🌼 ســـلام_امـام_زمـــانـــــم
ما عاشــــق بی قــــرار یـاریم همه
بر درد فـــــراق او دچـــــاریم همه
از پای به جان او نخواهیم نشست
تا سـر به #قـدومش بسپاریم همه
🌼 اللهم_عـجل_لولیک_الفـرج
🌼 آدینه_تون_مهدوی ❤
#رایحه
•○●بوی پلاک●○•
🌱🕊
#تلنگر
🍃🌸🍃🌸
✍تا به حال به آپارتمان دقت کردی
سقف زندگیه یکی، کف زندگی دیگریست!!!!
دنیا به طور شگفت آوری شبیه یک آپارتمان است ؛
سقف آرزو های یکی، کف آرزو های دیگریست...
چارلی چاپلین میگه:
آدم خوبــــــــــی باش
ولی
وقتت رو
برای اثباتش به دیگران
تلف نکن .... !
همیشه آنچه که درباره " من " میدانی باور کن ,
نه آنچه که پشت سر "من" شنیده ای
" من " همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای.......!
#رایحه
★☆بوی پلاک★☆
💫💫💫💫
✨شھیدآوینـی:
سربازانــِ امـآم زمان
ازهیـچ چیـزجـز ...
#گنآهان خویش نمی هراسنـد ...
اللهم عجل لولیک الفرج🌹❤️
#رایحه
★☆بوی پلاک★☆
پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است؛ او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریمخان گذراند. او در سال ۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سالهای پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد؛ حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود.
تولدت مبارک ابرهیم هادی عزیز🌸
#رایحه
★☆بوی پلاک★☆
🌼فریب عبادت زیاد بعضی ها را نخورید
✍امام علی علیه السلام به "کمیل بن زیاد" فرمود: ای کمیل! شیفته کسانی که نماز طولانی می خوانند و مدام روزه می گیرند و صدقه می دهند و گمان می کنند که آدمهای موفقی هستند، مباش و فریب آنها را نخور.
زیرا ممکن است که به این عبادات "عادت" کرده باشند یا بخواهند عمداً مردم را فریب دهند.ای کمیل! وشیطان وقتی قومی را دعوت به گناهانی مثل ، شراب خواری، ریا و آنچه شبیه این گناهان است می نماید. عبادات زیاد را با طول رکوع و سجود و خضوع و خشوع پیش آنان محبوب می گرداند.
وقتی خوب آنها را به دام انداخت. آنگاه آنان را دعوت به ولایت و دوستی پیشوایان ظلم و ستم می نماید.
📚بحارالانوار ، جلد ۸۱ ، صفحه ۲۲۹
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#خادم_الشهدا_59
@BOYE_PELAK
∞♥∞
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
🍂به #تابوت_شهدا، دقت ڪرده اید این روزها؟!
#سن هایشان را دیده اید ؟!
هجده ، نوزده ، بیست ، بیست و یڪ
بیست و دو ...😔
#خادم_الشهدا_59
@BOYE_PELAK
ما مدیونیم!
مدیون اون تازه دامادهایی که
هیچوقت به خونهی عروس برنگشتن🙃
#تلنگࢪانھ(:
🕊
#شهیدان
#خادم_الشهدا_59
@BOYE_PELAK
#قسمت_سوم
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن .
تا اسمموخوند بدوبدو دویدم سمت درب دانشگاه
ولی از اتوبوس خبری نبود
خیلی دلم شکست.
گریه ام گرفته بود.
الان چجوری برگردم خونه؟!
چی بگم بهشون؟!
آخه ساکمم تواتوبوس بود
بیچاره مامانم که برای راه غذا درست کرده بود برام
تو همین فکرها بودم که دیدم از دور صدای جناب فرمانده میاد.
.
بدو بدو رفتم سمتش و نفس نفس زنان گفتم:
.
سلام. ببخشید..هنو حرفم تموم نشده بود که گفت:
.
اااا.خواهر شما چرانرفتید؟!
.
-ازاتوبوس جا موندم
.
-لا اله الا الله...اخه چرا حواستون رو جمع نمیکنید اون از اشتباهی سوار شدن اینم از الان.
.
-حواسم جمع بود ولی استادمون خیلی گیر بود.
.
-متاسفم براتون.حتما آقا نطلبیده بود شما رو.
.
-وایسا ببینم.چی چی رو نطلبیده بود.من باید برم
.
-آخه ماشین ها یه ربعه راه افتادن.
.
-اصلا شما خودتون با چی میرید؟! منم با اون میام.
.
-نمیشه خواهرم من باماشین پشتیبانی میرم.نمیشه شما بیاید.
.
-قول میدم تابه اتوبوسهابرسیم حرفی نزنم.
.
-نمیشه خواهرم.اصرار نکنید.
.
-اگه منو نبرید شکایتتون رو به همون امام رضایی میکنم که دارید میرید پیشش.
.
-میگم نمیشه یعنی نمیشه..یا علی
.
اینو گفت و با راننده سوار ماشین شد و راه افتاد.و منم با گریه همونجا نشستم
.
هنوز یه ربع نشده بود که دیدم یه ماشین جلو پام وایساد و اقا سید یا همون اقای فرمانده پیاده شد و بدون هیچ مقدمه ای گفت: .
لا اله الا الله...مثل اینکه کاری نمیشه کرد...بفرمایین فقط سریع تر سوار شین..
.
سریع اشکامو پاک کردم و پرسیدم چی شد؟! شما که رفته بودین؟!
.
هیچی فقط بدونید امام رضا خیلی هواتونو داره. هنوز از دانشگاه دور نشده بودیم که ماشین پنچر شد فهمیدم اگه جاتون بزاریم سالم به مشهد نمیرسیم
.
راننده که سرباز بود پشت فرمون نشست و آقا سید هم جلوی ماشین و منم پشت ماشین و توی راه هم همش داشتن مداحی گوش میدادن...(کرب و بلا نبر زیادم/جوونیمو پای تو دادم/)
.
.
حوصلم سر رفت...
.
هنذفریم که تو جیبم بودو برداشتم و گذاشتم تو گوشم و رفتم تو پوشه اهنگام و یه آهنگو پلی کردم...
🎼🎤💃🏻🎼💃🏻
یهو دیدم آقا سید با چشمهای از حدقه بیرون زده برگشت و منو نگاه کرد.
یه نگاه به هنذفری کردم دیدم یادم رفته وصلش کنم به گوشیم
.
آروم عذر خواهی کردمو و زیاد به روی خودم نیاوردم و آقا سیدم باز زیر لب طبق معمول یه لا اله الا الله گفت و سرشو برگردوند
.
توی مسیر...
#ادامه_دارد
.
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
#کپی_با_ذکر_منبع_و_اسم_نویسنده