eitaa logo
•|پادگـانِ‌آویـღـن|•
66 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
13 فایل
‌﷽ • • ‌رَدِ نُۆرッ رَهِ نُوࢪッ رَنگِ نُوࢪッ مےجوئیـم! • • دریچھ‌هاییِ‌بھ‌سوےشما ؛ فرماندھ‌یِ‌بخش‌انتقادات‌و‌پیشنهادات🌱' @Yalda_3982 فرماندھ‌یِ‌بخش‌تبادلات🌱' @jessika • • بِگوشیم‌عزیزِجان🌱' https://harfeto.timefriend.net/16341272755399 • • آویـن:عشـღـق
مشاهده در ایتا
دانلود
26.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🕊🌸 🥀تقدیم به شهدای یگان خانطومان🥀 ~مانا‌‌باشید‌برامون♡ツ ••┈┈••✾❀🕊🇮🇷🕊❀✾••┈┈•• @Avingarrison ••┈┈••✾❀🕊🇮🇷🕊❀✾••┈┈••
مصطفـی را صـدا می‌زنـم. بچـه‌ی پایه‌ا‌یسـت. همـه‌ی هـوش و استعدادش یک طرف، زلزله بودنش یک طرف. زلزله اگر تکان‌هایش خوب باشد باید چه اسمی برایش گذاشت؟ می‌دانم که راضی کردن مصطفی کمی سخت است اما نشد ندارد. - به سلام استاد! - مصطفی دوباره شروع نکن. - آقا ما شما رو می‌بینیم روحمون شاد میشه. اشـاره می‌کنـم کـه در دفتـر را ببنـدد. چشـم می‌چرخانـد دور سـالن و بعد در را آرام می‌بندد. لبم را می‌گزم که نخندم. دسـتی به ته‌ریشـش می‌کشد و می‌آید طرفم: - اصلا تو میدونی روح چیه؟ - نـه بـه قـرآن. فقـط می‌دونیم خیلی چیز پیچیدهایه. شـبا تو آسـمونه، روزا تو تنمونه. خلاصه خدا یه کاری کرده که بشر مونده توش. حالت متفکر به خودش می‌گیرد و ادامه می‌دهد: - ولـی مـن کـه حـال می‌کنـم بـا ایـن کار خـدا. بـدن رو با پیونـد و قرص و عمـل زیبایـی نگـه می‌دارنـد، امـا هنـوز نتونسـتن بـرای روح یـه مـدل درست کنن. اگـر کاری را کـه می‌خواهـم قبـول کنـد، طیـف خوبـی از بچه‌هـا راه می‌افتند. توپ را در زمین خودش می‌اندازم. - ببینـم حاضـری بـرای روحت یه کار خوبی بکنی بلکه از این تنبلی دربیاد؟ - جدی! بـه صندلـی اشـاره می‌کنـم تا بنشـیند. اینطور ابراز احساسـاتش قابل کنترلتر است. می‌نشیند و دست‌هایش را در هم گره می‌زند و به جلو خم می‌شود. -می‌خوام با جواد رفیق بشی و بیاریش برای گروه والیبال و کوه. چشـمانش اول گشـاد می‌شـود و بعـد از چنـد لحظـه کـه خیـره بـه مـن نـگاه می‌کنـد، کمـر راسـت می‌کنـد و دسـته‌ی صندلی را با دسـتانش فشار می‌دهد. این اخلاقش خوب است که همیشه کمی صبر دارد در حرف زدن. زود فضا را دست می‌گیرم و می‌گویم: - حالا برو سر کلاس. فکر کن، بعدا با هم صحبت می‌کنیم. بلنـد می‌شـوم تـا بلنـد شـود. چنـد لحظـه مکـث می‌کنـد و بی‌حـرف می‌رود. همینطور که مجبورم کرد تا برای خودش و بروبچه‌های دیگر کتـاب بیـاورم و جلسـه‌ی نقـد بگـذارم، مجبـورش می‌کنـم از 🌺حصـار دوسـتانش در بیاید و همه را با هم بخواهد. باید سـفید و خا کسـتری را شکسـت و یک‌دسـت زندگـی کـرد. مثـل سـفیدی بـرف کـه لذتـش همه‌گیر و آبش حیات‌بخش است. ادامه دارد... .📚✏️📚. ~مانا‌باشیدبرامون♡ツ ••┈┈••✾❀🕊📚🕊❀✾••┈┈•• @Avingarrison ••┈┈••✾❀🕊📚🕊❀✾••┈┈••
