.
🍃
#همتا_ے_مـن
#قسمت_بیست_ششم (بخش اول)
.
زن عمو به عمو علی زنگزد و راضی اش کرد و عمو هم بدون هیچ مخالفتی قبول کرد برام عجیب بود بابا و عمو حتی خودشون مارو تا خونه های همدیگه میرسوندن اما حالا چه اتفاقی افتاده که مخالفتی نمیکنن . به هر حال عمو هم اجازه داد و همراه مریم پیش دنیا رفتیم اما بر خلاف تصورم خاله حمیده و عمو محسن اجازه ندادن بیان ..
یه کم دلگیر شدم اما خب حق انتخاب با اونهاست...
بلافاصله با دنیا به مسجدی که با هانیه آشنا شده بودم رفتم آدرسی که امروز مامان از جمیله خانم گرفت برای ثبت نام راهیان نور .
وارد پایگاه بسیج خواهران شدیم و سلام کردیم .
با لبخند تعارف کردن بشینیم .
نکات لازم رو گفت و ثبت نام کرد و گفت که پس فردا زمان حرکت است .
تشکر کردیم و از مسجد خارج شدیم.
_فاطمه؟
به سمتم برگشت: جانم!
کمی مکث کردم : باورم نمیشه دارم میرم راهیان اونم راهیانی که سالای پیش مسخره میکردم وقتی در موردش حرف میزدن .
یادت میاد روزی رو که مینا دختر عمه مهلا رفته بود اونجا ؟؟
_مگه میشه فراموش کرد.
نفسعمیقی کشیدم: میگفت توی شلمچه بودیم و من تنها بودم اونجا یه گوشه نشستم دستمو بردم تو یه خاکا و بلند بلند گریه میکردم و التماسشون که کمکم کنن بتونم با مشکلات زندگیم کنار بیام .
میگفت تو همون حال یه پسر بسیجی نزدیکم شد و گفت سلام خواهرم این سربند مال شماست به بعضیا داریم میدیم از این سربندا .
میگفت تشکر کردم و سربند را گرفتم همونطوری که نگاهش میکردم متوجه یه قطره خون شدم سرمو بلند کردم تا صداش کنم دیدم نبود از چند نفر پرسیدم اما گفتن کسی رو با این مشخصات ندیدن از اون موقع تا حالا میگه دلم که میگیره یا نمیتونم خودمو درک کنم یا مشکلی پیش میاد به اون سربند نکاه میکنم و دلم آروم میشه .
_نگوووووو همتااااا .
نگاهی به فاطمه انداختم که صورتش خیس بود آدم احساساتی بود خیلی ، حتی یادمه یه بار بخاطر یه نیازمندی که اومده بود دمه در خونشون گریه میکرد ،دستش را فشردم و آرام گفتم: دلت شکست التماس دعااا آجی .
لبخندی زد .
به سفری فکر کردم که قرار بود مُهر بندگیمو بزنه .
سفری که سرنوشت خیلیارو تغییر داده بود و خیلیا از خاطراتشون میگفتن چند ماه پیش هر کسی چیزی میگفت حسادت میکردم که اونا رفتن و من نرفتم اما حالا قسمت و روزی خودم شده تا برم و تجربش کنم .
.
✍🏻نویسنده:میمتاجافروز
@montazer_shahadat313
←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
نَࢪفعُ درجــــٰتٍ مݩ نشــــــــآء...
هࢪ ڪھ ࢪا خواهیمــ دࢪجھ ها باݪا مےبࢪیمــ...
🤲🏻
سوࢪه مباࢪڪھ انعامــ
@montazer_shahadat313
محبٺ چــــوݩ بــغایٺ رســــد؛
آنࢪا ؏شقــ خــــواننــــد
و گــــوینــــد ڪہ:
"
العشقــ محبة مفرطة ...💔
#فیحقیقةالعشق❤️✍
@montazer_shahadat313
| ٻہجــــانۅۺٺہبۅد 📝↳
♥️]از دۅسٺداۺٺنےۿـاٻٺ❝
⚠️ـۿرچہ بٻشٺر قربانۍ کـُنے
حُسٻڹٺر▼🙂🌙•مےۺـۅۍ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•إڹۺاءاللهکہحسٻنے💭♡هسٺٻڹُ
🌱(: #دعاکنٻڹمامحسٻنےۺٻم |
ٺا بعدۺ [✋🏼 #حسٻڹٺر] بۺٻمـ ـ
@montazer_shahadat313
نھ حࢪفــــــ عقݪ بزݩ با کسے؛"
نھ لافــــ جنوݩ،؛'
ڪھ هࢪ کجــــــــآ خبࢪے هسٺ؛
ادعــــــایے نیسٺ...:)
#فاضݪنظࢪے
#بہوقٺشعࢪ
@montazer_shahadat313
#عاشقانہ_شــہدا 🌹
گـفـت:
تا روزے کـہ جنگ باشہ...منم هسـتـم...✌️
میـخـوام ازدواج کنـم💞
تا دیـنـم کامـل بـشہ😇
تا زودتـر شـہید شم...🙂
مـادرشـم 👵🏻گفت:محمدعلـے مال شهادتـہ
#اونقدر_میفرستمش_جبهه…
تا بالاخره #شهید شه...
زنش میشے..؟
قبـول کردم...😌
لباس عروسـے نگرفتیم...😕
حلقـہ هم نداشـتم🙃
هموݧ انگشتر نامزدے💍 رو برداشتم
دو روز بـعـد عـقـد💕
سـاکشـو بسـت و رفـت...💼
یہ ماه و نیم اونجا بود...
یـہ روز اینجـا...😔
روزے کہ اعزام میشد گفت:
#تو_آن_شیرین_ترین_دردی_که_درمانش_نمیخواهم #همان_احساس_آشوبی_که_پایانش_نمیخواهم…
زود برمیگردم...☺️
همہ چیو آمـاده کرده بـودم...
واسـہ شروع یه زندگے مشترک...😍
کـہ خبر شـہادتش رسـیــد...💔😔
حسـرت دوبـاره دیـدنش...
واسہ همیشہ موند بـہ دلـم..😭💔
حسـرتـــ یـہ روز...
زندگے کامـل بـا او...😣💚
@montazer_shahadat313
بعضے ڪݪماٺ
چھ ساده
اما
چھ دݪــــــ💔❤️ــــنشیݩاند....😌
مثݪن یــــــــــــــــــٰآزهࢪآ(س)😌☺️❤️💔
@montazer_shahadat313
🏴#شهادتامامسـجادعلیهالسلام
نشدڪہآببنوشـدبدونِاشـڪوعـزا
هنوز یادجگـرهاۍخشـڪوعطشـاناسـت
#الشــــامالشــامالشــام🖤🥀
@montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسکرین شات بگیرید، هر شهید که اومد ۵ صلوات بهش هدیه کنید
#ثواب_یهویی🌹
@montazer_shahadat313
🍃|... گاھ
🎈|... جلوی آینہ
☔|... باید روسرےاترا
🙂|... مرتب کنیوبعد
♥️|... چادرترا
😇|... و زیرلبـ
😌|... زمزمه کنے:
(ذَلِکَ اَدنَیاَن عُرَفنَفَلَایُوذَینَ)
[اخزاب/۵۹]
وکیفکنےبااینآیہها...😍🥰
@montazer_shahadat313
#سخنبزگان✨♥️🌸
#امامزمان
درقَلـ❤️ـب هاے
شُماسٺ...
×مواظبباشید
بیرونش
نڪنید ...
#آیٺاللهبهجٺ
#اللهمعجللولیکالفرج🌱
#ادرکنا_یامهدی💌
ـــــــــــــــــــــــــ|...🔆.|ــــــــــ
🖤 @montazer_shahadat313