eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
19 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
جبهه باطل به عزاداری محرم نیست رجوی هم برای فریب پیوستگان به این فرقه عزاداری برگزار می گرد ولی قاتل شیعیان حسین ع ومزدور غرب بود ازشمر بدتر بود اعتقادی به اسلام نداشت هدف قدرت طلبی بود به هر قیمت حتی با ترور اگر برای اسلام بود کنار صدام و آمریکا قرار نمی گرفت کنار امام (ره) قرار می گرفت که علیه صدام وغرب دفاع از اسلام می کرد اینها باولایت فقیه مخالفند با شهید سلیمانی و شهیدرئیسی مخالفند بابهشتی و رجائی مخالفند بارزمندگان جبهه هامخالفند چون اینها نمی گذارند به قدرت دست یابند وطاغوتی دیگر درست شود فرقه ای که منافق تر از رجوی هستند در داخل ایران بعدانقلاب که از رجوی پست تر هستند که خودشان را رونکردند علنی در این سالها وگرنه مثل رجوی آواره می شدند وملت راحت اینها کثیف تر وخائن تر از رجوی توان ضربه دارند اینها همانند رجوی قدرت طلب هستند که با لباس روحانیت فقط برای قدرت وگرفتن جایگاه رهبری به امام ره نزدیک شدند اینها هم معتقدبه نظام اسلامی و ولایت فقیه نیستند اینها هم غربگرا هستند اینها هم بادشمنان اسلام دوست می شوند شهادت مدافعان ولی فقیه وهزار جنایت دیگرکار اینها است هدف اینها براندازی اسلام است با نام اسلام #بچه_حزب_اللهی @BACHE_HEZBOLLAHi
🔔تکرار تاریخ عمر منافق ودشمن پیامبر (ص) بود دلش می خواست پیامبر (ص) زود از دنیا برود عجله داشت صبر نکرد و بنابر اخبار موثق پیامبر (ص) مسموم شد کینه او را به دل داشت چون دائم علی (ع )را شایسته معرفی می کرد مخالف علی ( ع ) بود سعی می کرد علی را به انزوا بکشد با خراب کردن معیشت طرفداران علی ، فدک را از او گرفت دختر پیامبر (ص) او را رسوا می کرد برای خلاصی از دست مخالفتهای فاطمه (س) نقشه قتل او را موقع حمله کشید تا فهمید پیامبر از دنیا رفت است ، گفت فعلا بگوئیم زنده است همه این کارها نقشه خودش بود ولی اول ابوبکر را جلو انداخت تا همه کاره باشد تا حکومت به خودش برسد 👈عمر این انقلاب نیز مخالف امام( ره) بود مخالف راه و روش او بود دلش می خواست امام (ره) از دنیا برود منتظری را با وجود مخالفت امام جلو انداخت خیالش راحت که به خودش میرسد به زمین و اسمان زد که امام عزلش نکند وقتی امام منتظری را عزل کرد و سید علی را شایسته تر معرفی می کرد ، کینه اش بیشتر شد زمان فوت امام (ره) گفت بگوئیم فعلا امام نمرده، و ادامه ماجرا .....‌‌ @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت هفتاد و هفتم🎬: لحظات و ساعات و روزها ،روزهای سخت و غمباری بود و براستی که
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت هفتاد و نهم🎬: فضای خانهٔ پیامبر حزن انگیز بود و هرکس با روح ملکوتی رسول الله در دل واگویه ها مینمود ، فضه یک چشمش به بچه های علی بود که زانوی غم در بغل گرفته بودند و یک چشمش به بانویش بود که از شدت ناراحتی رنگ به رو نداشت و از بس ناله کرده بود ، صدای نازنینش گرفته بود اما باران چشمانش در تکاپو بود ، در این اثناء درب خانه ی پیامبر(ص) را به شدت زدند. فضل بن عباس ،پسر عباس عموی پیامبر درب را گشود و پشت درب چشمش به براء بن عازب افتاد و گفت : چه شده ؟ چرا اینچنین پریشانی؟! براء با دو دست بر سرش کوبید و گفت :خاک بر سر مردم شد ، نتوانستد بیعتی را که پیامبر(ص) در زمان حیات مبارکش، برای علی(ع) گرفت، حفظ کنند، مردم در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند و اکنون هم به سمت مسجد می آیند تا ابوبکر به نام خود خطبه بخواند و از همگان بیعت بستاند. فضل بن عباس ،سری به نشانه ی تأسف تکان داد و گفت : بدانید که دست های شما تا آخرالزمان آلوده شد، همانا من به شما دستورهایی داده بودم و شما سرپیچی کردید. در همین حین صدای غلغله ای ازبیرون مسجد بلند شد ، ابن عباس داخل خانه ی پیامبر(ص) شد و درب را بست. قلب فضه از شنیدن این حرف گرفت و بغضی را که سعی میکرد در جلوی چشمان بچه های علی فرو بخورد شکست و اشکش جاری شد ، چون که با چشم خویش میدید با رفتن پیامبر گویی دین او هم از مسیر اصلیش به بیراهه می رفت. ابوبکر و جمعی از صحابه وارد مسجد شدند، بی توجه به شیون و ناله ای که از سوی خانه ی پیامبر(ص) می آمد، ابوبکر بر منبر رسول خدا بالا رفت و به نام خود خطبه ی خلافت خواند، پس از آن مشغول ستادن بیعت شد و پس از آنکه تمام جمع حاضر، دست در دست ابوبکر نهادند ، عمر که رفیق شفیق او محسوب میشد ،برای آسودگی خیالشان سر درگوش خلیفه ی تازه تعیین شده ،برد و پیشنهادی داد . ابوبکر با شنیدن پیشنهاد عمر از جا برخاست و از منبر رسول الله پایین آمد ، همگان فکر می کردند که او می خواهد به منزل پیامبر(ص) برود و خود را در این غم عظمی شریک کند ،اما متوجه شدند که آنها قصد بیرون رفتن از مسجد را دارند... دارد.... 🖊به قلم : ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦 شاهزاده ای در خدمت قسمت هشتاد 🎬: کم کم هیاهوی داخل مسجد فرو‌نشست انگار آنچه میباید رخ دهد ، رخ داده بود و بانیان مجلس خیالشان بابت بیعت پوشالیشان راحت شده بود . فضه آرام لای درب را باز کرد و متوجه شد مردم دسته دسته از درب مسجد بیرون می آمدند آنها وارد کوچه های مدینه می شدند و به هرکس می‌رسیدند ، با شیطنت او را شناسایی می کردند و بالاجبار دست اورا در دست ابوبکر قرار می دادند و به اصطلاح برای ابوبکر بیعت می‌ستاندند. براء بن عازب که همراه جمعیت بیرون رفته بود، با دیدن این صحنه ،به سرعت از بین آن جمع بیرون آمد و شیون کنان خود را به مسجد رساند. از آن طرف ، یاران با وفای پیامبر در منزل ایشان جمع بودند. سلمان که از زمان ارتحال پیامبر(ص) در کنار علی(ع) بود و فضه شاهد این ماجرا بود که سلمان مدام حواسش پی ولیّ بلا فصل پیامبر و خدمت مولا علی(ع) بود، علی طبق وصیت پیامبر(ص) که فرموده بودند غیر از علی (ع) کسی غسلش را بر عهده نگیرد و علی به کمک جبرئیل ،پیکر مطهرپیامبر(ص) را غسل داد به این طریق که هر عضوی را می خواست غسل دهد، برایش توسط ملائکه برگردانده می شد. وقتی غسل و حنوط و کفن او به پایان رسید، علی (ع) به سلمان امر کرد تا به همراه ابوذر و مقداد و فاطمه (س) و حسن و حسین که کودکانی بیش نبودند‌ داخل اتاق شوند و فضه هم با این جمع همراه بود. علی(ع) جلو ایستاد ،آنها هم پشت سر او به صف ایستادند و بر جنازه ی پیغمبر نماز خواندند. قبل از اینکه مهاجرین و انصار وارد اتاق شوند و ده نفر ده نفر بر پیکر پیامبر(ص) نماز بخوانند ، سلمان خود را نزدیک علی(ع) نمود و آرام گفت : این مهاجرین و انصار که الان پیدایشان شده ، من با چشم خود دیدم ،در مسجد با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند ، هم اکنون در مسجد بلوایی به پاست یکی یکی جلو می آیند بیعت می کنند، آنهم نه با یک دست ، با دو دست بیعت می کنند!! علی (ع) رو به سلمان گفت : ای سلمان، هیچ فهمیدی اولین کسی که روی منبر پیامبر(ص) با ابوبکر ،بیعت کرد ، چه کسی بود؟ سلمان عرض کرد: نشناختمش ، فقط همین قدر می دانم که او را در سقیفه ی بنی ساعده هم دیدم و هنگاهی که بحث بالا گرفت با انصار مخاصمه می کرد تا به نتیجه ی دلخواهی برسد و اولین کسی که با او بیعت کرد مغیره بود بعد از بشیربن سعید، سپس ابو عبیده، عمربن خطاب،سالم غلام ابی حذیفه و معاذبن جبل...
