در یک مورد نقل شده است که؛
محمد بن ربیع از طرف منصور دوانقی مامور شد شبانه، به خانه امام صادق(ع) یورش ببرود، و او را در هر حالتى که بود، نزد او بیاورد.
محمّد می گوید :
من وقتى رفتم، که چیزى از شب باقى نمانده بود، نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه ایشان شدم، وقتى وارد اطاقش شدم، او مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت و حوله اى بر کمر بسته بود.
نمازش را که سلام داد، گفتم : امیرالمؤمنین منصور دوانقی شما را می خواهد!
ایشان فرمود :
📋《دَعْنِي أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِيَابِي》
♦️بگذار لباسهایم را بپوشم.
گفتم: به من اجازه نداده اند!
فرمود :
📋《فَأَدْخُلُ الْمُغْتَسَلَ فَأَطَّهَّرُ》
♦️اجازه بده بروم غسل کنم و خود را تمیز نمایم.
گفتم : غیر ممکن است وقت خود را نگیرید من نمی گذارم این وضع را کوچک ترین تغییرى بدهید.
📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِياً حَاسِراً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَ》
♦️من ایشان را با همان حالت، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه اى که به کمر داشت، از خانه خارج کردم، در حالی که به گمانم سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد.
به هر حال، او را شبانه نزد منصور بردم.
بین آنها گفتگویی صورت گرفت، تا اینکه، منصور شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید تا گردن امام(ع) را بزند.
ناگاه حضرت رسول اکرم(ص) را در برابر خود دید و شمشیرش را در غلاف گذاشت و این اتفاق تا سه بار تکرار شد و منصور از قتل امام صادق(ع) منصرف شد.(۴)
مورد دیگری از «مفضل بن عمر» نقل شده است که می گوید :
منصور دوانیقى شخصى را نزد حسن بن زید، فرماندار خود در مکه و مدینه فرستاد و گفت :
📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ!
فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ : أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى، أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللهِ》
♦️خانه جعفر بن محمد(ع) را آتش بزند.
پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید.
امام صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت :
من پسر ریشه هاى زمین هستم، من پسر ابراهیم خلیل الله هستم.(۵)
شیخ صدوق تصریح می کند که؛
سرانجام امام صادق(ع) به دستور منصور دوانقی، به وسیله انگوری که آن را به زهر آلوده کرده بودند، امام(ع) را مسموم کرد و ایشان بر اثر مسمومیت شهید شدند و در بقیع دفن شدند.(۶)
در تاریخ حیات امام صادق(ع) از حادثه ای نام برده شد، که دلها را روانه جدّه مظلومه ایشان، حضرت فاطمه(س) کرد.
آن هم آتش زدن خانه حضرت(ص)!
ابن شهر آشوب می نویسد :
📋《فَهَجَمُوا عَلَیهِ وَ أَحرَقُوا بَابَه وَاستَخرَجُوهُ مِنهُ کَرهَاً وَ ضَغَطُوُا سَیِّدَةَ النِسَاءِ بِالبِابِ حَتَّى أَسقَطَت مُحسِنَاً(ع)》
♦️پس به خانه امام علی(ع) هجوم بردند و درب خانه اش را سوزانیدند، در حالی که به اجبار او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمه(س) را در کنار در زدند تا این که محسن(ع) را سقط کرد.(۷)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
سال ها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم
آخر ای زهر جفا، شعله زدی بر جگرم
کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا
کاش می کرد دمی شرم ز جد و پدرم
دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد
برد از خانه برون وقت نماز سحرم
سال ها داغ بنی فاطمه را می دیدم
کس ندانست که یک عمر چه آمد به سرم
من جگر پاره ی زهرایم و باید به چه جرم
عوض گل جگر پاره برایش ببرم
بارها تیغ کشیدند پی کشتن من
بارها سیل بلا برد به موج خطرم
دشمن آن لحظه که بر خانه ی من آتش زد
یاد آمد ز غم مادر نیکو سیرَم
دل شب خصم مرا برد به قصر منصور
یاد از بزم یزید آمد و از طشت زرم
👤سازگار
📚منابع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۷، ص۱۲۳
۲)الکافی شیخ کلینی، ج۲، ص۲۴۲
۳)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۲۳۸
۴)مُهج الدعوات سید بن طاووس، ص۱۹۳
۵)الکافی شیخ کلینی، ج۱، ص۴۷۳
۶)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸
۷)مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۱۷۵
@AsnadolMasaeb
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ(علیه السلام) وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ》🔶🔸
✅هنگامی که هارون الرشید، امام موسی کاظم(علیه السلام) را در مدینه دستگیر کرد، ایشان را به طرف بصره فرستاد و امام هفتم مدت یک سال در آنجا زندانی بود و «عیسی بن جعفر» که مسئول زندان بود، به هارون گزارش داد که موسی بن جعفر(ع) همیشه مشغول عبادت و راز و نیاز با خداست.
