eitaa logo
آينــــــــــﮫ‌ ی مادری
284 دنبال‌کننده
124 عکس
27 ویدیو
1 فایل
مادرانه می نویسم با قلم آينــــــــــﮫ مادر ۴ فرشته که با آمدنشان روح لطافت به جانم دمیدند! لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام آقای اباعبدالله؛ سلام امام مهربان و سلام پدر دلسوزم! می‌دانم این روزها خیل عاشقان به پابوس پدر می آیند و کربلا_این خانه‌ی پدری_مملو از فرزندانی‌ست که به شوق دیدارتان و آرام گرفتن دل بیقرارشان در مسیر اربعین گام نهاده اند! می دانم که این روزها کربلا، میزبان عاشقانی‌ست از سرتاسر جهان که کیلومترها راه، طی کرده اند و دردها را به جان خسته‌ی پاهایشان خریده اند، به شوق وصالتان! و می دانم که می‌دانید حال دلم را... از طرفی با دیدن تصاویر اربعین، از دیدن این عشق پدر فرزندی، تمام وجودم شور و غرور می‌شود به زنده بودن مکتب حسینی‌تان؛ و از طرفی بغضی عجیب در تمام وجودم ریشه می‌دواند و به آتش می‌کشد این دل از وطن جدا شده را! ... و امان از شب‌های دلتنگی! شب‌ها، وقتی اهالی خانه به خواب می‌روند، من می‌مانم و ۹۷۶ کیلومتر فاصله که این روزها بیش‌تر پیش قلبم خودنمایی می‌کند! ༻گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خواب ببینم کافی‌ست!༻ جسم و جانم امسال،از وطن،جامانده، اما مرغ خیالم سعادتش بیشتر از جسم است، پس دلم را به او می سپارم و با پای خیال راهی کربـــــــــلامی‌شوم؛ از باب القبله وارد شده، پا بر روی قالی های قرمز رنگ اربعینیتان می گذارم؛ دیوارها را می‌نگرم که چگونه به رنگ خونتان خضاب شده و رخت عزا بر تن کرده! روبروی ضریح می رسم، میان ازدحام جمعیت،میان صدای دعا و گریه های زائران سلام می‌دهم و آرام آرام دست دراز می کنم تا با سرانگشت خیال، بوسه زنم بر شبکه های ضریح! اما... آه از این همه دوری! دست دراز میکنم تا ضریح را بگیرم اما... اما باز، شبکه های ضریحتان نصیب دیگران بوده و من اینجا در حسرت یک نگاه... این‌گونه است پایان خیال هر شب و باز چشم گریانی که در حسرت به خواب می‌رود! ... به خواب می روم و در خواب می‌بینم کنج خانه را، همان گوشه‌ی خانه که بیرق عزا زده ایم با فرزندانم، همان جایی که گاهی میان خاله بازی‌هایشان مجلس روضه می‌گیرند ومن هم، میهمان این روضه! با هم مداحی گوش می‌دهیم و من حسرت زده که حالا فرصتی پیدا کرده ام برای عقده گشایی به بهانه‌ی روضه بازی با بچه ها، یک دل سیر گریه می کنم و بچه ها هم یک دل سیر تباکی! خودم و فرزندانم را می‌بینم؛ زیر عکس حرم نشسته ایم با گریه و تباکی، زیارت جامعه می‌خوانیم: «یرون مقامی و یسمعون کلامی...» و ناگاه انگار ۹۷۶ کیلومتر را با همین یک فراز در چشم به هم زدنی طی کرده ایم و... حالا روبروی ضریح شش گوشه دست به سینه با فرزندانم ایستاده ایم! بدون هیچ ازدحامی! با فرزندانم ضریح را در آغوش می‌گیریم و حالا گویا... در آغوش کشیدن شبکه های ضریح، سهم مادریم شده! ... و خوابی که حالا مرا بیدار کرده: «یرون مقامی و یسمعون کلامی»! «بعد منزل نبود در سفر روحانی!» ... آری، مجلس کوچک روضه فرزندانمان در کنج خانه، کربلای حسین است اگر با چشم دل بنگریم! هر جا که یاد حسین باشی و خالصانه برایش گام برداری، کربلاست! ... حالا، هرگاه دلتنگ کربلا می‌شوم، با بچه ها روضه بازی می‌کنم و میان تباکی هایشان با پای دل، به زیارت می‌روم، با دست های کوچکشان دعا می خوانم و از لیوان های کوچک روضه بازیشان، چای استجابت می نوشم! به امید اینکه همین مادری کردن هایم، اذن دخولی باشد برای ورود به بارگاه حسین! «یا حسین،مادریم نذر شما، نذریم را قبول کن!» پ. ن: داستان بر اساس واقعیت نیست! حقیقت اما، حتما پذیرفتن اخلاص در راه حسین، حقیقی ست! ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari