eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
258 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 ⃣1⃣ ایستاده بودم و محو اون حدیث قدسی ... چند بار خوندمش تا حفظ شدم عربی و فارسیش رو! دونه های درشت اشک از چشمم سرازیر شده بود ... - چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران خدا جوابت رو داد این جواب خدا بود..! جعبه رو گذاشتم زمین. نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم ... حالم که بهتر شد از جا بلند شدم و سنگ مزار شهید رو بوسیدم ... - ممنونم که واسطه جواب خدا شدی ... اشک هام رو پاک کردم ... می خواستم مثل شهدا بشم، می خواستم رفیق خدا بشم و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد ... همون جا ... روی خاک ... کنار مزار شهید ... دو رکعت نماز شکر خوندم ... وقتی برگشتم پدرم با عصبانیت زد توی سرم ... -کـــجا بودی؟ اولین بار بود که اصلا ناراحت نشدم دلم می خواست بهش بگم وسط بهشت اما فقط لبخند زدم - ببخشید نگران شدید ... این بار زد توی گوشم ... - برو بشین توی ماشین ... عوض گریه و عذرخواهی می خنده ...! مادرم با ناراحتی رو کرد بهش ... - حمید روز عیده ؛ روز عیدمون رو خراب نکن ... حداقل جلوی مردم نزنش ... و پدرم عین همیشه شروع کرد به غرغر کردن ... کلید رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم ... گوشم سرخ شده بود و می سوخت اما دلم شاد بود از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم و آروم زیر لب گفتم ... - تو امتحان خدایی و من خریدار محبت خدا هزار بارم بزنی باز به صورتت لبخند میزنم ... قرآن رو برداشتم ... این بار نه مثل دفعات قبل ... با یه هدف و منظور دیگه ... چندین بار ترجمه فارسیش رو خوندم ... دور آخر نشستم و تمام خصلت های مثبت و منفی توش رو جدا کردم و نوشتم ... خصلت مومنین، خصلت و رفتارهای کفار و منافقین ... قرآن که تموم شد نشستم سر احادیث، با چهل حدیث های کوچیک شروع کردم ... تا اینکه اون روز توی صف نماز جماعت مدرسه، امام جماعت مون چند تا کلمه حرف زد... - سیره اهل بیت یکی از بهترین چیزهاست برای اینکه با اخلاق و منش اسلامی آشنا بشید برید داستان های کوتاه زندگی اهل بیت رو بخونید ... اونها الگوی ما برای رسیدن به خدا هستن ... تا این جمله رو گفت به پهنای صورتم لبخند زدم بعد از نماز بلافاصه اومدم سر کلاس و نوشتمش ... همون روز که برگشتم تمام اسباب بازی هام رو از توی کمد جمع کردم ... ماشین ها ... کارت عکس فوتبالیست ها ... قطعات و مهره های کاوش الکترونیک ... که تقریبا همه اش رومادربزرگم برام خریده بود ... هر کی هم هر چی گفت محکم ایستادم و گفتم: - من دیگه بزرگ شدم، دیگه بچه دبستانی نیستم که بخوام بازی کنم ... پول تو جیبیم رو جمع می کردم ... به همه هم گفتم دیگه برای تولدم کادو نخرید ... حتی لباس عید ... هر چقدر کم یا زیاد لطفا پولش رو بهم بدید یا بگم برام چه کتابی رو بخرید ... خوراکی خریدن از بوفه مدرسه هم تعطیل شد ... کمد و قفسه هام پر شده بود از کتاب .. کتاب هایی که هر بار، فروشنده ها از اینکه خریدارشون یکی توی سن من باشه... حسابی تعجب می کردن ... و پدرم همچنان سرم غر می زد و از فرصتی برای تحقیر من استفاده می کرد ... با خودم مسابقه گذاشته بودم امام صادق (ع) فرموده بودند: مسلمانی که 2 روزش عین هم باشه مسلمان نیست ...! چهل حدیث امام خمینی رو هم که خوندم تصمیمم رو گرفتم ... چله برمی داشتم ... چله های اخلاقی و هر شب خودم رو محاسبه می کردم ... اوایل؛ اشتباهاتم رو نمی دیدم یا کمتر متوجه شون می شدم ... اما به مرور ... همه چیز فرق کرد ... اونقدر دقیق که متوجه ریزترین چیزها می شدم ... حتی جایی رو که با اکراه به صورت پدرم نگاه می کردم ... حالا چیزهایی رو می دیدم که قبلا متوجه شون هم نمی شدم ... 📚