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت هفتاد و هفتم🎬: لحظات و ساعات و روزها ،روزهای سخت و غمباری بود و براستی که
علی (ع) فرمودند: درباره ی اینان از تو سؤال نکردم، بگو آیا فهمیدی اولین کسی که از منبر بالا رفت و با او بیعت کرد که بود؟ سلمان گفت : عرض کردم که نفهمیدم چه کسی بود ،ولی پیرمردی سالخورده را دیدم که بر عصا تکیه کرده و گویا پیشانی اش در اثر سجده زیاد پینه بسته بود و نشان میداد در عبادت کوشاست او در حالی که گریه می کرد از منبر بالا رفت و گفت : شکر خدا قبل از مردن تو را در اینجا دیدم ،دستت را برای بیعت دراز کن ، ابوبکر دستش را جلو برد،او هم بیعت کرد و گفت :«روزی ست مانند روز آدم» و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد. امیرالمؤمنین فرمودند : ای سلمان، آیا او را شناختی؟ سلمان گفت : نه ! ولی از گفتارش ناراحت شدم، مثل این که مرگ پیامبر(ص) را به مسخره گرفته بود.... علی(ع) فرمود :.... دارد.... 🖊به قلم :ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨 @BACHE_HEZBOLLAHi
تصویر منتسب به سفیر ایران در لبنان که گفته می‌شود صورت، چشمان و دست وی آسیبِ جدی دیده است. انگشت و چشم سفیر ایران در بیروت آسیب دیده و نیاز به جراحی دارد 🪖 @BACHE_HEZBOLLAHi
حزب‌الله از شهادت ۷ نفر از رزمندگان خود خبر داد 🪖 #بچه_حزب_اللهی @BACHE_HEZBOLLAHi
39.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 هشدار تایوان: 🔹اقدامات تقویت‌شده دفاع مدنی به دلیل ترس قریب‌الوقوع از حمله چین دستور داده شده است. جنگهای عجیبی پیش رو داریم که خواهیم دید @BACHE_HEZBOLLAHi
| مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از علما و بزرگان اهل سنت کشور ۱۴۰۳/۰۶/۲۶ 💠درباره هویت واحده «امت اسلامی» 📌مسئله‌ اساسیِ بنده مسئله‌ امت اسلامی است 👈فراموش نکنیم که یک امّتیم 🔸بله، بعضی ایرانی هستیم، 🔹بعضی عراقی هستیم، 🔸بعضی شامی هستیم و غیر ذلک، ♦️لکن این مرزها حقیقت «امت اسلامی» را تغییر نمیدهد ❗️نمیشود که من خودم را مسلمان بدانم اما ⭕️از رنجی که یک مسلمان در میانمار یا در غزّه یا در هند یا در فلان جا میکشد، خودم را غافل بدانم ❌این خلاف تعالیم اسلامی و اصول اسلامی است 👇ممکن است شما بشخصک نتوانید یک کاری به کمک او انجام بدهید امّا 🤝همدلی و همدردی یک حقیقتی است 🔺این بایست وجود داشته باشد 👌در نمازهای جمعه 👌در اجتماعات بزرگی که در ارتباط با عناصر برجسته‌ و زبده‌ اهل سنّت در بخشهای مختلف تشکیل میشود، 🎙عنوان «امت اسلامی» را تکرار کنید 💠درباره فعالیت دشمنان برای ایجاد و تشدید اختلاف در مسلمانان ⏪نفْسِ همین نشستن ما دُور هم، یک عدّه‌ای را به عکس‌العمل وادار میکند ⭕️البتّه در این زمینه انگلیس‌ها صاحب تجربه‌ بیشتری هستند، ⭕️آمریکایی‌ها هم اخیراً از آنها یاد گرفته‌اند 🔷باید بدانیم که عوامل مؤثّر فکری، 🔹تبلیغی، 🔹رسانه‌ای، 🔹اقتصادی دارند کار میکنند 🚨برای جدا کردن شیعه و سنّی در داخل کشور ما و در همه‌جای دیگر ☝️در کشور ما از بعد از پیروزی انقلاب این فعّالیّت بیشتر شد ❇️علاجش این است که ما بر روی «وحدت» تکیه