#قسمت_چهاردهم
.
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرون پایگاه زهرا داره یه سری پرونده به آقا سید میده و باهم حرف هم میزنن.
.
اصلا وقتی زهرا رو میدیدم سرم سوت میکشید دلم میخواست خفش کنم
.
وارد دفتر بسیج شدم و دیدم سمانه نشسته:
.
-سلام سمی
.
-اااا...سلام ریحان باغ خودم...چه عجب یاد فقیر فقرا کردی خانوم
.
-ممنون..راستیتش اومدم عضو بسیج بشم.چیا میخواد؟!
.
-اول خلوص نیت
.
-مزه نریز دختر...بگو کلی کار دارم
.
-واااا...چه عصبانی..خوب پس اولیو نداری
.
-اولی چیه؟!
.
-خلوص نیت دیگه
.
-میزنمت ها
.
-خوب بابا...باشه...تو فتوکپی شناسنامه و کارت ملی و کارت دانشجوییتو بیار بقیه با من
.
.
خلاصه عضو بسیج شدم و یه مدتی تو برنامه ها شرکت کردم ولی خانوادم خبر نداشتن بسیجی شدم چون همیشه مخالف این چیزها بودن..
.
یه روز سمانه صدام زد و بهم گفت:
.
-ریحانه
.
.
-بله؟!
.
-دختره بود مسئول انسانی
.
-خوب
.
-اون داره فارغ التحصیل میشه.میگم تو میتونی بیای جاشا
.
وقتی اینو گفت یه امیدی تو دلم روشن شد برای نزدیک شدن به اقا سید و بیشتر دیدنش و گفتم .
-کارش سخت نیست؟!
.
-چرا ولی من بیشتر کارها رو انجام میدم و توهم کنارم باش....ولی!!
.
.-ولی چی؟!
.
-باید با چادر بیای تو پایگاه و چادری بشی
.
-وقتی گفت دلم هری ریخت..و گفتم تو که میدونی دوست دارم چادری بشم ولی خانوادمو چجوری راضی کنم؟!
.
-کار نداره که.. بگو انتخابته و اونا هم احتمالا برا انتخابت احترام قائل میشن
.
-دلت خوشه ها میگم کاملا مخالفن
.
-دیگه باید از فن های دخترونت استفاده کنی دیگه
.
.
توی مسیر خونه با سمانه به یه چادر فروشی رفتیم و یه چادر خریدم..و رفتم خونه و دنبال یه موقعیت بودم تا موضوع رو به مامان و بابام بگم.. .
.
-مامان؟
.
-جانم
.
-من تو گرفتن تصمیمات زندگیم اختیار دارم یا نه؟!
.
-اره که داری ولی ما هم خیر و صلاحتو میخوایم و باید باهامون مشورت کنی
.
بابا: چی شده دخترم قضیه چیه؟!
.
-هیچی...چیز مهمی نیست
.
مامان:چرا دیگه حتما چیزی هست که پرسیدی..با ما راحت باش عزیزم
.
-نه فقط میخوام تو انتخاب پوششم اختیار داشته باشم
.
بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد..
.
#ادامه_دارد .
#سید_مهدی_بنی_هاشمی .
هدایت شده از مَجْمَع مُدِیرٰانِ اِیتٰا (اِیرٰان قَوِیٖ)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔰 40 اقدام مهم و انقلابی آیت الله رئیسی
🔉 آیت الله رئیسی : خود را رقیب #فساد و #ناکارمدی و #اشرافی_گری میدانم ..
#مرد_میدان_مرد_عمل
#سید_محرومان_رئیسی
.
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
. 🔰 40 اقدام مهم و انقلابی آیت الله رئیسی 🔉 آیت الله رئیسی : خود را رقیب #فساد و #ناکارمدی و #اشراف
این پیام تبلیغات نیست!
و ڪار تشکیلاییِ جمعی از مدیـران ایتا
جهت معرفی نامزد اصلح و تلاش براے
#مشارکت_حداکثرے ست...🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
توهمیشهـمیزبانۍچهـشودبامادرتـ...! یڪشبِجمعهـشوےمهمانماجانمـحسین؛ #خادم_الشهدا_59 @BOY
عقل گفت دشوار تر از مردن چیست؟
عشق گفت فراق از همه دشوارتر است...
صلی الله علیک یا ابا عبدلله...💙
#رایحه
•••بوی پلاک•••
اتلمتلتوتولہ
حالدلامونچجوره!¿
همشادےوهمغصہباهمدیگہقشنگہ...!(:😻💞
•اتلمتلبچگے•/•@bachege
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
اتلمتلتوتولہ حالدلامونچجوره!¿ همشادےوهمغصہباهمدیگہقشنگہ...!(:😻💞 •اتلمتلبچگے•/•@bache
میدونے خوشبختے یعنے چے؟¡
یعنے اینڪه تو سن ²⁰ سالگے هنوزم تام و جری تماشا میڪنی خوشبختی یعنی این🙂♥️
@bachege/•اتلمتلبچگے•
بیا توے این ڪانال و خوشبختے رو از اول یاد بگیر...!(:
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
. #عصر_جدید🗳 #اظهار_نظر📜 #مشارکت_حداکثری📍 #من_رأی_میدهم✨ .