از جمله دعاهای امام(ع) در زندان عیسی این بود که می فرمود :
📋《اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّی کُنتُ اَسئَلُکَ اِن تُفرِغَنی لِعِبادَتِکَ اَللّهُمَّ وَ قَد فَعَلتُ فَلَکَ الحَمدُ》
♦️خداوندا! تو می دانی که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه ای خلوت قرار دهی تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضای مرا برآوردی، تو را سپاس می گویم.(۱)
در طی این سالها، همواره زندان و زندانبان امام(ع) در حال تغییر بود.
در تاریخ آمده است که؛
📋《لَا يَزَالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إِلَي سِجْنٍ》
♦️آن حضرت(ع) همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد.(۲)
تا اینکه امام موسی کاظم(ع) مظلوم به زندان مخوف و تاریک «سِندی بن شاهک» ملعون منتقل شد و تحت شکنجه های شدید آن لعین قرار گرفت.
تا جایی که در پی این شکنجه ها، امام(ع) برای خلاصی از زندان، این دعا را می کردند.
📋《یَا سَیِّدِی! نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَهٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُون》
♦️ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما.
ای رویاننده ی درخت از بین شن و خاک و آب!
و ای جاری کننده ی شیر از بین سرگین و خون!
ای به دنیا آورنده فرزند از بین رحم و ای آزاد کننده آتش از بین آهن و سنگ و ای آزاد کننده روح از بین احشاء و اعضای بدن!
مرا از دست هارون نجات عنایت فرما!(۳)
تا اینکه امام(ع) سالیان سال، پس از تحمل این شکنجه ها به شهادت رسیدند.
«حسن بن عبدالله صیرفى» از پدر خود نقل می کند که می گفت :
📋《تُوُفِّيَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(ع) فِي يَدِ اَلسِّنْدِيِّ بْنِ شَاهَكَ فَحُمِلَ عَلَى نَعْشٍ وَ نُودِيَ عَلَيْهِ هَذَا إِمَامُ اَلرَّافِضَةِ فَاعْرِفُوهُ》
♦️موسى بن جعفر(ع) در زندان سندى بن شاهک درگذشت و او را به وسیله تابوتى برداشتند و یک نفر در پیشاپیش فریاد می زد: این پیشواى رافضیان است او را بشناسید!
📋《فَلَمَّا أُتِيَ بِهِ مَجْلِسَ اَلشُّرْطَةِ أَقَامَ أَرْبَعَةَ نَفَرٍ فَنَادَوْا أَلاَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى اَلْخَبِيثِ بْنِ اَلْخَبِيثِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع)》
♦️ایشان را به محلّ سربازخانه آوردند، چهار تن او را بلند کردند و آنها ندا مىكردند : هر كس مىخواهد به خبيث فرزند خبيث نظاره کند، پس بیاید.(۴)
پیکر مطهر ایشان را به محل نگهبانان آوردند، مردم نیز اجتماع کردند و جنازه ی ایشان را در قبرستان بغداد تشییع نمودند.