کنیم 🏷اهمیت وحدت 👈وحدت یک تاکتیک نیست، وحدت یک اصلی از اصول اسلام است ✨وحدت یک امر قرآنی است: 💠وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لاتَفَرَّقوا💠 🔺اجتماع حتّی در اعتصام به حبل‌الله مورد نظر قرآن و شریعت اسلامی است 💠وَ اِن طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنینَ اقتَتَلوا فَاَصلِحوا بَینَهُما فَاِن بَغَت اِحداهُما عَلَى الاُخرى‌ فَقاتِلُوا الَّتی‌ تَبغی حَتّىٰ تَفی‌ءَ اِلىٰ اَمرِ الله💠 🔺مسئله‌ اتّفاق و اتّحاد این‌قدر مهم است که اگر کسی بَغی کرد، 🔺با آن مسلمان باید مقاتله کرد برای اینکه او را به وحدت برگردانیم 💠اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ فَاَصلِحوا بَینَ‌ اَخَوَیکُم‌💠 🔺یعنی مسئله‌ وحدت یک اصل قرآنی است و ما نباید از آن غفلت کنیم ⛔️یک عدّه‌ای وحدت را مخدوش میکنند؛ 👈بعضی دانسته، بعضی ندانسته. 📌عوام از طرفین، ندانسته این کار را میکنند؛ 📌خواص، خیلی‌شان دانسته این کار را میکنند؛ ☝️باید با اینها مقابله کرد 📌نمیفهمند؛ ضرر اختلاف مذهبی را 📍برای دنیای اسلام، 📍برای خود اسلام، 📍برای امّت اسلامی، 📍برای یکایک ملّتهای مسلمان درک نمیکنند؛ 💢جریان مخالف را تحریک میکنند؛ ⚠️شما می‌بینید یک جریان تکفیر پیدا میشود، ⭕️عالم شیعه را هم میزند، ⭕️شیخ‌الاسلام سنندج را هم میزند، ⭕️مولوی حسین‌بُرِ بلوچستان را هم میزند؛ ❌برایش فرقی نمیکند، برایش شیعه و سنّی تفاوتی ندارد؛ ❗️با هر کسی که انگیزه‌ وحدت در او هست، دشمنی میکند. ☝️خب، این دشمن است؛ از این معنا نمیشود اغماض کرد. 🌟بحمدالله در سطح کشور، جامعه‌ اهل سنّت علی‌رغم وجود این‌همه توطئه و انگیزه‌های خصمانه‌، مقابله کردند ✨ما از اهل سنّت ۱۵هزار شهید داشته‌ایم ✅هدف ما عزّت امّت اسلامی است؛ 👈عزّت امّت اسلامی هم جز با اتّفاق و اتّحاد به دست نمی‌آید ❇️امروز به نظر من یکی از واجبات قطعی، حمایت از مظلومان غزّه و فلسطین است 📌هر کس هر جور میتواند؛ 👌یکی میتواند پول بدهد 👌یکی میتواند سلاح بدهد 👌یکی میتواند کمک سیاسی بکند 👌یکی میتواند تبلیغ کند، در منبر، در نماز جمعه مطلب را بیان کند 🚨اگر چنانچه ما از این تکلیف سرپیچی کنیم، قطعاً مسئول خواهیم بود 🍀امیدواریم ان‌شاءالله خدای متعال امّت اسلامی را سربلند کند @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_سی🎬: ابلیسک به همراه جنودش وارد معبد بابل شد، چند جن را به خو
🎬: سمیرامیس هم وارد اتاق شد و روی کرسی طلایی رنگی که کنار تختخواب نمرود به چشم می خورد، نشست، او ساعتی قبل با اجنه ای که همیشه در خدمتش بودند ارتباط گرفته بود و حرفهایی شنیده بود و اینک در خواب هم همان حرفها به او القاء شده بود. جمعشان جمع بود که آزر لب به سخن گشود، ابتدا از ترتیب قرار گرفتن ستارگان در آسمان و پیامی که در پی داشتند گفت و سپس از رمز گشایی این ترتیب گفت و در آخر به نمرود هشدار داد که قرار است نطفه کودکی منعقد شود که حکومت بابل را در هم میشکند و بساط بت پرستی را بر میچیند. نمرود با حالتی افروخته رو به آزر گفت: راه حل چیست؟! آزر می خواست حرفی بزند که سمیرامیس گفت: نباید بگذاریم اصلا این