#تلنگر
هنگامتولددرگوشماناذانمۍخوانند
ولینمازنمۍخوانند؛
هنگاممرگبرایمانفقطنمازمۍخوانند..
اذانِهنگامتولدبراۍنمازۍاستکه
هنگاممرگبرایمانمیخوانند🌱.'!
وچقدراینزندگۍکوتاهست،
قدربدانیمباهمبودن را . .
@B_rang_khodaa
عصر ماه رمضان
براتون🌸🍃
یک دنيالبخند
یک دل خرسند
ویک عصردلپسند
آرزو میکنم
عصرتون به شادی
عصر تون آرام و
دلتون پرازمهربانی
وطاعات وعباداتتون
قبول حق
@B_rang_khodaa🌸🍃
⭕️پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت سردار حجازی
🔹با تأسف فراوان خبر درگذشت سردار پر افتخار، سردار سیدمحمد حجازی رضواناللهعلیه را دریافت کردم.
🔹عمری سراپا مجاهدت، فکری پویا، دلی سرشار از ایمان راستین و آکنده از انگیزه و عزم راسخ، و نیرویی یکسره در خدمت اسلام و انقلاب، خلاصهئی از شخصیت این مجاهد فی سبیل الله است.
🔹او در مسئولیتهای بزرگ و اثرگذار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرده و در همه آنها، سربلند و موفق بوده است.
🔹فقدان او حقاً مایه تأسف و اندوه است، لازم میدانم به همسر گرامی و فرزندان و دیگر افراد خاندان و به دوستان و همکاران ایشان صمیمانه تسلیت عرض کنم و صبر و تسلّا برای آنان از خداوند متعال مسألت نمایم.
🔹رحمت و مغفرت و رضوان الهی بر این برادر فقید باد. سیّدعلی خامنهای ۳۰ فروردین ۱۴۰۰
@B_rang_khodaa
#حکایت
💠 حاکم نیشابور و کشاورز بیچاره
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید.
حاکم پس از دیدن آن مرد بیمقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بینوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گرانبهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت: میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیدهای محکم پس گردن او نواخت.
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید: مرا میشناسی؟
کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیام میخواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را میخواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که میخواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیدهای که به من زدی. فقط میخواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بینهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بیانتهاست ولی به خواستهات ایمان داشته باش.
@B_rang_khodaa