- این دیگه مال کیه؟ ریکوردر دست آرمین است. - بذار سر جاش، خراب میشه. هیکل چاق و قناصش را می‌چرخاند و به میز تکیه می‌دهد. پشت و رویش می‌کند. و با دکمه‌هایش ور می‌رود. - از کجا حالا؟ - بابا برای معاون بد‌قلق مدرسه است. باید پسش بدم. - نوحه برات فرستاده. - نه بابا یه مسخره‌بازی سر کلاس براش کردیم، نگرفت. آرمیـن کـه مـی‌رود. احسـاس تنهایـی می‌کنـم. ریکـوردر را برمـی‌دارم. شـاید خیلـی یـا اصـلا مثل هم نباشـیم، اما نمی‌دانم چـرا یک جورایی دوسـتش دارم. شـبیه همـه‌ی ایـن تیـپ مثبت‌هـا نیسـت. یعنـی همچیـن بـه قاعـده پاسـتوریزه می‌آیـد، امـا خیلـی وقت‌هـا بـه قوانیـن مـن‌درآوردی امثـال خـودش برخـورد نمی‌کنـد. کلـی اسـکلش کردیـم، بـه رویمـان نیـاورد. می‌فهمـم کـه می‌فهمـد، امـا لا کردار فقـط لبخند می‌زنـد و می‌گـذرد. تـوی والیبـال کتک‌خـورش کردیـم، امـا بـاز هـم بـه روی خودش نیاورد. یک چیزی دارد که همه ندارند. چی؟ نمیدانم، ولی سر همین بی‌محلی‌هایش این چند روزه کلافه‌ام. ریکوردر را روشن می‌کنم. صدای خودم و خودش است. چطـور ضبـط کـرده کـه نفهمیـدم؟ کلاس درس یـک مـاه قبل اسـت، یکـی از دبیرهایمـان نیامـده بـود، او آمـد بـرای بحـث آزاد. خواسـتم سربه‌سـرش بگـذارم یـک بحـث بی‌خـودی راه انداختـم و او هـم بی‌خیـال مچـل شـدن، کاری‌کرد کـه بحث جدی شـد. حرف‌هایش سکوت سرد اتاقم را می‌شکند. - ببین آقای مهدوی. شـما دنیا رو سـخت می‌گذرونید، من چرا باید سختی به خودم بدم وقتی می‌تونم کیف دنیا رو ببرم؟ - قبول دارم. عقل هم همین رو میگه. وقتی کسی می‌تونه لذت ببره، بـرای چـی بایـد به خودش سـختی بده. بگیر، بزن، بگـو، بخور. خوش باش که کار جهان را نگار نیست. ولی اگر این قاعده رو قبول داری، کامـل قبـول کـن، پـس بـا ایـن منطق، اگـر من هـم همیـن را بخواهم که بخـورم، بزنـم، بگـم، ایـن وسـط اولویـت بـا خوشـی مـن باشـد و پـا روی حق تو بگذارم با بردن و خوردنم، شخصیت تو رو خورد و خمیر کنم. بـا منطـق خـوش بـاش، هر چـی دل تنگـت می‌خواهد بگـو. تو خودت شا کی نمی‌شی؟ برای مسخره‌بازی گفتم: - نه شما این کارا رو بکن، ما خودمون هم پایت می‌شیم. کمک هم می‌دیم. صدای خنده‌ی چند نفر و چند لحظه‌ای مکث و سکوت: - مگه راحت بودن و آسایش داشتن بده؟ آقا شماها همش می‌خواید سختی بکشید و سختی بدید به مردم. - مگـه مـن گفتـم راحتـی بـده. مـن می‌گـم راحتـی وقتـی نصیـب آدم میشـه کـه یـه تلاشـی کـردی. یعنـی یـه سـختی رو بـه جـون خریـدی، نتیجه اش نفس راحتیه که می‌کشی، کسی این حرف منو رد می‌کنه؟ شما الآن دارید پدر خودتون رو درمی‌آرید تا بعد از قبولی کنکور نفس راحت بکشـید. اصلا چه نیازی به کنکوره؟ با پول میشـه همه چیز رو گرفت. - چقـدرم کـه ایـن کنکـور مزخرفـه آقـا. نسـلش ور بیفتـه کـه بابامـون رو سوزونده. - ولی قبول دارید با پا روی پا انداختن هم کارا درست نمیشه؟ - آقا به قرآن حال می‌ده. یه دکمه می‌زنی در باز می‌شه. یه داد می‌زنی نسکافه حاضر میشه. یه پول می‌دی همه‌ی مشکلاتت حل میشه. شما با اینا مشکل دارید؟ صـدای لبخنـدش ضبـط نشـده، امـا یـادم اسـت لبخنـد تلخـی زد و گذاشت بچه ها از حال و هولشان بگویند. ادامه دارد.... .📚✏️📚. ~مانا‌باشیدبرامون♡ツ ••┈┈••✾❀🕊📚🕊❀✾••┈┈•• @Avingarrison ••┈┈••✾❀🕊📚🕊❀✾••┈┈••