نطفه منعقد شود. آزر سری تکان داد و گفت: بلی! تنها راهش همین است! از تولد این کودک جلوگیری کنیم. نمرود با ضربه ای ناگهانی پتو را به کناری پرتاب کرد، از جا بلند شد و همانطور که لباس ابریشمین و فاخرش را صاف می کرد، دستانش را پشت سرش حلقه کرد و شروع به قدم زدن نمود و بعد از یک دور که عرض اتاق بزرگ خواب را پیمود، جلوی پنجره مشرف به حیاط قصر ایستاد و با صدای بلند فریاد زد: حکم می کنیم از فردا تمام مردهای این شهر را از زنانشان جدا کنند، مردها در یک قسمت شهر و زنها در طرف دیگر شهر، هیچ مردی حق ورود به قسمت زن ها را نخواهد داشت، این وضعیت تا برطرف شدن خطر انعقاد نطفه آن کودک ویران گر ادامه خواهد داشت و سپس رو به آزر کرد و ادامه داد: و تو ای کاهن اعظم و منجم حاذق! مأموری که هر لحظه اوضاع آسمان و ستارگان را رصد کنی و هر وقت این خطر رفع شد یا احیانا نطفه ای منعقد شد به ما خبر دهی... آزر دست بر چشم نهاد و گفت: همان کنم که امر پادشاه بزرگ و قدرتمند بابل است و مطمئن باشید ما اجازه نخواهیم داد تا هیچ زنی در این شهر حتی بوی مردش را حس کند. سمیرامیس لبخندی زد و گفت: این بهترین کار است. آزر که حالا دستور را دریافت کرده بود اجازه مرخصی گرفت و از خوابگاه نمرود بیرون آمد. آزر روی حیاط قصر بود که صدای آشنایی از پشت سر شنید: سلام جناب آزر! آزر رویش را برگرداند و قامت دامادش تارخ را که یکی از نگهبانان قصر نمرود بود دید. آزر همیشه تارخ را دوست میداشت و او را برتر از تمام دامادهایش می دانست، چرا که تارخ اخلاقی بسیار نیکو داشت و انصاف و امانتداری تارخ زبانزد همه بود. آزر ایستاد و گفت: و سلام بر تو ای تارخ شجاع و جوانمرد! تارخ با تواضع قدمی پیش گذاشت و آرام گفت: چه شده که در این موقع شب به قصر آمدید؟! آیا اتفاقی افتاده؟! آزر که همچون چشمانش به تارخ اعتماد داشت سرش را به گوش تارخ نزدیک کرد و آهسته گفت: اتفاقی نیافتاده، اما گویا قرار است بیافتد، مردوک بزرگ و علائم ستارگان اسمان خبر از انعقاد نطفه طفلی را می دهد که گویا مقدر شده بنیان حکومت نمرود را برکند، قرار است از فردا تمام زنان این شهر را از همسرانشان جدا کنیم. تارخ نفسش را آرام بیرون داد و گفت: چه طفلی! و چه تصمیم خردمندانه ای... آزر سرش را تکان داد و گفت: این راز را به کسی بازگو نکن و الان هم برگرد سر پستت... تارخ سری تکان داد و گفت: خیالتان راحت به کسی نمی گویم، ممنون که مرا امین خود دانستید. آزر همانطور که از تارخ دور میشد زیر لب زمزمه کرد: باید از فردا سخت تلاش کنیم. تارخ همانطور که با قدم های شمرده به مکان نگهبانی اش بر می گشت، سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدا را شکر، بالاخره کسی خواهد آمد تا بساط بت پرستی را براندازد و خداوند خوب می داند که چگونه پیامبرش را از مکر اینان حفظ کند. تارخ و همسرش بونا(نونا) هر دو یکتا پرست بودند، اما به خاطر حفظ جانشان تقیّه کرده بودند و در سرزمین بابل کسی نمی دانست که بونا دختر کاهن اعظم بابل و تارخ داماد او، به دین یکتا پرستی هستند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨ @BACHE_HEZBOLLAHi