eitaa logo
⸤♥️̶̶ⷮ ⷩ ̶ⷷ𖡬𝀗𝄄بـاوان⸣
32.6هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
679 ویدیو
93 فایل
⬪ مگرمی‌شودازکسی‌گذشت‌کہ تمام‌شعرهایت‌رامدیونِ‌چشم‌هایش‌هستی: )𖨥🎻𖥷 باوان˼جگرگوشـ˒˒♥️˓˓ـھ˹ - - تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/3400269970Ccc320fc010 ‌‌‌‌‌‌ کپی‌حرام!تابع‌فوروارد استفاده‌شخصی‌مانعی‌ندارھ‌‌رفیق☁️.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 هر یک از ما درمورد کلمه عشق یه تعریفی داریم. میدونی چرا؟! وقتی یکی عاشق میشه و عشقش دوطرفه س عشق رو خیلی زیبا میبینه و آرزو میکنه همه دچارش بشن چونکه هیچ رنجو دردی از عشق ندیده و زندگیش پر از حس آرامشه در کنار عشقش.و یسری آدما هستن عشق رو به بدترین شکل تعریف میکنن چونکه وارد عشقی شدن که یکطرفست و پر از حس ناامیدی و درد و رنجه و دوست دارن هرچه سریعتر رها بشن از این حسِ عذاب آور. و این وسط یسری آدما هستن که هیچ تعریفی از عشق ندارن چونکه تجربه نکردن عشق رو و نمیتونن با چارتا کلمه توصیفش کنن دقیقا همون آدمایی که نمیتونن بگن عشق خوبه یا بد؟! تا زمانی که دچارش بشن. 🧣•|ℯ𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸ℴ𝓂/ℬ𝒶𝒶𝓋𝒶𝓃...
توبہ‌کردم‌کہ‌دگرعـٰاشق‌چشمی‌نشوم لذت‌توبہ‌بہ‌این‌است‌کہ‌هی‌بشکنـےاش!!! ℯ𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸ℴ𝓂/ℬ𝒶𝒶𝓋𝒶𝓃...
قصه ایـن است، جهان با تو برایم زیباست!😍♥️ 😌•| ℯ𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸ℴ𝓂/ℬ𝒶𝒶𝓋𝒶𝓃..
وای از آن روز؛ تو عـٰاشق شوی و من معشوق پدری از تو در آرم کہ خدا می داند..!!! ℯ𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸ℴ𝓂/ℬ𝒶𝒶𝓋𝒶𝓃...
پدر‌بزرگ‌میگفت: هروقت‌مادربزرگ‌باهاش‌قهرمیکرد اون‌،درِ‌ظرف‌خیارشورو‌سفت‌میکرده که‌مادربزرگ‌‌نتونه‌‌بازش‌کنه ومجبوربشه‌باهاش‌حرف‌بزنه...(:🌿 •همینقدرجذاب‌ ℯ𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸ℴ𝓂/ℬ𝒶𝒶𝓋𝒶𝓃...
بہ‌نـٰام‌خـداےدل‌های‌تنگـ🌿..'!
صبح‌رخ‌داده‌کھ‌باورکنداین‌دل‌ پشت ‌تاریک‍‍ی‌ماهم؛سحری‌می‌آید .... _صبحتون‌بخیر ^^⛅️🌱 ℯ𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸ℴ𝓂/ℬ𝒶𝒶𝓋𝒶𝓃...
گرچه آشوبم ولی... آرامش جانی مرا ♡ 🌿°|eitaa.com/Baavan
اسم کانال باوانھ به مـ؏ـنے جگـر گوشہ تازگیــا بھ این نتیجہ رسیدم جگــر گوشہ کسے نبود و نشد🚶🏻‍♀
•♥️🖇• دلم میخواد بپرسه دوسم داری؟ بگم: وقتی جوونی، قشنگی، جذابی، که همه دوست دارن ولی من وقتی چروک زیر چشماتم بیوفته دوست دارم... وقتی دستات بلرزه هم دوستت دارم ... من اونجا که همه چیو باختی ام دوست دارم ... تو اوج خوب نبودنت هم دوستت دارم... تورو هر جوری که باشی دوستت دارم. 🌿•| ℯ𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸ℴ𝓂/ℬ𝒶𝒶𝓋𝒶𝓃...
