eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
256 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
نشاط عمیقـ ـ ـ مثـلِ؛..🌱 ''ترڪ یڪ گناھ'' براے...🖇 لبخندمھدۍفاطمھ . .🙃✨ 🌸🌿 @BOYE_PELAK
💎 💥 درڪنار رژ لب در کنار خط چشم در کنار شلوار تنگ در کنار لنز دست در کنار ناخن بلند با لاک 🌱ڪسی سایه‌حضرت زهرا(س)رو هم حتی نمیدید🌱 ⚡️تعریف ‌نشدیم ؟ حجابی ڪه ما داریم حجاب تعریف شده نیس حجاب دلخواهه خودمونه... 📌خودمونیش ‌اینه که مذهبی هستیم ولی همه اِلمان هاۍ بی حجاب ها رو هم داریم.. ❤️❤️❤️بوے پـــلاڪ❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●دخترانی به نام شهدا من رفتم بندرعباس صحبت کنم. چند تا دختر آمدند پیش من گفتند: 《فلانی، ما هرکدام نامی بــرای خودمان گذاشته ایم.》 ندیدند همت را، ندیدند باکری را، ندیدند خرازی را. گفتند: 《نام این خانم باکری است. ما او را به نام باکری صدا میکنیم. او متبرک کرده خودش را به نام باکری. نام این خرازی است، نام این کاظمی.》 بعد این دختر به من گفت: 《من وقتی سر سفره نشینم، حــس میکنم مهدی بــاکــری ســر سفرۀ مــا نشسته است.》کجا چنین چیزی وجود دارد؟ این آن اتصال است. یکی از برجستگی های جنگ ما ایــن بــود که قله های آن، قله های مطهر و مرتفعی بود. اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا می شود، دامنه های جوشان از دامنه سرازیر می شود. این می شود، چشمه سرسبزقلۀ برجسته اثری جدی گذاشت. 🗣شهید سردار سلیمانی
●آخرین عکس یادگاری من آخرین لحظه ای که شهید همدانی را دیدم، چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانی در وی دیدم. او بسیار صبور بود. تا کسی به این شهید نزدیک نمیشد، پی به شخصیتش نمی برد. من در دوران دفاع مقدس زیاد نزدیکش نبودم؛ اما در سوریه توفیق شد از نزدیک با ایشان آشنا شوم. حاج قاسم افــزود: 《در لحظۀ آخر که شهید همدانی را دیدم، تکانی خوردم. احساس کردم او از شهادت خود مطلع است. بعداوقتی با خانوادهاش صحبت کــردم، یقین پیدا کردم که واقعااز شهادت خــود مطلع بــود. با خنده به من گفت: ’بیا عکسی بگیریم، شاید آخرین عکس ما باشد.‘ وقتی ایــن حــرف را زد، تکان خوردم.》 🗣شهید سردار سلیمانی
●وقتی ورق برگشت داعش به دروازه هــای اردبیل رسیده بود و بیم آن می‌رفت که قریب اشغال شــود. بارزانی میگوید: 《من پس از حملۀ داعش با آمریکایی ها، ترکیه، انگلیس، فرانسه و حتی عربستان تماس گرفتم. همۀ مقامات این کشورها در جواب گفتند فعالا هیچ کمکی نمی توانند بکنند.》 بارزانی چنین ادامه میدهد: ً فورا با مقامات ایــرانــی تماس گرفتم و گفتم صریحا شهر در حال سقوط است. ا گر نمیتوانید کمکی کنید، ما شهر را تخلیه میکنیم. مقامات ایرانی شمارۀ تماس حاج قاسم سلیمانی را به من دادند و گفتند: قاسم نمایندۀ تام الاختیارما در مبارزه با داعش اســت.》سریع با حاج قاسم تماس گرفتم و اوضــاع را شــر ح دادم. ایــشــان بــه مــن گفت: 《مــن فــردا، دقیقابعد از نماز صبح، اربیل هستم.》 به او گفتم: 《فردا دیر است. همین حالا بیایید.》 گفت: 《کاک مسعود، فقط امشب شهر را نگه دار.》 فردا صبح حاج قاسم در فرودگاه اربیل بود. من به استقبالش رفتم. حاجی با ۵۰ نفر از نیروهای مخصوصش آمــده بــود. آنهــا به سرعت به محل درگیری رفتند و نیروهای پیش مرگ را سازماندهی دوباره کردند. در عرض چند ساعت ورق به نفع ما برگشت. در ضمن کمک های تسلیحاتی ایران نیز برای ما رسید.