🏴امشب که زمین و آسمان می گرید از ماتم عسکری جهان می گرید 🏴جا دارد اگر که شیعه خون گریه کند چون مهدی صاحب الزمان می گرید. شهادت امام حسن عسکری(ع) را خدمت فزرند بزرگوارشان امام عصر (عج) و همه پیروان و محبین حضرت تسلیت عرض می کنیم. ~مانا‌‌باشید‌برامون♡ツ ••┈┈••✾❀🕊🏴🕊❀✾••┈┈•• @Avingarrison ••┈┈••✾❀🕊🏴🕊❀✾••┈┈•• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کعبه انگار که فهمیده فرج نزدیک است گفته خلوت بکنم چند صباحی با خودم...♡ ~مانا‌‌باشید‌برامون♡ツ ••┈┈••✾❀🕊🏴🕊❀✾••┈┈•• @Avingarrison ••┈┈••✾❀🕊🏴🕊❀✾••┈┈•• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از داغ حسن سامرا میگرید جبریل امین در سما میگرید🏴 یا حجت حق غم نبینی آقا از اشک شما چشم ما میگرید🏴 شهادت غریب سامرا، امام حسن عسکری (ع) بر شیعیان آن حضرت تسلیت باد 🏴 ~مانا‌‌باشید‌برامون♡ツ ••┈┈••✾❀🕊🏴🕊❀✾••┈┈•• @Avingarrison ••┈┈••✾❀🕊🏴🕊❀✾••┈┈•• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بچـه شـده‌ام. دلـم می🌺‌خواهـد هشت‌سـاله باشـم نـه هجده‌سـاله. بچه هـا نقاشـی کـه می‌کشـند و وسـطش خـراب می‌شـود کل ورقـه را پـاره می‌کننـد. بـا حـرص مچالـه می‌کنند. پرتـش می‌کنند و تـازه دو تا فحش هم می‌دهند. الان اگر این حالم را می دید، حتما می‌گفت فکر می‌کنـی بـا کـی لـج کـرده‌ای؟ اگـر پاک‌کـن برمی‌داشـتی و آن قسـمت خراب را پا ک می‌کردی راحت بود یا... گفته بودم: - نمی‌خوام قواعد بازی دنیا رو قبول کنم. لبخند زده و سرش را پایین انداخته بود. بعد از چند ثانیه گفته بود: - مثل قواعد بازی فوتبال که جهانی اون رو پذیرفتن؛ یه تیم اگر بارها شکسـت بخـورد، قانـون فوتبـال رو عـوض نمی‌کنند. یادته مسـابقات فوتبـال دوم و سـومی‌ها بـود؟ اومـدی کنـارم ایسـتادی، ازت پرسـیدم:« مگـه قـرار نبـود تـو هـم وسـط زمیـن باشـی، چـرا اینجایـی؟» گفتـی:« کاپیتـان گفتـه امـروز ذخیـره باشـم، اسـتراحت مطلـق داده!». گفتـم:« چرا حرفشو گوش دادی تو یکی از بهترینهای تیمی؟ برو تو زمین.» ِبعد با تعجب پرسیدی:« ا آقا شما دیگه چرا؟» بـا تعجـب بـه لبخنـدم نـگاه کـردی و بـاز پرسـیدی:« آقـای مهـدوی قضیه چیه؟» قضیـه چیـزی نبـود جـواد. فقـط بـرام عجیـب بـود کـه چرا حـرف مربی و کاپیتـان رو مهـم می دونـی و حتمـا گوش مـی‌دی و اعتراضی هم اگر داری توی دلت نگه می‌داری، اون‌وقت حرف مربی‌ای که از هیچی تو رو آفریده، قبول نمی‌کنی؟ سر هر حرفش دوتا چرا و اما و اگر می‌آری. می دونی جواد، اصولا قانون‌ها خیلی عوض نمی‌شه، اما انسان‌ها به خودشـون بیشـتر فشـار می‌آرن و تمرین رو سـنگینتر می‌کنند و عیب نفـرات و تا کتیـک رو برطـرف می‌کننـد. تـو فکر کن به سـختی روزهای تمرین افتادی، مگه لذت پیروزی رو نمی‌خوای؟ حالم بد می‌شـود با این حرف‌هایی که زده اسـت. دفعه‌ی اول گوش دادم کـه ببینـم چـه می‌گویـد؛ امـا دفعـه‌ی دوم گوش می‌دهـم تا بتوانم جوابـش را بدهـم. دلـم می‌خواهـد هـم پاکـش کنـم، هـم ریکـوردرش را بکوبم توی دیوار تا این‌قدر حرف بی‌جا نزند. میدانم که صد تا مثل این را هم بشکنم برایش هیچ فرقی ندارد. ادامه دارد... .📚✏️📚. ~مانا‌باشیدبرامون♡ツ ••┈┈••✾❀🕊📚🕊❀✾••┈┈•• @Avingarrison ••┈┈••✾❀🕊📚🕊❀✾••┈┈••
