فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید جهاد مغنیه
|
#کلام_شهدا⟮.▹🌷◃.⟯
🦋شهید مصطفے صدرزاده
🌱اگــر مےخواهید
ڪارتان🌸 برڪت داشٺہ
باشــد..،
بہ خاݩوادههاے شهــدا❣
ســر بزݩید..!!🌙✨
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
----------------------
|😇|⇠ #تلنگرانہ
اگهبهمونبگن
اینچندروزروبهڪسیپیامنزن!😮
بیخیالِ
چڪڪردنتلگرامواینستاگرام شو
بههیچڪسزنگنزن!😯
اصلاچندروزموبایلتروبدهبهما...😳
چقــدربهمونسختمیگذره؟؟!!🤕😣
حالااگهبگنچندروز #قرآننخونچی؟!😮
چقدربهمونسختمیگذره؟!🤔
بانبودنِڪدومشبیشتراذیتمیشیم؟😏
نرسهاونروزڪهارتباطبا بقیهروبه
ارتباطباخداترجیحبدیم💔
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#گمنامـ∞
4_5850689898985554115.mp3
24.11M
⭕️دعای وداع با #ماه_شعبان🥀
و استقبال 🌷از ماه مبارک : #رمضان
👤با نوای میثم مطیعی
🤲التماس دعای فــرج
#ماه_رمضان
+ ایمانِ یِ مذهبی باس جوری باشه که وقتی "خدا " گفت:
من این کارو دوست ندارم
اونم دوست نداشتھ باشہ دیگه... :)
#چقدرمومنیم؟
|🎙|⇠ #پشتتریبون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حرف_قشنگ🌸🍃
حاج آقا
چیکار کنم سمت گناه نرم؟
اول باید ببینے
عامل گناه چیہ؟ زمینہاش رو
از بین ببری !
اما بهترین راه حل اینہ کہ خودت رو
بہ کار خدا مشغول کنے ...
آدم بیکار
بیشتر تو معرض گناهہ !!
│خاطرات شھید😍│
🔻طنز نماز صبح
یکبار سعید خیلی از بچهها کار کشید.
فرمانده دســته بود.
شب برایش جشـــن پتو گرفتند.
حسابی کتــکش زدند.
من هم که دیدم نمیتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پــتو رفتم تا
شاید کمی کمتـر کتک بخورد!
سعید هم نامــردی نکرد، به تلافی
آن جشــن پتو، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.
همه بیــــدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه
بچهها خوابنــد. بیدارشان کرد و گفت:
اذان گفتند: چـــرا خوابیدید؟
گفتند: ما نمــــاز خواندیم!!!
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند: سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفـــت من برای نماز شـب اذان گفتم نه نماز صبح!
#شهید_تفحص
#شهید_سعید_شاهدے🍃
به یاد شهدا 🌷🌺💐🌷🌷🌷💐🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🌷🌷💐🌺🌺💐💛💚💓
~~~~~~~~~~<🍒🚗>~~~~~~~~~
📌] #تلنگر
تولـدانسان...🎂•
روشنشدنڪبریتۍاستو
مرگشخاموشۍآن..!
بنگردراینفاصلہچہڪردۍ؟!
گرمابخشیدی..یا..سوزاندۍ!
#مرید_ارباب
#دو.رفیق.دو.شهید😍
دو رفیق؛ دو شهیـــ🕊ـــد...
همه جا #معروف شده بودن به
باهم بودن☺
تو #جبهه اگه از هم جداشونم
میکردن آخرش ناخواسته و
تصادفی دوباره برمیگشتن پیش
هم 😍
خبر #شهادت علی رو که آوردن، مادر محمد هم دو دستی تو سرش
میزد و میگفت:"بچم!!!"😭
اول همه فکر میکرن علی روهم
مثل بچش میدونه، به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه😔
بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید مادر علی رو دلداری بدی😢
همونجوری که های های اشک میریخت گفت:
"زانوهای محکم کجا بود؟!
اگه علی #شهید شده مطمئنم
محمد منم #شهید شده اونا محاله
از هم جدا بشن😞
عهد بستن آخه مادر...
عهد بستن بدون هم پیش
#سید.شهدا نرن😭💔
مامور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی #نوشته شده بود خیره مونده بود...
#شهید.سید.محمد.رجبی🍁
#اللهم.عجل.لولیک.الفرج