📖 ⃣1⃣ هر چه زمان به پیش می رفت زندگی برای شکستن کمر من اراده بیشتری به خرج می داد چند وقت می شد که سعید رفتارش با من داشت تغییر می کرد باهام تند می شد ، از بالا به پایین برخورد می کرد دیگه اجازه نمی داد به کوچک ترین وسائلش دست بزنم در حالی که خودش به راحتی به همه وسائلم دست می زد و چنان بی توجه و بی پروا که گاهی هم خراب می شدن ... با همه وجود تلاش می کردم بدون هیچ درگیری و دعوا رفتارش رو کنترل کنم اما فایده ای نداشت از طرفی اگر وسایل من خراب می شد پدرم پولی برای جایگزین کردن شون بهم نمی داد ... وقتی با این صحنه ها رو به رو می شدم بدجور اعصابم بهم می ریخت و مادرم هر بار که می فهمید می گفت: - اشکال نداره مهران اون از تو کوچیک تره سعی کن درکش کنی و شرایط رو مدیریت کنی یه آدم موفق سعی می کنه شرایط رو مدیریت کنه، نه شرایط، اون رو ...! منم تمام تلاشم رو می کردم و اصلا نمی فهمیدم چی شده؟ و چرا رفتارهای سعید تا این حد در حال تغییره؟ گیج می خوردم و نمی فهمیدم تا اینکه اون روز ... از مدرسه برگشتم خیلی خسته بودم بعد از نهار یه ساعتی دراز کشیدم وقتی بلند شدم مادرم و الهام خونه نبودن پدرم توی حال دست انداحته بود گردن سعید و قربون صدقه اش می رفت.. - تو تنها پسر منی ... برعکس مهران ... من، تو رو خیلی دوست دارم ... تو خیلی پسر خوبی هستی ... اصلا من پسری به اسم مهران ندارم ... مادرت هم همیشه طرف مهران رو می گیره ... هر چی دارم فقط مال توئه ... مهران 18 سالش که بشه ... از خونه پرتش می کنم بیرون ... پاهام سست شد ... تمام بدنم می لرزید ... بی سر و صدا برگشتم توی اتاق درد عجیبی وجودم رو گرفته بود درد عمیق بی کسی بی پناهی ... یتیمی و بی پدری ... و وحشت از آینده ... زمان زیادی برای مرد شدن باقی نمونده بود ... فقط 5 سال ... تا 18 سالگی من ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱- (مَن🙃)! لَامَلجَأمِنَ‌اللهِ‌إلّاإِلَیهِ جزتوبه‌که‌پناه‌برم☁️🌿-! ♥️؛ بنده‌ی‌من‌بیا‌سمت‌خودم‌،هوا‌تو‌‌دارم‌... بنده‌من‌باهمه‌گناهات‌همه‌دوریت‌از‌ من‌ ... وقت‌غم‌وغصه‌‌بغلت‌میگیرم‌! تا‌من‌و‌داری‌غم‌چرا‌! میترسی‌نبخشمت‌! میبخشم‌...!.توفقط‌ ...‌! یادت‌نرفته‌! من‌ ! ! به‌تو‌مهربونم‌...((: ◦•●◉✿بوے پلاک✿◉●•◦
◾◾◾◾◾﷽◾◾◾◾◾ 🔴از کجا بفهمیم تابحال به درد امام زمانمان خورده ایم یا نه... ✍استاد رائفی پور: 🌸یک جا برای بچه‌های مهدوی صحبت میکردم گفتم: بچه ها ما که مدعی کار تو حوزه ی مهدویت هستیم، دعای عهدمون رو باید بخونیم، 👈من خودم سالهاست دعای عهد رو میخونم بعضا پیش میاد که روزی سه چهار بار هم میخونم 🙏اما بعد این همه سال یه تیکه از دعای عهد خیلی عجیب اومد... 💥تا حالا بهش فکر نکردم، خیلی سختم بود و الان هم میخوام بگم، برام سخته چون می‌ترسم گریه ام بگیره... 💫گذرا میگم:توی قسمتی از دعای عهد اومده که: "فی قضاء حوائجه " 💎یعنی میگه خدایا کمکم کن حوائجش رو برآورده کنم... گفتم: سالها من اینو خوندم اصلا بهش فکر نکردم، یعنی ببین امام زمان(عج) چقدر مظلوم هست که حاجت هاش دست ماست... 🔴این میدونی یعنی چی؟ یعنی تا شماها کار نکنید،برای امام زمان عج قدمی برندارید.. ظهوری نخواهد بود 🌻اللهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَـرَج🌻 💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠 •┈••✾◆◼◼⬛⬛⬛⬛⬛⬛◼◼◆✾••┈•‌ ◦•●◉✿بوے پلاک✿◉●•◦
