• رهبر فرزانھٔ انقلاب دربارهٔ شھید چمران
مۍفرمایند:« این شھید یک دانشمند، یک
فرد برجستھ و بسیار خوش استعداد بود.
آنوقت سطح ایمان عاشقانهٔ این دانشمند
آن چنان بود کہ نام ، نان ، مقام ، عنوان و
آیندهۍ دنیایىِ بہظاهر عاقلانه را رها کرد
و رفت در کنار - جنابامامموسىصدر -
در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد.
اینجورهم نبود که یکانسان خشکی باشد
کھ لذات زندگۍ را نفھمد؛ بسیار لطیف و
خوشذوق بود، عکاس درجهىیک بود، دل
باصفایى داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود،
شاید در هیچ روش توحیدی و سلوك عملی
هم پیش کسی آموزش ندیدھ بود، اما دلی
خداجو داشتـ؛ دل باصفا، اهل مناجات، اهل
معنا.
مدتی ستاره ی اهل زمین بودم،
با حجابم از خدا میخواهم
من را ستاره ی اسمان کند(:
#حجاب
#حنان_ترک
#بازیگر_مصری
ــ شھید چمران حقاً یك نمونھ و مظهرۍ
بود از آن چیزی کہ انسان دوست میدارد
تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما بہ آن
سمت حرکت بکند.
📚برکت توسل به نام #امام_زمان ارواحنا فداه
انسان در هر تنگنا و مشکلی بیفتد، اگر بتواند «یا صاحب الزمان» را درست بگوید، #امام_زمان علیه السلام به فریاد او میرسند.
یک نفر نقل می کرد: دو جوان مدت زیادی در مکه، معتکف شدند که یکی از آنها شیعه و دیگری اهل سنت بود. آن دو نفر با همدیگر رفیق می شوند. شب ها روی پشت بام میخوابیدند و گاهی برای تهیه غذای سادهای بیرون میرفتند و بقیه اوقاتشان را در مسجد الحرام، مشغول به عبادت خود بودند.
روزی مشغول به طواف بودند که پای جوان شیعه پیچ میخورد و دستش به لباس احرام یکی از عربها اصابت می کند. آن عرب، فریاد میزند: سارق سارق. شرطهها آن جوان را دستگیر می کنند و به حجر اسماعیل می برند تا مسئول آنها بیاید و او را ببرد. در همین هنگام، اذان مغرب می شود. آن جوان شیعه با صدای بلند می گوید: «یا صاحب الزمان، یا صاحب الزمان».
مسئول شرطهها می رسد؛ اما چون نمازگزاران آماده نماز جماعت شده بودند، تصمیم می گیرند آن جوان را بعد از نماز ببرند. آنها ناگهان دیدند یک نفر با آرامش و با قدمهای محکم، بدون توجه به اطراف آمد به طوری که نظر همه را جلب کرد. سپس دست آن جوان را گرفت و او را در پیش چشمان شرطهها از جمعیت بیرون برد.
شرطهها به مسئول خود می گویند: او کیست؟ آن مسئول می گوید: نمیدانم؛ اما یک بار دیگر هم یک قضیهای اتفاق افتاد و من او را دیدم که همین کار را انجام داد؛ ولی ما اصلاً نتوانستیم حرف بزنیم.
حجتالاسلام #جعفر_ناصری🌷