هدایت شده از مَجْمَع مُدِیرٰانِ اِیتٰا (اِیرٰان قَوِیٖ)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨
قسمت آخر 4⃣
✅ #پیشنهاد_ویژه
#حرف_حساب
🔰 #فرق___میکنه
✅ #رئیسی__سید_محرومان
❌ #روحانی__همتی
🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🌺🌸🌺🌸
🌸🌺
دلم شعری سراسر دوستت دارم...
دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد...
دلم مهتاب می خواهد که جانم را بپوشاند...
دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد...
دلم تغییر می خواهد...
دلم تغییر می خواهد...
⊰🌺⊱┈─╌❊╌─┈⊰🌸⊱
@BOYE_PELAK
¦→🚗🌩
•
اززندگیتامروزلذتببر
دیروزرفتہ
فرداهمشایدهیچوقتنیاد...!♥️
•
🚗🌩¦← #انگیــزشـۍ
╔═══❖💗•° 💔 °•💗❖═══╗
@BOYE_PELAK
کجای شهر قدم میزنی...
میخواهم کاملا اتفاقی
از آنجا ردشوم...🌱💞
🙂🙂
@BOYE_PELAK
#قسمت_بیست_و_سوم
.
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
.
.
یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد
.
یه مدت از خونه بیرون نرفتم...
حتی چادرم رو میدیدم یاد حرفاش میوفتادم درباره چادر...
درباره اینکه با چادر با وقارترم
خواستم چادرمو بردارم
ولی نه...
.
اصلا مگه من به خاطر اون چادری شدم که کنار بزارم؟؟
من به خاطر خدام چادری شدم.
به خاطر اینکه پیش خدا قشنگ باشم نه پیش مردم...
حالا اگه به خاطر لج با اون چادرمو بزارم کنار جواب خدارو چی بدم؟!
. .
.
ولی
ولی خدایا این رسمش بود...
منو عاشق کنی و بکشونی سمت خودت و وقتی دیدی خدایی شدم ولم کنی؟!
خدایا رسمش نبود...
من که داشتم یه گوشه زندگیمو میکردم
منو چیکار به بسیج؟!
اصلا چرا کاری کردی ببینمش؟!
اصلا چرا اون اطلاعیه مشهد رو دیدم؟!
چرا از اتوبوس جا موندم که باهاش همسفر بشم ؟!
با ما دیگه چرا
.
.
ولی خیلی سخت بود
من اصلا نمیتونم فراموشش کنم
هرجا میرم
هرکاری میکنم
همش یاد اونم
یاد لا اله الا الله گفتناش
یاد حرفاش
یاد اون گریه ی توی سجده نمازش
میخوام فراموشش کنم ولی...
هیچی.
.
.
یه مدت از تابستون گذشت و من از بچه های دانشگاه دیگه خبری نداشتم...
حتی جواب سمانه هم نمیدادم و شماره همشونو بلاک کرده بودم..
چون هر کدوم از بچه های بسیج من رو یاد اون پسره مینداخت
.
.
تا اینکه یه روز دیدم از یه شماره ناشناس برام پیام اومد...
.
-سلام...ریحانه جان حتما بیا دفتر بسیج کارت دارم...حتما بیا...(زهرا )
.
گوشی رو پرت کردم یه گوشه و برا خودم نزاشتم
.
فردا صبح دوباره یه پیامک دیگه اومد .
(ریحانه حتما بیا...ماجرا مرگ و زندگیه...اگه نیای به خدا میسپارمت)
.
نمیدونستم برم یانه...
مرگ و زندگی؟؟؟!
چی شده یعنی؟!
اخه برم چی بگم؟!
برم که باز داغ دلم تازه بشه؟!
ولی اخه من که کاری نکردم که بترسم ازش...
کسی که باید شرمنده بشه اون فرمانده ی زشتشونه نه من...
اصلا برم که چی؟! باز داغ دلم تازه بشه ؟!
.
نمیدونم...
.
#ادامه_دارد .
#سید_مهدی_بنی_هاشمی .
#قسمت_بیست_و_چهارم
.
.
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
.
.
دلمو راضی کردم برم سمت دانشگاه
.
راستیتش خیلی نگران شده بودم
.
تو این چند مدت اصلا نتونسته بودم فراموشش کنم
.
کم کم اماده شدم که برم سمت دفتر
.
توی مسیر صد بار حرفهای اون روز رو مرور کردم
صدبار مرور کردم که اگه زهرا چیزی پرسید چی جواب بدم
اخه من که چیزی نگفته بودم
اصلا نمیفهمیدم چجوری دارم میرم
انگار اختیارم دست خودم نبود و پاهام خودشون راه میرفتن
.
.
وقتی وارد دفتر شدم دیدم فقط زهرا نشسته .
تا منو دید سریع اومد جلو دیدم چشمهاش قرمزه به خاطرگریه کردن
.
-حدس زدم قضیه رو فهمیده باشه و از دست سید ناراحت شده .
به روی خودم نیاوردم و سلام گفتم
.
یهو پرید منو بغل گرفت و شروع کرد به گریه گردن
.
-چی شده زهرا؟!
.
-ریحانه ...ریحانه
.
-چی شده؟؟
.
-کجایی تو دختر؟!
.
-چی شده مگه حالا؟!
.
-سید...
.
-آقا سید چی؟! اتفاقی براشون افتاده؟!
.
