✅ #وصیتـــــ_شـــــهدا
🦋 شهید ڪوروش باباپور :
ما نمی خواهیم فقط ڪربلا و قدس را آزاد کنیم ❌
🌀 بلڪه هدفـــــ ما این است ڪه ڪاخ سفید را به حسینیه تبدیل کنیم ✊🏻
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَجꕥ⊱╮ღ꧂ღ
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوون تا ڪی میخوای گناه ڪنی؟
#استاد_دانـــــشمند
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌻🌿ـ ـ ـ ـ ـ
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَجꕥ⊱╮ღ꧂ღ
حاجآقاقرائتـے :
هر معتاد حداقل سالے یڪ نفر رو
با خودش همراه میڪنه ..!🚫
شماےِمسلمون مسجدے
سالے چند نفر رو
مسلمونِ مسجدے میڪنے ...؟!🌱
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَجꕥ⊱╮ღ꧂ღ
#اندڪیتفڪر💭
هر جا خــــــــــدا امتحانتـــــ ڪرد
و یڪ خورده عقبـــــ رفتی
غصه نخور!...
این امتحان لازم بود تا به ناقص بودن
خود پی ببری
یڪ ڪمی تلاش ڪنی جبران میشود...
امتحان فضل خداستـــــ ؛
و برایِ رشد نافع و لازم!
#مرحومحاجاسماعیلدولابی🌱
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَجꕥ⊱╮ღ꧂ღ
✍استـــاد فــاطمـــےنيــا :
مشـڪل ڪارهای ما از ڪجـاستـــــ .
مشڪل اڪثر ما از ناحیه زبان استـــــ !
وقتی در خانه، سرِ یڪ موضوع ساده
دل فرزند يا همسرتـــــ را میشڪنـی
و با او تندی میڪنی، آیا متوجـہ
هستی ڪه خودتـــــ را از برڪاتـــــ الهـی
محــروم میڪنی؟!
پناه میبریم به خـــــدا از این زبــان!
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَجꕥ⊱╮ღ꧂ღ
بنام مرد 🇵🇸
رو به #قبله مینشینم خسته با حالی عجیب از ته دل مینویسم أنت فی قلبی #حسین
#یااباعبدالله❤️
سلام می دهم از بام خانه سمت حرم
به اشکهای دو چشمم جواب می بینم
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
یکشنبہ 6 تیرماه
را آغاز میکنیم
پروردگارا
امروز اُمید مان
بہ رحمت توست
هر آنکہ چشم گشود
قلبش سرشار از امید
و زندگیش سرشار
از رحمت و برکت تو باد🌷
یکشنبہ تون سرشار بهترین ها
گاهی بیخیال کل دنیاااااااااا
شو و به خودت فکرکن!
ببین کجا ایستادی
ببین چقدر از خودت
راضی هستی
ببین چندتا پله رو برای
هدفت اومدی بالا...
ببین تا حالا
♡زندگی♡ کردی ...؟!🍃🍃
هر روز صبح طلوع☀️
دوباره خوشبختی
امید دیگری است
بگشای دلت را به مهربانی...
"عشق و محبت" را
در قلبت مهمان کن
بیشک شکوفههای خوشبختی
در زندگیت گل خواهد کرد...
سلام صبح زیبای یکشنبه☕️
تابستونی تون شیرین 🍃🌷
🔘 داستان کوتاه
بنده شاکر کیست؟
امام صادق علیه السلام فرمود: در زمان های گذشته، در میان بنی اسرائیل، عابری زندگی می کرد، که از امور دنیا محروم بود، و در وضع بسیار دشواری زندگی می کرد، همسرش آنچه داروندار داشت، در تأمین زندگی او مصرف کرد، و دیگر آهی در بساط نماند و عابد و همسرش روزهائی را با گرسنگی بسر بردند. تا اینکه همسرش مقداری نخ را که ریشه بود، پیدا کرد و به شوهرش داد، تا به بازار ببرد، و با فروش آن غذائی تهیه کند.
عابد آن را به بازار برد، وقتی به بازار رسید، دید بازار تعطیل است، و خریدارها جمع شده اند، و مأیوس بر می گردند، عابد با خود گفت، دریا نزدیک است، بروم در آنجا وضو بگیرم و دست و صورتم را بشویم، تا بلکه راه نجاتی پیدا شود، کنار دریا آمد، دید صیادی تور به دریا می اندازد و ماهی می گیرد اتفاقاً تورش را به دریا انداخت و کشید و تنها یک ماهی پلاسیده و بی ارزشی، در میان تور افتاده بود، عابد به صیاد گفت، این بسته نخ را به این ماهی می فروشم، صیاد، با کمال میل قبول کرد، عابر آن ماهی را برداشت و به خانه آمد، و جریان را به همسرش گفت.
همسر، ماهی را گرفت و مشغول پاک کردن و بریدن آن شده تا برای پختن آماده کند، ناگهان در شکم ماهی مرواریدی گرانبها یافت، شوهرش را خبر کرد، شوهر آن مروارید را به بازار برد و آن را به بیست هزار درهم فروخت. و سپس آن پول کلان را که در دو کیسه بود به منزل آورد، در همین لحظه، فقیری به در خانه آمد و تقاضای کمک کرد، عابد به فقیر گفت: بیا و این یک کیسه را بردار و ببر، فقیر خوشحال شد و یک کیسه را برداشت و برد.
همسر عابد گفت: سبحان الله، ما خودمان در حالی که در سختی و دشواری فقر بسر می بریم، نصف سرمایه ما رفت. چند لحظه نگذشت که فقیر دیگری آمد و تقاضای کمک کرد، عابد به او اجازه ورود داد، تا به او نیز کمک کند، او وارد خانه شد و همان کیسه درهم را که فقیر قبلی برده بود، آورد و در جای خود نهاد و به عابد گفت: کل هنیا مریئا...: از این روزی، بخور، گوارا و نوش جانت باد من فرشته ای از فرشتگان خدا هستم، پروردگار تو خواست بوسیله من تو را امتحان کند تو را شاکر و سپاسگزار یافت.
📗 #داستان_دوستان، ج 3
✍ محمد محمدی اشتهاردی