در فرازی از سلام بر ایشان آمده است ؛
📋《اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ(ع) وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ..الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِيهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ》
♦️خدايا درود فرست بر محمّد(ص) و اهل بيتش، و درود فرست بر موسى بن جعفر(ع)، سلام بر معذّب در عمق زندان ها و تاريكی هاى زيرزمين ها، با ساق كوبيده، به حلقه هاى زنجيرها، و جنازه اي كه با خوارى و سبك انگاشتن بر آن جار زده شده، وارد شونده بر جدّش مصطفى و پدرش مرتضى و مادرش سرور بانوان!(۵)
✅«محمد بن شمس الدین معروف به ابن حجر مکی»(۱۵۰۳ق) یکی از علمای سنی مذهب شافعی که در رد شیعه کتاب نوشته است و وقتی در معرفی ائمه اطهار(علیهم السلام) به ایشان می رسد، می گوید :
📋《يُدْعَى بِبَابِ قَضَاءِ حَوَائِجِ المُومِنِینَ أَی أَهْلِ سُنَّةِِ》
♦️اهل سنت از موسی بن جعفر(علیهما السلام) به عنوان «باب الحوائج» یاد می کردند.
و در عبارتی دیگر آمده است؛
📋《کَانَ مَعْرُوفَاً عِنْدَ أَهْلِ الْعَرَاقِ بِبَابِ قَضَاءِ الْحَوَائِج عِنْدَاللهِ》
♦️موسی بن جعفر(علیهما السلام) در عراق به «باب الحوائج» معروف بود.(۶)
📚منابع :
۱)الفصول المهمة ابن صباغ مالکی، ص۲۴۰
۲)مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۴۳۲
۳)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۸، ص۲۲۰
۴)كمال الدين و تمام النعمة صدوق، ج۱، ص۳۸
۵)مصباح الزائر سید بن طاووس، ص۲۳۱
۶)الصّواعق المحرقه ابن حجر مکی، ج۲، ص۵۹۰
@AsnadolMasaeb
📚✍📚✍📚✍📚✍📚✍
1⃣ #معرفی_کتاب:📚
کتاب «کامل الزیارات» حاوی بیان آداب زیارت و روایاتی در فضیلت زیارت و اقامه عزاء و گریه بر حضرت رسول اکرم(ص)، اهل بیت(علیهم السلام) و امامزادگان و مؤمنان؛ اثر مرحوم إبن قُولوِیه قمی(متوفی سال ۳۶۷ ق) از شاگردان مرحوم شیخ کلینی و از برجسته ترین مشایخ و اساتید مرحوم شیخ مفید که کتاب «کامل الزیارات» از مهم ترین و معتبرترین منابع روایی و دعایی شیعه است که علماء و فقهای شیعه به آن مراجعه کردهاند.✍📚👇
@AsnadolMasaeb
🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُعینَ الضُّعَفاءِ وَ الفُقَراء، اَلسُّلطانَ اَبَاالحَسَنِ، یَا عَلیَّ بنَ موسَی أَلرِّضٰآ أَلمُرتَضَٰی(علیه السلام)》🔷🔹
✅حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید :
📋《سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَايَزُورُهَا مُؤْمِنُ الَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَي النَّارِ》
♦️به زودی پاره ی تن من در سرزمين خراسان دفن می شود، که هيچ مؤمنی او را زيارت نمی کند، مگر اين که خداوند بهشت را بر او واجب ساخته و پيکرش را بر آتش دوزخ حرام می سازد.(۱)
امام رضا(ع) می فرماید :
📋《مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا :
إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا!
وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ!
وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ!》
♦️هر كس مرا در غربت زيارت كند روز قيامت در سه جا نزد او خواهم آمد تا از ترس هاى آنجا نجاتش دهم :
۱)هنگامى كه نامه هاى اعمال مردم از راست و چپ به پرواز درآيد.(و به صاحبان خود تعلّق گیرد.)
۲)نزد پل صراط!
