#اندܭܨتفکر💚⃟🌿
گفتم:بهشتت؟😃
گفت:لبخندحسین'؏'☺️
گفتم:جهنمت؟🤨
گفت:دورے از حسین'؏'.🙃
گفتم:دنیایت؟🤩
گفت:خیمھ عزاے حسین'؏'.😍
گفتم:مرگت؟☹️
گفت:شهـادت.😌
گفتم:مدفنت؟😟
گفت:بےنشان.😁
گفتم:حرف آخرت؟🧐
گفت:یاحـسین''؏'' :)🙂❤️
🌻|• #لبیکیاحسین♥️
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کرونا تموم شده؟؟؟ 😐😐😐😳😳
📽همینا موقع مراسمات مذهبی خودشونو میکشن که بگن : "وای این مذهبی های عقب مونده بهداشت رو رعایت نمیکنن و جامعه رو به خطر میندازن :/"
پن۱:چه بلایی سر اینها اومده که با اهنگ مستهجن #ساسی این طوری بدون هیچ پیگیری و مانعی عیاشی میکنن؟
پن۲: انتخابات نزیک است!
#کرونا #ویروس_کرونا #چهارشنبه_سوری
🆔 🆔 @ghasem_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پوششجدیدآقایوندرخارجازخانه😂
بردارانمصوبهجدیداومدهبراتون🤦🏻♀
خانومایکمرعایتکنین
#طنز
•|💞|•
از نامحرم به شدّت دوری می کرد :)
یه عزیزی می گفت!🙂☝️🏻
یه روز از باشگاه که برگشت دخترا دنبالش بودن😥😶
:فرداش دیدیم با لباس گشاد و شلوار کردی اومده مسجد به جای ساک لباساشو توی یه پلاستیکی ریخته دستشه🙄🤭😁
گفتم: ابراهیم این چه ریختیه واسه خودت درست کردی🙄😁
می گفت!
در جوابم گفت:☝️🏻
باعث جلب توجه نگاه نامحرم می شدم با اون لباسا و ...
باعث گناه خودم و دیگران می شم😔
اونجا بود که دلم واسش رفت 🙂💕
همین شد که حضرت زهرا خریدشُ شد
شَٖهـٖـْـیٖـٔدْٖ گُمـْٖـنـْٖآٰمْٖ :)♥️
شهید #ابراهیمهادی🤍
🍃•| 😅 |•🍃
•°|🌷 #طنز_جبہہ
خيلي از شبہا آدم تو منطقه خوابش نميبرد...😢
وقتے هم خودݦون خوابمون نميبرد دݪمۅن نمے اومد ديگران بخوابݧ...😜🙊
يڪے از همين شبہا يڪے از بچہ ها سردرد 🤕عجيبے داشت و خوابيده😴 بود
تو همين اوضاع يڪے از بچہ ها رفت بالا سرشو گفت: 🗣رسووول!رسووول! رسووول!
رسول با ترښ😧 بلند شد و گفت: چيہ؟؟؟چي شده؟؟😥
گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت ڪنہ من نذاشتمـ !😐😁😂
رسول و مےبيني داغ ڪرد افتاد دنبال اون بسيجے و دور پادگاݩ اون رو مے دواند🤣
#لبخندبزنبسیجے😉
↷↷↷#طنز_جبهه
#زنگ_رهاورد😃
🌿... آتیش توپخانه عراق در منطقه بی سابقه بود😇 و به حدی زیاد شده که در عقبه منطقه😖 همہ اتوبوس🚌ها سرو تہ🔁ڪردند
و داشتند بہ سرعت منطقہ رو ترڪ😎🌚 مےڪردنند ، من و فریبرز هم با یه ماشین بودیم و همین که این صحنه را دیدیم😂 دور زده و پشت سر بقیه خودروها قرارگرفتیم😄
آتیش🔥هر لحظہ سنگین تر مےشد.😖
🌿... راننده اول وقتی دژبانے😎 رسید در حالے ڪہ جلوی او را گرفتہ بود🚫و طناب⛓را در دست داشت گفت:🗣« اخوی ڪجا❓
گفت : « شهید دارم😔» دژبان راه رو باز ڪرد و رو بہ دومـ2⃣ـے گفت:🗣 «شما ڪجا برادر»
او هم بلافاصلہ گفت « مجروح دارم🤕💉»
و دوباره دژبان راھ🛣رو باز ڪرد✅ و سرانجام رو بہ سومـ3⃣ـے ڪہ ما بودیم و فوق العاده هم دست پاچہ ڪرده بودیم گفت:
« شما دیگہ ڪجا😑😐» و فریبرز ڪہ دیگہ نمےدونست تو اون موقعیت چے بگہ🎩😣 و فقط براے اینڪہ چیزے گفتہ باشہ👈 با عجلہ گفت : مفقود الاثر دارم!😄 واین جمله تاریخی فریبرز برای خودش و دیگران سالها موجب خنده و شادی دیگران شده بود😝😁😳
☺️
#طنز_جبهہ😁
پُست نگهبانۍ رو
زودتر تَرک ڪرد!
