eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
242 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ • رهبر فرزانھ‌ٔ انقلاب دربارهٔ شھید چمران مۍفرمایند:« این شھید یک دانشمند، یک فرد برجستھ و بسیار خوش‌ استعداد بود. آن‌وقت سطح ایمان عاشقانه‌ٔ این‌ دانشمند آن‌ چنان بود کہ نام‌ ، نان ، مقام ، عنوان و آینده‌ۍ دنیایىِ بہ‌ظاهر عاقلانه را رها کرد و رفت در کنار - جناب‌امام‌موسى‌صدر - در لبنان و مشغول فعالیت‌های جهادی شد. این‌جورهم نبود که یک‌انسان خشکی باشد کھ لذات زندگۍ را نفھمد؛ بسیار لطیف و خوش‌‌ذوق بود، عکاس درجه‌ى‌یک بود، دل باصفایى داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود، شاید در هیچ روش توحیدی و سلوك عملی هم پیش کسی آموزش ندیدھ بود، اما دلی خداجو داشتـ؛ دل باصفا، اهل مناجات، اهل معنا.
مدتی ستاره ی اهل زمین بودم، با حجابم از خدا میخواهم من را ستاره ی اسمان کند(:
ــ شھید چمران حقاً یك نمونھ و مظهرۍ بود از آن چیزی کہ انسان دوست می‌دارد تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما بہ آن سمت حرکت بکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چمران مردي بود کہ برایِ خدا آمد، برای خدا زندگی کرد؛ و بہ‌سوی خدا رفت .. 🪶
بـِـسܩِ رَبِّ الــنُّور...🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 📚برکت توسل به نام ارواحنا فداه انسان در هر تنگنا و مشکلی بیفتد، اگر بتواند «یا صاحب الزمان» را درست بگوید، علیه السلام به فریاد او می‌رسند. یک نفر نقل می‌ کرد: دو جوان مدت زیادی در مکه، معتکف شدند که یکی از آنها شیعه و دیگری اهل سنت بود. آن‌ دو نفر با همدیگر رفیق ‌می‌ شوند. شب‌ ها روی پشت بام می‌خوابیدند و گاهی برای تهیه غذای ساده‌ای بیرون می‌رفتند و بقیه‌ اوقاتشان را در مسجد الحرام، مشغول به عبادت خود بودند. روزی مشغول به طواف بودند که پای جوان شیعه پیچ می‌خورد و دستش به لباس احرام یکی از عرب‌ها اصابت می‌ کند. آن عرب، فریاد می‌زند: سارق سارق. شرطه‌ها آن جوان را دستگیر می ‌کنند و به حجر اسماعیل می‌ برند تا مسئول آنها بیاید و او را ببرد. در همین هنگام، اذان مغرب ‌می ‌شود. آن جوان شیعه با صدای بلند می‌ گوید: «یا صاحب الزمان، یا صاحب الزمان». مسئول شرطه‌ها می‌ رسد؛ اما چون نمازگزاران آماده نماز جماعت شده بودند، تصمیم می ‌گیرند آن جوان را بعد از نماز ببرند. آنها ناگهان دیدند یک نفر با آرامش و با قدم‌های محکم، بدون توجه به اطراف آمد به طوری که نظر همه را جلب کرد. سپس دست آن جوان را گرفت و او را در پیش چشمان شرطه‌ها از جمعیت بیرون برد. شرطه‌ها به مسئول خود می‌ گویند: او کیست؟ آن مسئول می‌ گوید: نمی‌دانم؛ اما یک بار دیگر هم یک قضیه‌ای اتفاق افتاد و من او را دیدم که همین کار را انجام داد؛ ولی ما اصلاً نتوانستیم حرف بزنیم. حجت‌الاسلام 🌷