🌹هنگام اذانه 🌹دست به دعا برداریم 🌹یاالله💫بی اولادان را اولاد صالح نصیب بگردان،، 🌹یاالله💫همنشین صالح نصیبمان کن! 🌹یاالله💫مارا از شر بدیها کذب دروغ تهمت حفاظت بفرما 🌹یاالله💫دیدارت را نصیبمان کن. 🌹یاالله💫ما را در دنیاواخرت خوشبختی و سعادت عطا بفرما،، 🌹یاالله💫جنت الفردوس را نصیبمان بگردان،، 🌹یاالله💫فقر و اعتیاد و فساد را از خانه و خانواده ای دور بگردان،، 🌹یاالله💫کینه ها را از دلهایمان بیرون کن،یاالله از غیبت حفاظتمان کن 🌹یاالله💫همه بیماران چه در تخت بیمارستان و چه در منازل هستن شفای عاجل و کامل نصیبشان بگردان،، 🌹یاالله💫تا از ما راضی نشده‌ای موت مان مده 🌹یاالله💫ما را از عذاب قبر نجات ده، 🌹یاالله💫روزی حلال نصیبمان بگردان 🌹یاالله💫تمام سنتهای نبی کریم را در زندگی و وجودمان جاری بگردان 🌹یاالله💫زندگی پر خیر و برکت نصیبمان بگردان،، 🌹یاالله💫توفیق خدمت صادقانه والدین نصیبمان فرما، 🌹یاالله💫غم وغصه و پریشانی را از هر خانه ای بدور گردان،، 🌹یاالله💫حساب و کتاب را بر ما آسان بگیر. فقط بگو👈آمين....التماس دعاي فرج💖.
.. مد یعنی چی ؟ یکی تعیین کنه که تو چطور بپوشی و تو هم همون‌طور که ایشون تشخیص میده بپوشی ! حالا کی گفته که اون بهتر از تو تشخیص میده که تو چی باید بپوشی ؟ اصلا مگه میشه همه یه جور بپوشن ؟ تکلیف خرده فرهنگا چی میشه ؟ برشی از کتاب « خاطرات سفیر »🌱 کتاب ..
🍁 *ﻫﺮﮔﺰﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ برای ﻧﻌﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍوندﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ است؛* زﯾﺮﺍﺗﻮنمیدانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ 🍁 *وﻏﻤﮕﯿﻦ نباش ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯﺗﻮﮔﺮﻓﺖ...* ﺯﯾﺮﺍﺗﻮنمیﺩﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽِ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ، پس سعی کن ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮐﺮ باشی... 🍁 *ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﺛﺮﻭﺗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻰ پول‌هایت ﺭﺍﻧﺸﻤﺎﺭ...* ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﻜﻰ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ‌ﺍﺕ ﺑﺮﯾﺰﯼ... ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺛﺮﻭﺕ ﺗﻮﺳﺖ. ••✾•🌿بو؁ پلاک 🌿•✾••
💠✨💠✨💠✨💠✨💠 روزی پسری از خانواده میانی و نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ایی بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟ مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، و دوست داشتم از آنها چیز ساده ایی بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند... *"فرهنگی که باید با آب طلا نوشت"* *"همسایگان خود را دریابید"* 💠✨💠✨💠✨💠✨💠 ◦•●◉✿بوے پلاک✿◉●•◦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 خبرنگار: ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود روی زمین افتاد و زمزمه می‌کرد دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش داشت آخرین نفساشو می‌زد ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری با لبخند گفت: از مردم کشورم می‌خوام وقتی برای خط کمپوت می‌فرستند عکس روی کمپوت‌ها رو جدا نکنند. گفتم: داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو. با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده☺️ 🍓⃟✨بُۅےپݪاڪ🍓⃟✨
