« وقتی کسی را ندارید صبح از خواب بیدارتان کند، وقتی کسی را ندارید شب منتظرتان بماند و این که هر کاری دلتان خواست انجام دهید، اسم این وضعیت را چه مینامید، آزادی یا تنهایی...»
اگر میخواهی از حال من بدانی
سخت نیست تصورِ نخلستانی که همهی نخلهایش را سوزاندهاند.
من راه خانه را گم کرده بودم
و ناگهان دستهای تو را دیدم
دستهایت، دریچههای ورود به خانه، به آغوشت.