-سید قبل رفتنش خیلی منتظرت موند که باز ببینه تورو و بقیه حرفهاشو بهت بزنه ولی نشد
همش ناراحت بود به خاطر تو
عذاب وجدان داشت
.
میگفتم که بهت زنگ بزنه ولی دلش راضی نمیشد
.
میگفت شاید دیگه فراموشش کرده باشی و نخواد دوباره مزاحمت بشه
.
-الان مگه نیستن؟!
.
-این نامه رو بخون...محمد مهدی قبل اینکه بره اینو نوشت و داد بهم که بدم بهت...میخواست حلالش کنی
.
-کجا رفتن مگه؟؟
.
-یه ماه پیش به عنوان داوطلب رفت سوریه و دیروز یکی از رفقاش گفت که چند روز هست برنگشته به مقر.
.
بعضیا میگن دیدن که تیر خورده
.
این نامه رو داد و گفت اگه برنگشتم تو اولین فرصت بهت بدم که حلالش کنی
.
یعنی مگه امکان داره که ایشون
.
-هر چیزی ممکنه ریحانه
.
-گریه بهم امان نمیداد...اخه زهرا چرا گذاشتی که برن؟!
.
-داداش محمد من اگه شهید شده باشه تازه به عشقش رسیده
.
داداش محمد ؟!
.
اره...داداش محمد..ریحانه ای کاش میموندی حرفشو تا آخر گوش میدادی..ریحانه تو بعضی چیزها رو بد متوجه شدی
.
-چیا رو مثلا؟!
.
-اینکه من و محمد مهدی برادر و خواهر رضاعی هستیم و عملا نمیتونستیم با هم ازدواج کنیم.
ولی تو فکر کردی ما...
.
از شدت گریه هیچی نمیدیم
صدای زهرا رو هم دیگه واضح نمیشنیدم
فقط صدا اخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید
.
صدای لا اله الا الله گفتناش
.
.
#ادامه_دارد
.
.
نویسنده : #سید_مهدی_بنی_هاشمی
.
.
#کپی_با_ذکر_اسم_نویسنده
|• بِسمِرَبِالحُسَین ؏ •
♥️
من همان رانده شده
از در غِیرم
ارباب!
نیست غیر از تو
مرا هیچ خریدار
حسین ؏
...
↻∞الـسلامعلیڪیااباعبدالله ♡•°
@BOYE_PELAK
•
.
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
یا صاحب العصر والزمان🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزتون پُر از انرژی مثبت🌸
یک روز جدید آغاز شد
با یک امید جدید🌸
با یک فکر خوب
آرزوهای قشنگ🌸
و توکل به خدا
زندگیتون پر از زیبـایی🌸
و نگاه خــدا همراهتون🌹
༅͢͜͡❉ٜٜٜٜٜٜٖٖٖٖٜ͢͜͡❉͜͢͡༅🌺༅͢͜͡❉ٜٜٜٜٜٜٖٖٖٖٜ͢͜͡❉͜͢͡
@BOYE_PELAK
ـ⁞📖⁞
⊕از مآ در گذر❜❛
±ۆ بڕ مآ ببخشآێ❗️::
😍▾
ــــ ــــ ــــ ــــ ــــ ــــ
⇦•○●بوے پلاڪ●○•
🌻🕊من گریه میڪنم کھ تماشا کنۍ مرا...
مانند طفل گمشده پیدا کنۍ مرا!🌻
🌻🕊اسباب زحمتِ تو شده این گدا، ولی...
هرگز مباد از سر خود وا کنۍ مرا!🌻
🌻 #اللهمعجللولیکالفرج 🕊
#انتخابات #رئیسی
@BOYE_PELAK
بسیجی که باشی،
جنگ باشد تیر میخوری!
صلح که باشد فحش...
@BOYE_PELAK
در قاموس شما
#عشق حرف اول را میزند
نه #سن و #سال ...
سایز لباس خاڪی ات
گـواهِ حـرف من اسـت
و نگاهــی که شایــد
هرگز نتوانم تفسیرش کنم
امـا سربند #لبیڪ_یا_خمینی
اتمـام حجـت تـو با مـن است ...
#بزرگ_مردان_کوچک
@BOYE_PELAK
°•🌙♥️✨°•
|یہ رفیق دارم کہ•••
"نامشحسینِ"
خوشاآندل کہ •••
"دلارامش حسینِ"
تمـومزندگــــیممالحسیــــنِ
دلــــم هموارھ دنبال حسینِ♡🌿
دلـِتَنگِــ ڪَربَلام🥀
@BOYE_PELAK
من که بهشت را ندیدهام
اما حتما
بهشت جایی است در حوالی بین الحرمینِ تو...
السلام علیک یا ابا عبدالله♥️
🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹
@BOYE_PELAK
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙خواهی برسی به چشمه آب حيات
💛 لبريز شود نامهی تو از حسنات
💚 بر روی سرت ببارد از حق بركات
♥️ بفرست دمادم برمحمد(ص)صلوات
(💜)اللّهُمَّ
✨(💜)صَلِّ
✨✨(💜)عَلَی
✨✨✨(💜)مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨(💜)وَ آلِ
✨✨✨✨✨(💜) مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨(💜)وَ عَجِّلْ
✨✨✨(💜)فَرَجَهُمْ
✨✨(💜)وَ اَهْلِکْ
✨(💜)اَعْدَائَهُمْ
(💜)اَجْمَعِین
@BOYE_PELAK