eitaa logo
⸤♥️̶̶ⷮ ⷩ ̶ⷷ𖡬𝀗𝄄بـاوان⸣
32.6هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
678 ویدیو
93 فایل
⬪ مگرمی‌شودازکسی‌گذشت‌کہ تمام‌شعرهایت‌رامدیونِ‌چشم‌هایش‌هستی: )𖨥🎻𖥷 باوان˼جگرگوشـ˒˒♥️˓˓ـھ˹ - - تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/3400269970Ccc320fc010 ‌‌‌‌‌‌ کپی‌حرام!تابع‌فوروارد استفاده‌شخصی‌مانعی‌ندارھ‌‌رفیق☁️.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمـ‌ الرَّب ِدل‌‌ھـٰـاۍ‌بـے‌قــر‌ار . . 🫀
- یه دیالوگی‌ تو بترکال‌ سال هست ك میگه : ‹‍ یه روز صبح از خواب بیدار میشی و شروع‌ می‌کنی به انجام دادن کارهای روزانه‌‌ات مدتی میگذره و بعد یادت میاد که ساعاتی از روز گذشته و بهش فکر نکردی . . › بالاخره یك روز فراموش میشه !'🔒'📽 ֶָ֢𓍢:𝐄𝐢𝐭𝐚𝐚.𝐜𝐨𝐦.𝐛𝐚𝐚𝐯𝐚𝐧
انگشت‌هاۍ بیشترے می‌خواهم تا با همہ‌ۍ آنهـا به تو اشارھ کنم و فریـاد بزنم : « این محبوب من است !»🔐🌿 • غادة‌السمان
میدونی ! تو مث شیرینی همون بستنی کاکائویۍ ِ کنار بخارۍ وسط ِ زمستون لذت بخشی . اصن اینقد دوسـت دارم کھ اون یخمڪ بزرگه هم میدم به تو؛ تو مثل خیلی‌‌خوب هاۍ دوران دبستانۍ پر از ذوق عشــقی ! تو مثل پرواز پرســـــتو هاۍ خـــبر رسون خوش خبرۍ ! اصلا تو مصـــــــداق همون خلیفھ خدایی♥️ __ _ _ 𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎.𝒃𝒂𝒂𝒗𝒂𝒏
بہ‌نامَــش‌‌ڪہ‌تـَن‌را‌نـۅرِ‌جـٰان‌‌داد✨🌻
± ‏مادربزرگم آلزايمر داشت ؛ مادرم و خاله هام گردشى ميرفتن واسه مراقبت ازش . . روزايى كه مامان خونه نبود ، بابا هم نميتونست تو خونه بمونه ؛ همش به اين بهانه كه يه چيزى تو یخچال كمه ، ميرفت تا سر كوچه و ميومد . . ‹ ‏ تاحالا نشنيدم بهش بگه دوستت دارم اما مطمئنم كه خيلى دوستش داره :)!🧡'🔓' › •●|ᴇ ɪ ᴛ ᴀ ᴀ . ᴄ ᴏ ᴍ . ʙ ᴀ ᴀ ᴠ ᴀ ɴ
ـ ــ ـــــــــــــــــ ؛ چهـ غم از خنجر بعدی؟! 𝐄𝐢𝐭𝐚𝐚.𝐜𝐨𝐦.𝐛𝐚𝐚𝐯𝐚𝐧
- کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیر بار غصه‌‌هاشون له میشن یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی مراعاتشونو میکردن مثلا نوشته بود :
‹‍ این آقا دارد از صدمین جایی که فرم پر
کرده و استخدام نشده بر می‌گردد . .
این خانم سال‌هاست بغل نشده ، این آقا را
دارند می‌گذارند خانه‌ی سالمندان
این خانم تا حالا 
کسی عاشقش نشده :)!
⛅️'🎼 ›
◜🧡🎨◞ دلم‌یہ‌‌نقـٰاش‌میخواد ؛ دوبارھ‌از‌نـوشروع‌کنہ‌‌بہ‌‌کشیدنم . . منی‌روبکشہ‌کھ‌بعد‌رفتنت‌هنوز‌دارھ‌نفس‌میکشہ ! ( ꧇ • رویارضائی
بــہ‌‌ ِ‌نــٰام‌ـَش‌ و َ در‌پنـاه‌ـَش☁️🪴
‌من ، عزیزدلم ، از تو جدا بشوم ؟ من که اینجا پشتِ میزم در آرزوی رویِ تو مشرف به مرگ هستم ؟ امروز موقعی که بیرون ، توی راهرویِ تاریك ، دستم را می‌شستم چنان در فکر تو دست و پا می‌زدم که برای آرام کردنِ خودم نزدیك بود در اثر تاریکیِ هوا به بیرونِ پنجره قدم بگذارم . این است حال و روزِ من ..🌱❤️‍🩹 📒نامه‌به‌فلیسه
یکۍ میگفت؛ من اگھ برگردم عقب حواسمُ بیشتر میـدم بھ نـگران های زندگیم ! اخـھ اونا بدون توجھ بھ بدخلقـیام بازم مراقبم بودن: ) ؛ نگران بودن ادمارو بھ پاۍ عـــلافی‌ شون نزارید ؛حـتے شاید ازشما مشغول تر باشن ؛خلاصه ڪنم ادماۍ نگران مثل شب و روز ؛ نیستن ڪھ هر روز تکرار بشن، یدف دیدۍ خسته شدن ! __ _ _ 𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎.𝒃𝒂𝒂𝒗𝒂𝒏