هدایت شده از mehr
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپی از پليس راهنمايى و رانندگى در ٥٠ سال پيش
⭕️ ترافيک تهران دهه ٥٠ - زنان موتور سوار پليس و ...
🆔 @Axe_zirkhakii
✳️ کانال: "عکسهاے زیرخاکے"
عکسهاے زیرخاکے
💠 #شوخ_طبعی 😊 «حمید دولتآبادی» در گذر زمان . . . ✍️ رزمنده و نویسنده دوران جنگ که اهل ذوق و طنز ب
پسرک اسکاچ فروش
نمی دونم چند سالش بود، ولی جوون بود. اسمش؟ نه اسمش رو هم نمی دونم. شاید حمید بود، مجید یا ...
ولی مطمئنا "بابک زنجانی" یا "خاوری" نبود.
نه دلار رو می شناخت، نه بوی نفت می داد، و نه از بیت المال نشانی می دونست!
خیلی قبل بود. شاید مال دوره پارینه سنگی که هنوز "بی.آر.تی" اختراع نشده بود!
خط اتوبوس "تهران نو به انقلاب" پاتوق هر روزه ام برای رفتن به سر کار بود. یعنی که هر روز می دیدمش.
همه راننده اتوبوسها می شناختنش. یه گونی پلاستیکی بزرگ دوشش بود، توی ایستگاه سوار می شد و تا ایستگاه بعدی به تبلیغ و فروش می پرداخت.
نه، دلار می فروخت، نه ...
دو تا اسکاچ و ابر ظرفشویی (از اونایی که آقایونی مثل من! خوب بلد بودن چه جوری باهاش ظرف بشورن. البته قبل از اختراع و کشف ماشین ظرفشویی) دستش می گرفت، اول وارد قسمت مردونه می شد و با لحنی زیبا و خنده رو می گفت:
"آقایونِ خونه دار و بچه دار ... از این اسکاچها بخرین. هم قیمتش خوبه و به صرفه است، هم خوب باهاش ظرفا تمیز میشن"
آقایون هم با لبخند و خوشی دست در جیب می بردن و چندتایی می خریدن.
سپس یاالله گویان وارد قسمت خواهران اتوبوس می شد. با همان لحن، چیزهای دیگری به طنز می گفت تا بلکه چندتایی اسکاچ هم به خانمها بفروشد.
هرچی گفت، خانمها فقط خندیدند و نگاش کردند. شاید تا اون روز اون قدر به چارلی چاپلین نخندیده بودند که به اون خندیدند!
نشد. حتی نتونست دل یکی از خانمها رو به رحم بیاره و یه اسکاچ صد تومنی بهشون بفروشه!
لحنش از طنز خارج شد و خیلی جدی رو به خانمها گفت:
"ببخشید خواهرهای من، مادرهای من، من با این کار، شکم چندنفر رو سیر می کنم. اگه برم موادمخدر بفروشم یا دزدی کنم خوبه؟ حالا که یه شغل حلال و آبرومندانه دارم، چرا کمکم نمی کنید؟"
و باز خانمها تبسم کردند و دست هیچکس در کیف نرفت که نرفت.
اتوبوس به ایستگاه رسیده بود و او طبق روال همیشه، پیاده می شد و با اتوبوسی که مسیر خلاف می رفت، به ایستگاه قبلی برمی گشت و داستان همان داستان قبلی.
رفت دم پله ها که پیاده شود. نگاه خانمها خیلی برایش سنگین آمد. درحالی که داشت پیاده می شد، رو کرد به آنها و گفت:
"ایشالله بچه تون اسکاچ فروش بشه، تا درد منو بفهمید ... "
و رفت.
نمی دونم کدومیک از اون خانمها و آقایون، بچه شون اسکاچ فروش شد!
الله اعلم.
راستی، امروز باید پسرک اسکاچ فروش خیلی بزرگ شده باشه. بعید می دونم مغازه، سوپرمارکت یا حجره ای توی بازار زده باشه.
اگر شما (بخصوص آقایون خونه دار و بچه دار) در خطوط تندروی اتوبوسرانی پایتخت، خود اون، یا بچه هاش رو دیدید، حتما یه اسکاچ ازشون بخرید. هم قیمتش رو خوب میده، هم خوب ظرفارو پاک میکنه!
(حمید داودآبادی)
🆔 @Axe_zirkhakii✔️JOIN
☀️یک بعد از ظهر گرم تابستانی 🏝
🌾 طعم کاهو سکنجبین در کنار پل خواجو و زاینده رود خروشان💦
🆔 @Axe_zirkhakii ✔️JOIN
✳️ به کانال: "عکسهاے زیرخاکے" بپیوندید
هدایت شده از mehr
17.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | سخنرانی سید حسن نصرالله به زبان فارسی
🆔 @Axe_zirkhakii ✔️JOIN
✅ کانال "عکسهاے زیرخاکے"
📽 مجموعہ عڪسها، فیلمها و فایلهاے صوتے قدیمے 📢