eitaa logo
عکس‌هاے زیرخاکے
585 دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
109 فایل
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت  
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عکس‌هاے زیرخاکے
بیمارستانی در حدود یکصد سال پیش
پاسخ محرمانه محمد رضا پهلوی به پيشنهاد ساواك مبنی بر اطعام رياكارانه ساكنان جنوب شهر: "بی سر و صدا از طرف دولت اقدام شود"
هدایت شده از عکس‌هاے زیرخاکے
🔸در حال و هوای عصرهای تابستان دهه شصت و هفتاد 🌿
هدایت شده از عکس‌هاے زیرخاکے
🔸تهران، تابستان ۱۳۶۸
هدایت شده از عکس‌هاے زیرخاکے
📷 ایستاده از راست: هدایت پولاب - محمدکامل پولاب - طه پولاب - نشسته کاوه پولاب ⏳ تابستان 1376 شهر تاکستان (قزوین) 🌱 کانال 😊
هدایت شده از عکس‌هاے زیرخاکے
📷 بچه جنوب شهر دهه ۴۰ و ۵۰ - دلاورمرد دهه۶۰ 💠روزی که جواد صراف اُسرا را لخت کرد! 🔹به اعتراف بچه های گردان، جواد صراف به جسارت، دلاوری و روحیه شاداب در صحنه نبرد معروف بود وی درمیدان جنگ چنان روحیه ای داشت که انگار نه انگار به مصاف دشمن تا بن دندان مسلح می رود...او مرگ را به بازی گرفته بود ▫️عملیات آزادسازی مهران (تیر۱۳۶۵)، از جمله کارزارهایی بود که ابهت دشمن را شکست.او درکنار قاطعیت وصلابت،مهربان نیز بود حتی با اسرای دشمن!...که تصاویر فوق به خوبی این را نشان می دهد نرمش ومهربانی اش با دشمنی که تا دقایقی قبل با گلوله مستقیم تانک نفرات او را شکار می کرد و حالا اسیر اوست فرمانده، اسرا را دلداری می دهدکه خطری شما را تهدید نمی کند...! لباس هایتان را دربیاورید تا کمی خنک شوید! پاهایتان توی پوتین داغ شده! آنها را هم در بیارید تا هوا بخورد ... وبعد هم کلمن آب تگری برایشان آورده و یکایک آنها را در آن ظهر گرم تابستان سیراب می کند💦 صراف،فرمانده جسور و دلاورگردان در این عملیات زنده ماند،ولی در۲۲ دی۶۵درعملیات کربلای5شهیدشد🕊
هدایت شده از عکس‌هاے زیرخاکے
⏳ دهە ٥٠ 📷 از چپ: سيد انور موسوي سيد حمزه و سيد لطيف سيد مصلح حسيني سوغانلو
📷 تصویری از نخل برداری عزاداران حسینی در یزد؛ ۱۲۰ سال پیش 🔹نخل برداری در یزد؛ ۱۲۰ سال پیش
🔸‏این عکس پر از نوستالژی ‏برا نسلی که هیچی نداشت، ‏نه کامپیوتر نه آیپد نه موبایل، ‏منو یه راست میبره به ⁧جنگ ⁩و خاطراتش
رستورانی سیار در مصر در بیش از یک قرن قبل قاهره؛ سال ۱۸۸۰ میلادی
🔸تصویر قدیمی از مشهد
🔸اداره پست و صندوق مالیه در دوره قاجار
🔸قدیمتر ها، تلویزیون ها رنگ نداشتند کانالی هم حتّی نبود که مُدام عوض کنیم سرمان گرم بود به یک و دو... کنترلی هم در کار نبود...