۳)نزد ميزان(دادگاه عدل الهی)!(۲)
🏴شیخ مفید در مورد شهادت امام رضا(علیه السلام) در گزارشهای رسیده، دو قول را برای شهادت ایشان ذکر کرده است :
1⃣گزارش اول : انگور آغشته به زهر :👇
از «محمد بن جَهْم» نقل شده است که؛
📋《کَانَ الرِّضَا(ع) یُعْجِبُهُ الْعِنَبُ فَأَخَذَ لَهُ مِنْهُ شَیْئاً فَجَعَلَ فِی مَوْضِعِ أَقْمَاعِهِ الْإِبْرَ أَیَّاماً ثُمَّ نَزَعَ وَجِیءَ بِهِ إِلَیْهِ فَأَکَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی عِلَّتِهِ الَّتِی ذَکَرْنَا فَقَتَلَهُ وَذَکَرَ أَنَّ ذَلِکَ مِنْ لَطِیفِ السُّمُومِ》
♦️امام رضا(ع) به انگور علاقه مند بود. زمانی که مأمون قصد کشتن ایشان را کرد، مقدارى انگور براى آن حضرت(ع) تهیه كرد و چند روز با سوزنهاى زهر آلود كه به کاری ترین زهرها آلوده شده بودند، حبه های آن را آلوده به زهر کردند.
آنگاه آنها را حضور امام رضا(ع) آوردند.
امام(ع) پس از تناول انگور زهر آلود رنجور شده و بدین وسیله به شهادت رسید.(۳)
2⃣گزارش دوم : آب انار مسموم :👇
«عبدالله بن بشیر» می گوید :
📋《أَمَرَنِي الْمَأْمُونُ أَنْ أُطَوِّلَ أَظْفَارِي عَنِ الْعَادَةِ وَ لَا أُظْهِرَ لِأَحَدٍ ذَلِكَ فَفَعَلْتُ ثُمَّ اسْتَدْعَانِي فَأَخْرَجَ إِلَيَّ شَيْئاً شِبْهَ التَّمْرِ الْهِنْدِيِّ وَ قَالَ لِي اعْجِنْ هَذَا بِيَدَيْكَ جَمِيعاً فَفَعَلْتُ ثُمَّ قَامَ وَ تَرَكَنِي فَدَخَلَ عَلَى الرِّضَا(ع)》
♦️مأمون به من دستور داد تا ناخن هایم را بیش از حد معمول بلند كنم و در این مورد به کسی هم چیزی نگویم، من نیز چنان كردم.
مامون روزی مرا خواست و چیزى شبیه به تمر هندى به من داد و گفت :
این را با دو دست خود خوب بمال و ورز بده! من نیز چنان كردم.
سپس برخاست و مرا تنها گذاشت و نزد امام رضا(ع) رفت.
📋《فَقَالَ لَهُ : مَا خَبَرُكَ؟
قَالَ : أَرْجُو أَنْ أَكُونَ صَالِحاً!
قَالَ لَهُ : أَنَا الْيَوْمَ بِحَمْدِ اللَّهِ أَيْضاً صَالِحٌ!
فَهَلْ جَاءَكَ أَحَدٌ مِنَ الْمُتَرَفِّقِينَ فِي هَذَا الْيَوْمِ؟
قَالَ : لَا!
فَغَضِبَ الْمَأْمُونُ وَ صَاحَ عَلَى غِلْمَانِهِ ثُمَّ قَالَ :
خُذْ مَاءَ الرُّمَّانِ السَّاعَةَ!
فَإِنَّهُ مِمَّا لَا يُسْتَغْنَى عَنْهُ》
♦️مامون گفت : حال شما چگونه است؟
حضرت(ع) فرمود : امیدوارم امروز بهتر شوم!
مأمون گفت : من نیز بحمدالله امروز خوبم!
سپس مامون پرسید : آیا امروز پرستاران و خدمتگزاران خدمت شما رسیده اند؟
حضرت(ع) فرمود: نه!
مأمون قیافه ای خشمناك به خود گرفت و بر سر خادمان خود فریاد زد.
بعد هم گفت : همین الآن آب انار را بگیر و بخور كه براى رفع این بیمارى چاره ای جز خوردن آن نیست.
📋《ثُمَّ دَعَانِي فَقَالَ : ائْتِنَا بِرُمَّانٍ فَأَتَيْتُهُ بِهِ! فَقَالَ لِي : اعْصِرْهُ بِيَدَيْكَ فَفَعَلْتُ وَ سَقَاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا(ع) بِيَدِهِ!
فَكَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَفَاتِهِ فَلَمْ يَلْبَثْ إِلَّا يَوْمَيْنِ حَتَّى مَاتَ》
♦️در این هنگام مأمون به من گفت : براى ما انار بیاور! من هم آوردم.
بعد مأمون رو کرد به من و گفت : با دست خود آن را فشار بده و آبش را بگیر.
من هم این کار را کردم.
مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت رضا(ع) خورانید و همان باعث شهادت حضرتش شد.
@AsnadolMasaeb
ادامه مطالب :👇
«اباصلت هروی» می گوید :
📋《دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا(ع) وَقَدْ خَرَجَ المَأْمُونُ مِنْ عِنْدِهِ.
فَقَالَ لِی : یَا أَبَا الصَّلْتِ! قَدْ فَعَلُوهَا!
وَجَعَلَ یُوَحِّدُ اللهَ وَیُمَجِّدُهُ》
♦️در این هنگام؛ وقتی مأمون از محضر امام(ع) خارج شد، من بر حضرت(ع) داخل شدم.
همین که ایشان مرا دید، به من فرمود :
اباصلت! بالاخره کارخودشان را کردند.
اباصلت می گوید : بعد از این جمله شنیدم که حضرت(ع) شروع به حمد و ستایش الهی کرد.(۴)
شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی نقل می کند که؛
در آن روز امام رضا(ع) قبل از اینکه نزد مامون برود، به من فرمود :
📋《يَا أَبَا الصَّلْتِ! غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ!
فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَا تُكَلِّمْنِي》
♦️ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم.
وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.
اباصلت پریشان خاطر، منتظر خروج امام(ع) از نزد مامون شد.
بعد از مدتی، اباصلت مشاهده کرد که؛
📋《فَخَرَجَ مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَمْ أُكَلِّمْهُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِقَ ثُمَّ نَامَ عَلَى فِرَاشِهِ وَ مَكَثْتُ وَاقِفاً فِي صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً》
♦️امام رضا(ع) از نزد مامون خارج شد، در حالی که؛ عبایش را به سر انداخته بود و به خانه رفت و به من فرمود : اباصلت! در را ببند! سپس در بستر افتاد.
و من نیز در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم.
📋《فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا(ع) فَبَادَرْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ :
مِنْ أَيْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ؟
فَقَالَ : الَّذِي جَاءَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ فِي هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَنِي الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ!
فَقُلْتُ لَهُ : وَ مَنْ أَنْتَ؟
فَقَالَ لِي : أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ!
أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع)!
ثُمَّ مَضَى نَحْوَ أَبِيهِ فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِي بِالدُّخُولِ مَعَهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا(ع) وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً إِلَى فِرَاشِهِ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) يُقَبِّلُهُ وَ يُسَارُّهُ بِشَيْءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ [ثُمَّ] مَضَى الرِّضَا(ع)》
♦️ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا(ع) است.
جلو رفتم و عرض کردم : از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود.
فرمود : آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد.
پرسیدم : شما کیستید؟
فرمود : من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد(ع) هستم.
سپس به طرف پدر گرامی اش رفت و فرمود :
تو هم داخل شو!
تا چشم مبارک حضرت رضا(ع) به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید.
امام جواد(ع) خود را روی بدن امام رضا(ع) انداخت و او را بوسید.
سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم.
اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا اینکه روح ملکوتی امام رضا(ع) به عالم قدس پر کشید.(۵)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج
شرمنده ی عطای تو یا ثامن الحجج
هرگز نمی روم برِ بیگانگان به عجز
تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج
از کار من گره نگشاید کسی مگر
دست گره گشای تو یا ثامن الحجج
تا آخرین نفس نکشم دست التجاء
از دامن ولای تو یا ثامن الحجج
دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب
درد من و دوای تو یا ثامن الحجج
👤موئد
📚منابع :
۱)امالی شیخ صدوق، ص۶۳
۲)کامل الزیارات ابن قولویه، ص۳۰۴
۳)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۲۷۰
۴)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۲۷۰
۵)عيون أخبار الرضا(ع) صدوق، ج۲، ص۲۴۳
@AsnadolMasaeb