این پیام تبلیغات نیست!
و ڪار تشکیلاییِ جمعی از مدیـران ایتا
جهت معرفی نامزد اصلح و تلاش براے
#مشارکت_حداکثرے ست...🇮🇷🇮🇷🇮🇷
||✨بِسمِاللهِالرَّحمنالرَّحیم🧿🦋||
||✨روزتونبخیر😍✋🏻||
||✨سلام❤️||
#سلام_امام_زمانم
از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم
بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم
بی خود ازحادثه عشق تو دیوانه و مست
عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم
فرج مولا صلواتـــــــ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دوستاݩ
نظࢪے😊
پیـــــشنھادے☺️
دࢪخواستے😉
شکایتے🙈
سخنے🙃
دݪ نوشتھ اے💔
دࢪ خدمت هستیمـــــ ⇩
https://harfeto.timefriend.net/16224728088627🌱
↯↯
@BOYE_PELAK 💎
•°~🕊️
شھیدآۅینےمےگفٺ:
باݪےنمیخواھم...
اینپوٺینھاےكھنہھممیٺواند
مࢪابہآسمانھاببࢪد . .
منھمباݪینمیخواھم...
بےشڪبا'ݘادࢪم'ھممێتوانممسافرِ آسمانھاباشم:))
چادࢪِ من،باݪپࢪوازمـناسٺ . .🌱
#خادم_المهدی
@BOYE_PELAK
[•°♥️°•]
#شہیدانھ🌱
.
بـیـشـتـࢪسنگــࢪها؎خطࢪااو
ساختھبود.
شبتاصبحکاࢪمۍڪࢪد.
گفتم:[پسڪۍمۍخوابے؟!
توڪھهمیشھبیداࢪے!]
مۍگفٺ:بعدازمࢪگفࢪصتبࢪا؎استࢪاحتزیادھ!]
#شہیدانه💖
#خادم_المهدی
.••●ღ @BOYE_PELAK ღ●••.
| هَارِبٌ مِنْكَ إلَيْكَ.. |
از تو به سوی خودت فراری ام :)🌿
-
⇦•○●بوے پلاڪ●○•
دنیا چہ زیباست
وقتۍ کہ جلال ملکوتۍ خدا را
در صورت محبوب میبینم
و از وجود او بہ خدا ایمان میآورم..:)
#شهیدمصطفیچمران
#گمنام
چـاݪ می افتــد کــنار گونه اٺ👀
وقتی تبسم میکنی ...♡
نامسلمان!!!
شہر را این چالہ ڪافر کردھ است🤭🌱
#رایحه
•••بوی پلاک•••
#قسمت_پانزدهم
.
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
.
.
بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد.. -نه پدر جان...منظور این نبود
.
مامان:پس چی؟!
.
-نمیدونم چه جوری بگم...راستش...راستش میخوام چادر بزارم
.
پدر : چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟!
.
مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها
.
-بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خردشون دادن که مخشو پوچ کردن.
.
-هیچی به خدا...من خودم تصمیم گرفتم
.
بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها دختر تهرانی چادری شده
.
-مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم...دختر خاله هات چی میگن..
.
-مگه من برا اونا زندگی میکنم؟!
.
-میگم حرفشو نزن
.
.
با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم
.
نمیدونستم چیکار کنم.کاملا گیج شده بودم و ناراحت از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم
.
ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم
یهو یه فکری به ذهنم زد.اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم
شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه.
.بالاخره فرمانده هست دیگه
.
فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید:
.
تق تق
.
-بله بفرمایید
.
-سلام
.
-سلام...خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه.. گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید.
.
-نه اخه با خودتون کار دارم
.
-با من؟!؟ چه کاری؟!
.
-راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم
.
چه خوب.چه مشکلی؟!
.
-اینکه اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشم میشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟!
.
-راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسولیت میخواستین چادر بزارین؟!
.
-اره دیگه
.
-خواهرم ،چادر خیلی حرمت داره ها...خیلی...چادر لباس فرم نیست که خواهر...بلکه لباس مادر ماست...میدونید چه قدر خون برای همین چادر ریخته شده؟؟چند تا جوون پرپر شدن؟!چادر گذاشتن عشق میخواد نه اجازه.
.
ولی همینکه شما تا اینجا تصمیم به گذاشتنش گرفتین خیلی خوبه ولی به نظرم هنوز دلتون کامل باهاش نیست.
.
من قول میدم اون مسئولیت روبه کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین نه به خاطرحرف مردم.
.
#ادامه_دارد
#سید_مهدی_بنی_هاشمی