بازار بزرگ تهران ۱۳۴۸ خورشیدی
🔸ماشین های دهه چهل در میدان فردوسی تهران
🔸زلزله‌های فاجعه‌بار در خراسان! 🔹زلزله طبس با شدت 7/7 ریشتر در سال 1357، 19600 کشته و تخریب 16 روستا را به دنبال داشت. 🔹در سال 1358 هم قائن با شدت 1/7 ریشتر لرزید که در اثر آن 130 نفر جان باختند. 🔹بیرجند هم در سال 1376 با شدت 3/7 ریشتر لرزید و 1500 نفر کشته بر جای گذاشت. 🔹تصویر مربوط به زلزله طبس است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"‏سید علی میرزا" سید علی میرزا اهل طبس در ایام جوانی اش عاشق دختری به نام مریم می شود. اما خانواده سید علی میرزا با وصلت وی با مریم شدیدا مخالفت می کنند و زندگی را برای میرزا ، پوچ و بی معنی می کنند. مریم نیز که از میرزا ناامید می شود بر حسب اجبار با مرد دیگری ازدواج می کند و ‏زندگی میرزا را به یاَس مطلق مبدل می کند. ادامه ی زندگی بدون مریم به حدی برای میرزا دردآور و غیر قابل تصور می شود که چاره ای جز جنون نمی یابد. میرزا با دلی شکسته جلّای شهر و خانواده می کند و چون جغد شومی به مدت ۴۰ سال به تنهایی در ارگ مخروبه شهر طبس ماوا می گزیند. مردم وی را دیوانه می پندارند و دست به آزار و اذیتش می برند. در سال ۱۳۵۱ زندگی عجیب سید علی میرزا توسط پرویز کیمیاوی جلوی دوربین برده می شود و فیلم کوتاه "پ مثل پلیکان" از آن ساخته می شود. سید علی میرزا در زلزله سهمگین ۷/۸ ریشتری طبس مفقود می شود و کسی خبری از وی پیدا نمی کند که چه بر سرش آمد.‏اما این پایان کار سید علی میرزا نبود! ۲۴ سال بعد در حین خاک برداری ارگ طبس، کارگران با پیکر تقریبا سالم پیرمردی مواجهه شدند! که متوجه شدند جنازه متعلق به کسی نیست جز سید علی میرزای مجنون که ۴۶ سال از حیات و ۲۴ سال از مرگش را نیز در خرابه های ارگ طبس گذارنده و همچنان که زندگی اش سوژه دوربین کارگردانان شده بود مرگ منحصر به فردش نیز مجددا سوژه دوربین های خبری می شود. بنا به درخواست اهالی طبس پیکر سید علی میرزا طی یک تشییع با شکوه در همان ارگ طبس به خاک سپرده شد تا برای ابد در خرابه ی محبوبش آرام گیرد.
طبس بعد از زلزله سال ۵۷ آدم یاد روز قیامت میوفته😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 نوحه خوانی محمود کریمی در مقابل هیأت عزاداری ارامنه تهران 🚩 محرم 1399 تلگرام https://t.me/Axe_zirkhaki ایتا https://eitaa.com/Axe_zirkhakii
📷 کامیون مخصوص حمل محصولات کوکاکولا، بنگاه شمس و عابران پیاده در صبح یکروز پاییزی سال ۱۳۴۸ خیابان فردوسی مقابل سه راه منوچهری تلگرام https://t.me/Axe_zirkhaki ایتا https://eitaa.com/Axe_zirkhakii