فرمانده گفت :
۳۰۰تا صلوات جریمته!
چند لحظه فکر ڪرد.
وگفت: برادرا بلند صلوات!
همه صلوات فرستادن
گفت: بفرما
از۳۰۰ تا هم بیشتر شد ...😂📿
☺️
#طنز_جبهــہ
آشنا در آمدیم
یک روز سید حسن حسینی از بچه های گردان رفته بود ته دره برای ما یخ بیاورد. موقع برگشتن با خمپاره پیش پای او را هدف گرفتند، همه سراسیمه از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود، بغض گلوی ما را گرفت😢، بدون شک شهید شده بود.😢
آماده می شدیم برویم پایین که حسن بلند شد سرپا و لباسهایش را تکاند، پرسیدم: حسن چه شد؟
گفت: آشنا در آمدیم، پسر خاله زن عموی باجناق خواهر زاده نانوای محلمان بود. خیلی شرمنده شد، فکر نمی کرد من باشم والا امکان نداشت بگذارد بیایم، هر طور بوده مرا نگه میداشت😂
☺️
#طنز_جبهه😂
پناه بر خدا ، هیچ جوری گردن نمی گرفت😢 . هر چی ما می گفتیم ، دیگران می گفتند، قبول نمی کرد که نمی کرد.می گفت:«من؟! غیر ممکن است. من نفس بلند هم تو خواب نمی کشم!!من و خر پف؟؟!!😱
این گذشت تا یک روز که قبل از ظهر خوابیده بود وسخت هم خرناسه می کشید🤯. دست برقضا ضبط صوت تبلیغات هم دست بچه ها بود. چیزی حدود یک ربع ساعت ، صدایش را همانطوری که خواب بود ضبط کردیم.🎙با بچه های تبلیغات هم که مسئول پخش نوار مناجات و قرآن و سخنرانی از بلندگو بودند،هماهنگ کردیم،برای روز عید که برنامه تئاتری تدارک دیده بودیم.😁😁
همه جمع بودند و مجری اعلام کرد :🗣 اینک برای اینکه بفهمیم خواب مومن چگونه عبادت است، قسمتی از مناجات یکی از رزمندگان عزیز قبل از نماز ظهر را ضبط کرذه ایم که با پخش آن به استقبال ادامه برنامه می رویم.😉 نوار چرخید و او خرخر کرد و جمعیت روده بر شد از خنده!😂😂
برای خاطر جمع کردن او ، بچه ها توی نوار کاست اسمش را صدا کرده بودن که فلانی!فلانی! بلند شو موقع نماز است.به اسم او که می رسید صدای خنده بچه ها بلندتر می شد.🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
بنده خدا که خودش هم تماشاچی ماجرا بود نمی دانست بخندد یا گریه کند😂😭. تنها عبارتی که آن روز می گفت این بود:«خیلی بی معرفتید ، باشه ، بالاخره گذر پوست به دباغخانه می افتد و نوبت گریه هاتان هم می شود!!»😂
وای خدا 😂
#ماه_شعبان
طنز جبهه#
عازم جبهه بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می امد☺️
مادرش برای بدرقه اش آمده بود😄خیلی قربان صدقه اش میرفت و دائم به دشمن ناله و نفرین میکرد😂🤣
بهش گفتم:مادر شما دیگه برگردید فقط دعا کنید ما شهید بشیم.دعای مادرا زود مستجاب میشه😌
در جواب گفت:خدا نکنه مادر.الهی صد سال زیر سایه ی پدرو مادرت زنده بمونی🙄
الهی که صدام شهید بشه که اینجور بچه های مردم رو به گشتن میده😐😂