شب که می‌رویم بیرون، می دهم یکی‌دو تا از همین بچه‌های دور و برم هم گوش می‌دهند. قرار می‌شود سه‌تایی برویم تا می‌خورد بزنیمش. قلیون را می‌کشم طرف خودم تا دمی نفس بگیرم که آریا می‌گوید: - بیـا... گفـت خودخواهـی. راسـت می گفـت دیگـه. همـه‌ش بـه نفـع خودت. جا می‌خورم، اما کم نمی‌آورم. - خفه. - نـه دیگـه اولویـت بـا لـذت خـودت بود. مـن چاقیده بـودم. الآنم باید گورمو گم کنم تا توی زورگو حق منو بخوری! - سگ بخوره اون حقتو. - همینه دیگه، حالا منم اگه فداکار نباشم، اون بستی رو که گذاشتم وسطش ندید نمی گیرم. نی را از دهانم درمی‌آورم. - خا ک بر سرت. نگفتم من نمی‌خوام مفنگی بشم، برا چی گذاشتی احمق؟ - تند نرو. آدم با یه بست مفی نمیشه. برای خودم گذاشتم. تعارفت هم که نکردم. به زور گرفتی. - اصلا برای چی خود خرت هم میکشی. کم بدبختی؟ - بـرو بی‌خیـال بابـا. مگه چیه حالا. برای صفاش می کشـم. بدبختی هم فراموش. یو هو هو! - فراموشی هم شد راه حل؟ - چی کنم؟ تو امر کن، من عرض کنم. می‌زنم زیر سر قلیون و پرتش می‌کنم روی زمین. - هوی... دیوونه شدی؟ - امر کردم. قرار نشد که بی‌ادب بشی. خیـز برمـی‌دارد سـمتم و بـا هـم دسـت بـه یقـه می‌شـویم. مشـت اول را می‌کوبـد تـوی پیشـانی‌ام تـا یقـه‌اش را ول کنـم. می‌زنـم تـوی صورتـش و نالـه‌اش بلنـد می‌شـود. از فرصـت اسـتفاده می‌کنـم و می‌چرخـم و رویش می‌نشینم. مشت و لگدش را محکم‌تر جواب می‌دهم. چنگ می‌انـدازد بـه گردنـم. تمـام تنـم انـگار می‌سـوزد. چنـان می‌کوبـم تـوی دهنش که دستم هم درد می‌گیرد. بچه‌ها به زور کنارم می‌کشند. دندان هـای خرکـی‌ای دارد. درد دسـتم نفسـم را بنـد آورده اسـت. نفس نفس می‌زنیم. حالم خوش نیست. دراز می‌کشم. تمام تنم درد می‌کند و می سوزد. ریکوردر را بالا می‌آورم. دکمه ی ضبطش را می زنم: - آقا معلم! این حرف‌های تو شر شد برای من. همین دوست نکبتم، دو دور حرف‌هات را شـنید، راه و رسـم دوسـتی رو بوسـید و گذاشـت کنار. عین گاو افتاد به جون من. الآن به من بگو، تو دشمن منی که با حرفات زندگیمو خراب می کنی، من دشمن خودمم به قول شما، این دوسـتام دشـمن من‌انـد کـه دورم می‌زننـد تـا معتادم کننـد. تو خودت رو دوسـت جـا میزنـی؛ اینـا هـم؛ 🌺خـودم هـم. نگو شـیطون دشـمن منه کـه حالـم از ایـن حرف‌هـا و تقصیـر گـردن اینـو و اون انداختـن بـه هـم می‌خوره. ادامه دارد... .📚✏️📚. ~مانا‌باشیدبرامون♡ツ ••┈┈••✾❀🕊📚🕊❀✾••┈┈•• @Avingarrison ••┈┈••✾❀🕊📚🕊❀✾••┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🖤🕊🖤° 🥀امام‌زمان‌(عج)توروضه‌بخون😭 ~مانا‌‌باشید‌برامون♡ツ ••┈┈••✾❀🕊🇮🇷🕊❀✾••┈┈•• @Avingarrison ••┈┈••✾❀🕊🇮🇷🕊❀✾••┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا