eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
257 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 °•○●﷽●○•° پلکام سنگین شده بود گوشیم و گذاشتم روی میز و تا چشمام و بستم خوابم برد ___ مثه همیشه با صدای مادرم بیدار شدم واسه نماز نمازم و که خوندم کتابام و ریختم‌تو‌کیفم لباسم و پوشیدم و یه صبحانه مفصلم خودمو مهمون کردم‌ انرژی روزای قبل و نداشتم ی چیزی رو قلبم سنگینی میکرد .... رسیدم مدرسه از زنگ اول تا اخر از کلاس بیرون نرفتم.حوصله حرف زدن با هیچکیم نداشتم به زوررر ۵ ساعت کلاس و تحمل کردم این ساعت لعنتیم بازیش گرفته بودد انگار عقربه هاش تکون نمیخورد خلاصه انقدری ب این ساعت نگاه کردم ک صدای زنگ و شنیدم مثه مرغ از قفس آزاد شده از مدرسه خارج شدم اولین تاکسی که دیدم و کرایه کردم‌و برگشتم خونه بوی خوش غذا مثه دفعه های قبل منو ب وجد نیاورد مسیرمم مستقیم ب اتاقم کشیده شد لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم رو تختم نمیدونستم دنبال چیم کلافه بودم و غرق افکار مختلف رشته افکارم با ورود مادرم ب اتاق گسسته شد مامان:دختر خوشگلم چرا غمبرک زده ؟ یه لبخند مصنوعی تحویلش دادم و از جام بلند شدم بوسش کردم و گفتم :سلااام +سلام عزیزمم.چته چرا پکری ؟ بدو بیا ناهار بخوریم بعدش کمکم کن واسه امشب _امشب چ خبره؟ +مهمون داریم _مهمون ؟ +اره عمو رضا اینا میخوان بیان خونمون تا اینو شنیدم انگاری ی سطل اب رو سرم ریختن آخه الان ؟ حداقل خداکنه مصطفی نیاد همراهشون،حس میکردم دیگه حوصله اشو ندارم با مادرم رفتم و نشستم سر میز پدرم با لبخند بهمون سلام کرد بیشتر از دوتا قاشق غذا از گلوم پایین نرفت معذرت خواستم و برگشتم به اتاقم تا ساعت ۵ درس خوندم وقتی دیگه خیلی خسته شدم خوابیدم بہ قلمِ🖊 💙و 💚 @montazer_shahadat313
🌸 انگاری همه فهمیده بودن من یه چیزیم هست نگاهشون پر از تردید شده بود سعی کردم خودمو نبازم. بخاطر اینکه بیشتر از این سوتی ندم خودمو جمع و جور کردم و رفتارم مثه قبل شد شام و خوردیم وقتی ظرفا و جمع کردیم عمو رضا صدام زد رفتم پیشش کسی اطرافمون نبود با لحن آرومش گفت : + دخترم چیزی شده مصطفی بی ادبی کرده ؟ _نه این چ حرفیه +خب خداروشکر یخورده مکث کرد و دوباره ادامه داد: +اگه از چیزی که گفتم راضی نیستی ب هر دلیلی به من بگو اذیتت نمیکنم سرم و انداختم پایین و بعد چند ثانیه دوباره نگاش کردم و گفتم‌: _عمو من نمیخوام ناراحتتون کنم ولی الان اصلا در شرایطی نیستم ک بخوام ب ازدواج فکر کنم حس میکنم هنوز خیلی زوده برای دختر ناپخته ای مثه من دیگه نمیدونستم چی بگم‌سکوت کردم ک خندید و مثه همیشه مهربون نگام کرد بعدشم سر بحث و بستیم و رفتم تو جمع نشستیم . تمام مدت فکرم جای دیگه بود وقتی از جاشون پاشدن برای رفتن ب خودم اومدم. شرمنده از اینکه رفتار زشتی داشتم مقابلشون بلند شدم و ازشون عذر خواستم زن عمو منو مثه همیشه محکم ب خودش فشرد عمو هم با لبخند ازم خداحافظی کرد خداروشکر با درک بالایی ک داشت فهمیده بود عروس خانم صدا کردنش منو کلافه میکنه براهمین به دختر گلم اکتفا کرد اخرین نفر مصطفی بود بعد خداحافظی گرمش با پدر و مادرم سرشو چرخوند سمتم بعد از چند لحظه مکث ک توجه همه رو جلب کرده بود با لحنی که خیلی برام عجیب و سرد بود خداحافظی کرد و رفت با خودم‌گفتم‌کاش میشد همچی ی جور دیگه بود مصطفی هم منو مثه خواهرش میدونست و همچی شکل سابق و به خودش میگرفت .دلم نمیخواست تو تیررس گله و شکایت مادرم قرار بگیرم واسه همین سریع رفتم تو اتاقم و درو بستم بعد عوض کردن لباسام پرت شدم رو تخت خیلی برام جالب و عجیب بود تا چشمام بسته میشد بلافاصله چهره محمد تو ذهنم نقش میبست اینکه چرا همش تو فکرمه برام یه سوال عجیب بود ولی خودم ب خودم اینطوری جواب میدادم که شاید بخاطر رفتار عجیبش تو ذهنم مونده ،یا شاید نوع نگاهش، یاشاید صداش و یا چهره جذابش!! سرم و اوردم بالا چشمام ب عقربه های ساعت خوشگلم افتاد ک هر دوشون روی ۱۲ ایستاده بودن.... ساعت صفر عاشقی !! ی پوزخند زدم شنیده بودم وقتی اینجوری ببینی ساعت و همون زمان یکی بهت فکر میکنه .... بہ قلمِ🖊 💙و 💚 @montazer_shahadat313
خواستیم با حرفهایمان ، راه را ادامه دهیم ... اما راه رفتنےست .. نه گفتنی... این زندان دنیا ... این بےشمارمان آخر مےکند پای رفتن را @montazer_shahadat313
یکی گره روسری شو شُـــل کرد رفت جلـــو دوربـــ📷ــــین واسه لایک👌 یکی بند پوتیـــنش رو سفت کرد رفــت رو میـــ💣ـــن واســه خـــــاک 😔 @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿چیــریڪ‌وِلایــۍ﴾: ♥️ 🌱 -ٻـرمیگردم‌زهـرا! +میـرےوٻـرنمیگردے... -ٻـرمیگردم؛بہٺ‌قـوݪ‌میدم(:♥️ +قسـم‌میڂورم‌ٻـرݩمیگردے! -ٺوازڪڄامیدوݩے؟! +دلـ♡ـم‌میگہ...! 💛•|مـݩ‌ڪمـے‌بیـشٺـراز‌‌ عـشـ♡ـق ٺـورامیفـہمـم|•💛 💚🖇•• @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بویِ گل‌های بهشتی ز فضـا می‌آید عطرِ فـــردوس هم آغوشِ صبا می‌آید... 💚 ❤️ @montazer_shahadat313
♡..خاصیتِ رفیق شهید..♡ رفیق شهـید یعنے: تو اوج نا اُمیدی یہ نفر پارتے بین تو و خدا بشہ! وجوری دستت رو بگیره ڪہ متوجہ نشے :) @montazer_shahadat313
گُفتَم↡ دِگَر قَـلبم شوقِ شَهادت نَدارد...🥀 گُفت↡ مُراقِبِ نِگاهَت باش | اَلعَینِ بَریدُ القَلبــــ |•° چشـم پیام‌رسان دل است...♥️ ... @montazer_shahadat313