینب به گریه افتاده بود، از روی صندلی عقب جلو آمده و مدام چادرم را میکشید و صدای مهدی همچنان میلرزید:«اصلاً میفهمی ممکن بود چه بلایی سرتون بیاد؟»
▫️زینب را روی پایم نشاندم و مهدی انگار نمیتوانست کنارم بنشیند که از ماشین پیاده شد و کلافه دور خودش میچرخید...
📖 ادامه دارد...
هدایت شده از 💚عـاشقانامـامزمـان(عج)💚
❤️هرشب در پایان شب دست بر سینه گذاشته و به زیارت آقا #امام_حسین(علیه السلام) می رویم :❤️
💚اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 💚
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
♥️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
🔹شخصی از امام صادق (علیه السلام)پرسید:
من زیاد به یاد حسین بن علی علیه السلام
هستم ، دراین حالت چه بگویم؟
حضرت فرمودند: #سه_بار_بگو:
#صلی_الله_علیک_یاابا_عبدالله
همانا سلام از دور و نزدیک
به حسین بن علی علیه السلام
می رسد.
آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❤️اللهم صل علی محمد وال وعجل
فرجهم ❤️
#کپی_با_ذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313