✨ جدی گرفته ایم‌ زندگے دنیایے را و شوخے گرفته ایم‌ قیامت‌ را ڪاش‌ قبل‌ از‌ اینکه ما‌ را ‌بیدار ڪنند‌ بیدار‌ شویم🌸🌱 ◦•●◉✿بوے پلاک✿◉●•◦
هیچ وقت از خودمون پرسیدیم قیمت یه روز زندگى چنده؟ ما که قیمت همه چیزو با پول میسنجیم تا حالا شده از خدا بپرسیم: قیمت یه دست سالم چنده؟ یه چشم بى عیب چقدر مى ارزه؟ چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم؟ قیمت یه سلامتى فابریک چقدره؟ و خیلى سوال ها مثل این.... چیه...؟ خنده داره نه؟ اگه یه روزى فهمیدیم قیمت یه لیتر بارون چنده؟قیمت یه ساعت روشنایى خورشید چنده؟ چقدر باید بابت مکالمه رایگان با خدا پول پرداخت کنیم؟ یا اینکه چقدر بدیم تا بى منت نفسمون رو،با طراوت طبیعت پر کنیم.... تموم قشنگى هاى دنیا مال ما،مجانى مجانیه خدایا با تمام وجود دوستت دارم 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
╭🍃 آدمی براے ڪسی است، ڪه دوستش می دارد. می توان سوخت، اگر امر بفرماید عشـــق
⊰•⏰°🏕•⊱ . زیباترین خوشبختےها وقتےڪہ انتظارشو ندارےاتفاق میوفته...!🙃💛🌱
•[ ]• 🌹~گفتار صحیح~🌹 همراه ابراهیم و بچه های باشگاه، به یکی از زورخانه های تهران برای ورزش دعوت شدیم. ولی با کمال تعجب دیدیم که آن ها در را به روی ما بستند و ما را راه ندادند! همگی عصبانی شده و فحش و فریاد و... میخواستیم دعوا کنیم. اما ابراهیم در آن شرایط، رفقا را ساکت و آرام کرد و مانع دعوا شد. بعدها تصویر ابراهیم را به عنوان "شهید پهلوان و با اخلاق" در همان زورخانه نصب کردند. چرا که ابراهیم به این کلام خدای خوبش عمل کرده بود: «از گفتار باطل و ناحق دوری کنید.» [حج،30]
🌼حکایتی‌ بسیار زیبا و خواندنی ✍در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است . به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟ جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟ آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••‌‌ ◦•●◉✿بوے پلاک✿◉●•◦
بعد از مدتها بالاخره راضی شد که بنشیند جلوی دوربین و حرف بزند .همیشه از دوربین فراری بود. نشست و یک عالمه حرف زد. حرفهایی شیرین... حرفهایی از دل معرکه... بعد انگار عذاب وجدان گرفته باشد که ذره‌ای منیت داشته باشد. بخش‌هاییش را گفت حذف کردند ، بعد انگار خدا اراده کرده بود که همان روال سابق باشد و کارها ناگفته بماند. هیچکس این گفتگو را زیاد یادش نیست... خاطره ای از مصاحبه تلویزیونی حاج قاسم به نقل یکی از همراهانشان ┈••✾❀•🌸•❀✾••┈•
از (ره)پــرسیــدن، بــرای زیـاد شــدن مــحــبت نــسـبت بــہ امــام زمــان (عج)چــه ڪنــیم؟ ایــشـان فــرمــودن: گــنـاه نــکـنـید و بــخـوانــیـد . . . 🌟🦋🌟🦋🌟🦋🌟🦋
🍃🍂 ✅ در انتهای زندگی دور زدن ممنوع حَتّٰى إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ رَبِّ اِرْجِعُونِ (٩٩)مومنون لَعَلِّي أَعْمَلُ صٰالِحاً فِيمٰا تَرَكْتُ كَلا ..ّٰ (١٠٠) مومنون «هنگامی که مرگ هریک از آنان فرا رسد، می‌گوید: پروردگارا! مرا بازگردانید»، «شاید در آنچه از خود به جای گذاشته‌ام، کار نیکی انجام دهم. هرگز... 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿 🌺 در رویاهای من هیچ عشق دیگری نمی‌خوابد تو خواهی رفت ما با هم خواهیم رفت بر فراز آب‌هایی از جنس زمان دیگر هیچ‌کس در کنار من به درون سایه‌ها سفر نخواهد کرد تنها تو همیشه سبزی ... همیشه خورشید ... همیشه ماه ...! ╔══❖•°♥ °•❖══╗
می‌خری هر دل پریشان را بنده‌ی عاصی و پشیمان را تو و معصومه خواهرت آقا عزّتی داده‌اید ایران را ❤️❤️❤️❤️❤️❤️