💠 ارادت ارمنی به امام حسین (ع) رانندۀ آژانس بود. سن ‌و سالش حدود 50 را نشان می‏داد. شاید هم بیش‌تر. همین ‌که دهان باز کرد و گفت: ـ ببخشید آقا کجا تشریف میبرید؟ فهمیدم. با آن لهجۀ غلیظی که داشت، راحت میشد فهمید. بی ‏مقدمه پرسیدم: ـ ببخشید آقا، شما ارمنی هستید؟ او هم راحت و خونسرد گفت: ـ بله. چطور مگه؟ ـ هیچی همین‌ جوری. حتما بچۀ خیابون شیرمرد هستی؟ برگشت، نگاهی انداخت و با لبخند گفت: ـ از کجا فهمیدی؟ ـ خب ارامنه یا توی محلۀ مجیدیه زندگی میکنن یا خیابون شیرمرد. ـ نه خب جاهای دیگه هم هستن. ـ ولی شما اهل شیرمردی. ـ خود شیرمرد که نه، خیابون پدرثانی می شینیم. دیگر صحبت‌مان گل انداخت. اصلا من دربارۀ دینش چیزی نپرسیدم. خودش شروع کرد. گفت: ـ من از دین شما مسلمونا، عاشق دو تا امامتون هستم. خیلی برام جالب آمد. یک ارمنی عاشق دو تا از امام های ما بود. اصلا اجازه نداد بپرسم کدام؟ ادامه داد: ـ قبل از انقلاب، توی یه پادگان اطراف مشهد سرباز بودم. اونایی که با هم خدمت میکردیم، ارادت خاصی نسبت به امام رضا داشتند. یه شب یکی از سربازها حالش خیلی خراب شد. دکتر پادگان که فقط بلد بود آمپول بزنه، گفت این تا صبح دووم نمی ‏یاره. وسیله و امکاناتی هم که اون ‌رو ببریم شهر، نبود. بى‏چاره داشت بال ‌بال می‏زد. رفیقاش بالا سرش نشسته بودن زار زار گریه می کردن. یک ‌دفعه همه‌شون با هم داد زدن یا امام رضا، شما غریبی، اینم این ‏جا غریبه، خودت این جوون رو به مادرش ببخش ... خب من ارمنی هستم. به امام رضا احترام می ذاشتم، ولی اون اعتقادی که اونا داشتن، نداشتم. گرفتم خوابیدم. ولی اونا شروع کردند به دعا و راز و نیاز. هوا هنوز روشن نشده بود، صبح نشده بود که با سر و صدای اونا از خواب پریدم. اصلا باورم نمی ‏شد. اون‌ که گفتن مردنی‏یه، از همه سرحال‌تر بود. شنگول‌ِ شنگول. از اون ‌روز به بعد، هر وقت می‏رم مشهد می‏گم: آقا دَمِت گرم. ـ خب اون یکی دیگه امام کدومه؟ ـ این ‌رو که دیگه باید خودت بدونی. امام حسین. خودم و خونوادم عاشقشیم. من خونه‏ مون نزدیک "مسجد الرضا" توی خیابون پدرثانی ‏یه. ماه محرم که میشه، همه‏ مون مشکی می پوشیم برای آقا. شاید باور نکنی، برو از رفیقای خودت توی همون مسجد بپرس "وارطان" کیه؟ ماه محرم، من پای سماور مسجد هستم. چایی می دم دست عزادارها. اگه یه شب شام هیئت نبرم خونه، زن‌ و بچه ه‏ام می ریزن دم مسجد که ما امشب شام آقا رو نخوردیم ... بغض گلوم رو گرفته بود. این کی بود و ما ... تلگرام https://t.me/Axe_zirkhaki ایتا https://eitaa.com/Axe_zirkhakii
🌴 التماس دعای خیر و طلب حمد شفا برای بیماری و مشکل پیش آمده برای خانواده 🤲🤲
مادربزرگ میگفت چای را باید توی قوری چینی دم گذاشت، قوری‌ چینی عطر بهارنارنج را یک‌طور دیگری در می‌آورد. عطر زعفران را،بوی گل‌ محمدی، هل را ، دارچین را.راست می گفت چای دم کردم یک هل کوچک انداختم توی قوری. حالا یک بوی خوبی پیچیده توی همه خانه، توی تمام وجودم. به دانه کوچک هل توی قوری نگاه می‌کنم و با خودم فکر می کنم این دانه به این کوچکی چه کارستانی کرده امروز. صبح امروزم را گرم کرده انگار...بعضی وقتها لازم است با همین چیزهای کوچک زندگی را گرم کنیم ، خوش رنگ کنیم ، خوش بو کنیم...