دو سال و هفت ماه، ديوانه‌وار، يک نفر را دوست داشتم! آنقدر دوست داشتم که جرأت نمي‌کردم بگويم. آنقدر نگفتم، که در يک بعد از ظهر پاييزي، از آن بعدازظهرهاي جمعه، که انگار آسمان، فرهاد گوش داده است، خواهرم بعد از کلي مِن‌ومِن کردن گفت: «فلاني نامزد کرد!» کمي خيره ماندم و چيزي نگفتم. انگار اين خفه ماندن بخشي از تقديرم بود. شايد هم بزرگ شده بودم و بايد با هر چيزي منطقي برخورد مي‌کردم. خب اگر من را مي‌خواست حتماً مي‌ماند و دلش براي ديگري نمي‌رفت! خلاصه، منطقي برخورد کردم و تنها تعدادي تارِ موي سفيد در اين چند ساعت برايم باقي ماند! غروب بود که قلياني چاق کردم و به همراه آهنگي از فريدون فروغي کنار حوض نشستم. اهالي خانه فهميده بودند چه بلايي سرم آمده! امّا، هيچ‌کدام به رويم نمي‌آوردند! تا اينکه پدربزرگ آمد و کنارم نشست، چند کام از قليان گرفت، حالا بايد نصيحتم مي‌کرد اما اين بار لحنش مي‌لرزيد! چشم دوخت به زغال قليان و بي‌مقدمه گفت: «سرباز سنندج بودم و دير به دير مرخصي مي‌دادن تا اينکه يه روز، مادرم با هزار بدبختي واسه ديدنم اومد پادگان. فرمانده وقتي حال مادرم رو ديد دو هفته مرخصي داد! خلاصه با کلي خوشحالي اومديم سر جاده و سوار ميني‌بوس شديم. دو تا صندلي جلوتر از من، يه دخترِ کُرد نشسته بود که چشماي سياه و کشيده‌اش، قلبم رو چلوند. نگاهم که مي‌کرد وا مي‌رفتم نامرد انگار آرامش رو به چهره‌ش آرايش کرده بودن و موهاش رو هزارتا زنِ زيبا با ظرافت بافته بودن. هر بادي که مي‌وزيد و شالش تکون مي‌خورد دست و تن و دلم مي‌لرزيد اصلاً يه حالي بودم. يک ساعتي از مسير گذشته بود، که با خودم عهد کردم وقتي رسيديم به مادرم بگم حتماً با مادرش حرف بزنه. داشتم نقشه مي‌کشيدم که چي بگم و چه کنم، که ميني‌بوس کنار جاده ايستاد و اون دخترِ کُرد با مادرش پياده شد و رفت. همه‌چيز تو چند لحظه اتفاق افتاد و من فقط ماتم برده بود. نمي‌دونستم بايد چه غلطي بکنم، تا از شوک در بيام کلي دور شده بوديم، خلاصه رفت و ما هم اومديم اما چه اومدني؟ کل حسم توي ميني‌بوس جا مونده بود! مثلاً دو هفته مرخصي بودم، همه فکر ميکردن خدمت آدمم کرده و سربه زير و آروم شدم، بعضيام ميگفتن معتاد شده  اما هيچ کس نفهميد جونم رو واسه هميشه توي نگاه يک دختر کُرد جا گذاشتم.» پدر بزرگ گفت و رفت و حالا مفهوم لباس و شال کُرديِ مادر بزرگ، نام کُرديِ عمه و هزار رد پاي ديگر برايم روشن شده بود. پدر بزرگ گفت و رفت! و من تا صبح، به نامت، به رنگ شال گردَنت، به لباس‌هايي که مي‌پوشيدي فکر مي‌کردم! که قرار است يک عمر، برايم باقي بماند! 🌿•| ℯ𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸ℴ𝓂/ℬ𝒶𝒶𝓋𝒶𝓃...
‌ . . • درنبودت‌خوب‌خياطـى‌شده‌ام؛ صبح‌تـاااشب‌چشـم‌مى‌دوزم‌به‌در!!..(: ℯ𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸ℴ𝓂/ℬ𝒶𝒶𝓋𝒶𝓃...‌.