خوانش غزل۳۲۸.mp3
1.31M
غزل شمارهٔ ۳۲۸
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگوی
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این
می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم
خرم آن روز کز این مرحله بربندم رخت
وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
پایه نظم بلند است و جهان گیر بگوی
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
#حافظ_خوانی
#با_صدای
#استاد_غلامعلی_امیرنوری
4_6041668450185647419.mp3
2.78M
این بی کلام اروم و قشنگ و خیلی دوست دارم، امیدوارم شما هم دوسش داشته باشین...